دانلود و خرید کتاب شیپور فرشته (جلد دوم) ملیکا کمانی
تصویر جلد کتاب شیپور فرشته (جلد دوم)

کتاب شیپور فرشته (جلد دوم)

معرفی کتاب شیپور فرشته (جلد دوم)

کتاب شیپور فرشته (جلد دوم) نوشتهٔ ملیکا کمانی است. انتشارات آراسبان این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است.

درباره کتاب شیپور فرشته (جلد دوم)

کتاب شیپور فرشته (جلد دوم) حاوی یک رمان معاصر و ایرانی است که سه فصل دارد. این رمانِ دوجلدی از جایی آغاز می‌شود که راوی دانای کل درمورد ورود یکی از شخصیت‌ها به درون خانه می‌گوید؛ ورودی که با زاری و نفرین دیگران همراه است. فردی مرده است. شخصیت اصلی این رمان، دختری شیرازی به نام «سرمه راد» است که برای تکمیل پایان‌نامهٔ خود به تهران سفر می‌کند. پس از ورود به تهران با زنی که دچار اختلالات روانی است آشنا می‌شود؛ زنی که هیچ‌کس را به‌جز پسر ارشد خود (شاهان) نمی‌شناسد. هیچ‌یک از پزشکان تاکنون نتوانستند او را مداوا کنند، اما حضور سرمه که کارآموز رشتهٔ روان‌شناسی است، باعث بروز علائمی هیجانی از سوی زن می‌شود. اتفاقات و ماجراهای این اثر به قلم ملیکا کمانی در یک خانهٔ متروکهٔ قدیمی به وقوع می‌پیوندد.

خواندن کتاب شیپور فرشته (جلد دوم) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب شیپور فرشته (جلد دوم)

«عرق بیدمشک را به زعفران دم‌شده و عسل ته استکان اضافه کردم و با قاشق هم زدم. هنوز فکرم درگیر حرف‌هایی بود که از سیمین شنیده بودم. شاید شاهان نمی‌دانست؛ اما من که دختر بودم، خوب درک می‌کردم که چقدر سخت است مجبور شوی پسری را که عاشقانه دوست داری، برادر بدانی! سیمین تا همان شبی را که در حیاط عمارت جمع شدند، برایمان تعریف کرد و بعد گریه‌اش شدید شد و صحبتش را تمام کرد. شاهان هم کمی ناراحت بود، هم از چیزهایی که شنیده بود و عذابی که سیمین کشیده بود، هم از فکر به آینده و چیزهایی که قرار بود بشنود. گلاب را هم به لیوان اضافه کردم و با چند قطره آبلیموی تازه و چند قطعه کوچک یخ، شربت حاضر و آماده را داخل سینی گذاشتم.

- ننا من اینو می‌برم برای شاهان، شمام بی‌زحمت اون لیوانو ببرید واسه سیمین. جفتشون به تسکین‌دهندهٔ اعصاب احتیاج دارن.

ننا سر تکان داد که صدای شاهیار را از پشت‌سرم شنیدم.

- حاجی، من کاکتوسی خارپشتی چیزیم؟ خب واسه منم بریز دیگه!

با خنده به‌سمتش برگشتم و گفتم:

- لازم نکرده از این بیخیال‌تر بشی! فردا شب می‌خوایم بریم تئاترا، آماده باش.

- خدایی؟ شاهانم میاد؟

سینی را در دست گرفتم و به قصد اتاق شاهان به‌طرف پله‌ها رفتم.

- مگه دست خودشه نیاد؟

و با چشمکی رو از او گرفتم. پس از طی‌کردن پله‌ها به اتاقش رسیدم و دالی‌مانند، سرم را داخل بردم.

- هستی پادشاه؟

سر از لپ‌تاپش بیرون آورد و با تبسمی گفت:

- هستم جانم، بیا تو.

داخل اتاق شدم و سینی را روی میز تحریرش گذاشتم. دست به کمر زدم و با دقت به عینک گردی که روی چشمانش بود، نگاه کردم.

- یعنی با این عینک و گرمکن آبی، خود سایمون توی آلوین و سنجاب‌ها شدی!

خندید و عینکش را از روی چشمش برداشت.

- چی‌کار داری می‌کنی؟ گفتم استراحت کن.

- دنبال یه نفرم.

با سؤال نگاهش کردم که گفت:

- میلاد احمدی، باید پیداش کنم.

نگاهی به لپ‌تاپ انداختم و گفتم:

- داری سرچش می‌کنی؟

سرش را به نشانهٔ مثبت تکان داد.

- خیله‌خب پس اول اینو تا گرم نشده بخور، بعد خودمم کمکت می‌کنم.

نفسش را بیرون داد و دست دور لیوان حلقه کرد که سریع با تهدید گفتم:

- اگهرم نخوری من می‌دونم با تو!

مشکوک ابتدا نگاهی به من و بعد به لیوان انداخت و با شک نزدیک بینی‌اش برد؛ اما تا بوی گلاب را حس کرد، سریع عقب آوردش و با اخم گفت:

- اَیی! گلاب؟

مثل مادری که به کودکش اخم کند، جدی شدم.

- بله گلاب! هیچ ماده‌ای مثل گلاب قلبو تقویت نمی‌کنه؛ پس بخور و غر هم نزن!

شاهان اخمش را غلیظ‌تر کرد و به‌طرف تختش رفت.

- نمی‌خورم.»

کاربر ۱۸۳۲۴۲۶
۱۴۰۳/۰۵/۱۹

خیلی قشنگ وجذاب بود از خوندنش لذت بردم با خسته نباشید خدمت نویسنده محترم به همه رمان دوستان توصیه میکنم

حجم

۵۲۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۶۰ صفحه

حجم

۵۲۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۶۰ صفحه

قیمت:
۱۴۰,۰۰۰
۴۲,۰۰۰
۷۰%
تومان