کتاب رساله ای درباره طبیعت انسان (کتاب دوم، درباره احساس ها)
معرفی کتاب رساله ای درباره طبیعت انسان (کتاب دوم، درباره احساس ها)
کتاب رساله ای درباره طبیعت انسان (کتاب دوم، درباره احساس ها) اثری از دیوید هیوم با ترجمهٔ انسیه گویا است و نشر نی آن را منتشر کرده است. این کتاب تلاشی در ارائهٔ شیوهٔ تجربی استدلال در امور انسانی است.
درباره کتاب رساله ای درباره طبیعت انسان (کتاب دوم، درباره احساس ها)
دیوید هیوم، فیلسوف نامدار اسکاتلندی، اولین و مهمترین پژوهش فلسفی خود را به شناخت جنبههای مختلف طبیعت انسان اختصاص داده است. در این پژوهش او میکوشد فارغ از پیشداوریها، باورهای مرسوم و مبانی فراطبیعی، فقط بر مبنای مشاهدات تجربی، طبیعیترین و نهادیترین ویژگیهای انسان و امور گوناگون زندگی وی را بررسی کند. تأملات او در این راستا، در مجموعهای با عنوان رسالهای دربارهٔ طبیعت انسان گرد آمده است؛ مجموعهای متشکل از سه کتاب که اولی دربارهٔ فهم، دومی دربارهٔ احساسها و سومی دربارهٔ اخلاق است.
کتاب حاضر ترجمهٔ کتاب دوم از مجموعهٔ رسالهای دربارهٔ طبیعت انسان است. هیوم در کتاب دوم رساله به تحلیل احساسهای انسان میپردازد. به نظر او انگیزهٔ اصلی یا اصل محرک در ذهن انسان، حسهای خوشایند و ناخوشایند هستند. اغلبِ احساسهای انسان زاییدهٔ این حسها هستند؛ و از دریافت یا دورنمای دریافتِ یک حسِ خوشایند یا ناخوشایند برمیخیزند. محرک اعمال او هم همین حسها هستند. در راستای تحلیل عوامل گوناگون مؤثر بر احساسها، با ایدههای گوناگونی در شناخت روان انسان مواجه میشویم. تأثیر قواعد عام، مقایسه و همحسی بر ادراکهای ما، از مهمترین و مکررترین ایدههای مطرحشده در این کتاب هستند.
هیوم در کتاب اول رساله نحوهٔ شکلگیری قواعد عام و چگونگی تأثیر آنها را توضیح میدهد. رابطهٔ بین قواعد عام و ادراکهای ما رابطهای دوسویه است. آنها هم زاییدهٔ ادراکهای ما هستند و هم بر آنها تأثیر میگذارند. قواعد عامی که شتابزده و بدون تأمل کافی به آنها شکل میبخشیم، منشأ چیزی هستند که بهدرستی آن را پیشداوری میخوانیم.
کتاب رساله ای درباره طبیعت انسان (کتاب دوم، درباره احساس ها) همچنین حاوی ایدهها و نکات روانشناختی ژرفی است که اگرچه در زمان حیاتِ هیوم و نیز مدتهای مدیدی پس از آن، مردم و حتی متفکران توجه چندانی به آنها نکردند، گذر زمان پرتو جدیدی بر آنها افکنده و آنها را به میزان بیشتری به حیطهٔ توجه کشانده است. نتایج پژوهش هیوم در شناخت طبیعت انسان مورد هر چونوچرایی که باشد، در این نکته تردیدی نیست که او در این عرصه، افق تأملیِ گستردهتری در برابر ما گشوده است. شاید یکی از دورنماهای او در تلاشی چنین مستمر در شناخت طبیعت انسان، یا یکی از پیامدهای جانبیِ چنین شناختی، گسترش روابطی روادارانهتر میان انسانها باشد؛ زیرا از یک سو، این دریافت که انسانها از طبیعت مشابهی برخوردارند میتواند موجب شود که خطای دیگری را بهمثابهٔ خطایی انسانی در نظر گیریم و با اغماض بیشتری به آن بنگریم و، از سوی دیگر، چنانکه هیوم خود اشاره میکند، «با شناخت طبیعت انسان، از او ناممکنها را نخواهیم خواست.»
خواندن کتاب رساله ای درباره طبیعت انسان (کتاب دوم، درباره احساس ها) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران و دانشجویان فلسفه پیشنهاد میکنیم.
درباره دیوید هیوم
دیوید هیوم در سال ۱۷۱۱ در شهر ادینبرا در اسکاتلند به دنیا آمد. خانوادهاش دوست داشتند که او قاضی شود؛ اما او علاقه زیادی به ادبیات داشت. ابتدا برای به بریستول رفت. بعد از مدتی کوتاهی به فرانسه رفت و به پژوهش و تفکر در حوزهٔ فلسفه پرداخت.
هیوم در سالهای ۱۷۳۷–۱۷۳۴ در فرانسه زندگی میکرد و کتاب مشهور دربارهٔ طبیعت انسان را نوشت.
درخواست تدریسش در کرسی اخلاق و فلسفه روح در دانشگاه ادینبرا به دلیل مشهور بودنش به شک و الحاد رد شد.
در سال ۱۷۵۲، هیوم کتابدار دانشکدهٔ وکلای مدافع در ادینبرا شد و با خواهرش در آن شهر ساکن شد. هیوم با استفاده از منابع موجود در کتابخانه به نوشتن تاریخ انگلستان روی آورد و تا سال ۱۷۶۱ چند جلد از آن را منتشر کرد.
هیوم بر مکاتب فایدهگرایی، اثباتگرایی منطقی، فلسفهٔ علم، فلسفهٔ تحلیلی، علومشناختی و الهیات بر متفکران دیگر بسیار تأثیرگذار بود. امانوئل کانت از هیوم بهعنوان کسی یاد میکند که او را از خواب جزماندیشی بیدار کرد.
او در ۲۵ اوت ۱۷۷۶ از دنیا رفت.
بخشی از کتاب رساله ای درباره طبیعت انسان (کتاب دوم، درباره احساس ها)
«ارائۀ تعریفی از دو احساس عشق و نفرت کاملاً غیرممکن است، زیرا آنها صرفاً تأثری ساده، بدون هیچ درآمیختگی یا ترکیبی، بر جای میگذارند. تلاش برای توصیف این احساسات بر اساس طبیعت، خاستگاه، موضوع و علل انگیزندۀ آنها نیز بیمورد است، هم به این دلیل که این مقولات موضوع تحقیق حاضرند، هم از آن روی که احساسات مورد نظر بر مبنای حس و تجربۀ همگی ما به اندازۀ کافی شناختهشده هستند. پیشتر بررسی مشابهی در خصوص غرور و سرافکندگی داشتهایم و اینک در مورد عشق و نفرت به تکرار آن میپردازیم. درواقع چنان تشابه زیادی مابین این دو دسته احساس وجود دارد که ناگزیریم تحلیل دستۀ دوم را با خلاصهای از تأملات خود در مورد دستۀ اول آغاز کنیم.
همانگونه که موضوع بلاواسطۀ غرور و سرافکندگی «خود» یا همان فردی است که از افکار، اعمال و حسهای او بیواسطه آگاهیم، موضوع عشق و نفرت شخصی دیگر است که از افکار، اعمال و حسهای او آگاهی [بیواسطه] نداریم. تجربه به اندازۀ کافی گواه این مسئله است. عشق و نفرت ما همواره معطوف به موجودی شعورمند و بیرون از خودمان است؛ و وقتی از «عشق به خود» سخن میگوییم، درواقع این واژه را در مفهوم درست آن به کار نبردهایم و حس ایجادشده نیز هیچوجه مشترکی با آن انگیختگی مهرآمیزی ندارد که یک دوست یا یک معشوقه در ما بیدار میکند. این مسئله در مورد نفرت هم مصداق دارد. ما میتوانیم از خطاها و حماقتهای خود شرمنده شویم، اما جز در صورتی که آسیبی از جانب دیگران بر ما وارد آید، دچار خشم یا نفرت نمیشویم.
اگرچه موضوع احساسهای عشق و نفرت همواره شخصی دیگر است، روشن است که این موضوع، درواقع، علت انگیزندۀ این دو احساس نبوده و بهتنهایی برای انگیختن آنها کافی نیست. عشق و نفرت در حس خود درست متضاد با یکدیگرند و هر دو، موضوع واحدی دارند. بنابراین، اگر این موضوعْ علت انگیزندۀ آنها هم بود، این دو احساس متضاد را به یک میزان برمیانگیخت؛ و در این صورت آنها از همان اولین لحظه یکدیگر را نابود میکردند و هیچیک هرگز مجال بروز نمییافت. بنابراین [برای بیداری این احساسات] باید علت انگیزندهای متفاوت از موضوع [آنها] وجود داشته باشد.»
حجم
۶۸۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۳۰ صفحه
حجم
۶۸۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۳۰ صفحه