دانلود و خرید کتاب رخ شیدا سمیرا تهوری
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب رخ شیدا اثر سمیرا تهوری

کتاب رخ شیدا

نویسنده:سمیرا تهوری
امتیاز:
۳.۷از ۲۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب رخ شیدا

کتاب رخ شیدا داستانی بلند نوشتۀ سمیرا تهوری است. این کتاب را انتشارات کتاب آترینا منتشر کرده است.

درباره کتاب رخ شیدا

کتاب رخ شیدا داستان دختری است که سختی‌های زیادی کشیده و در شروع داستان پدر خود را از دست می‌دهد. او که مدتی از خانه و خانواده‌اش دور بوده حالا برگشته تا گذشته را جبران کند.

رمان یکی از راه‌های انتقال احساسات است. نویسنده برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و داستان و رمان همین زبان است. با داستان از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله می‌گیرید و گمشده وجودتان را پیدا می‌کنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که سال‌ها نویسندگان در داستانشان بازگو کرده‌اند.

داستان معاصر در بند چیزی نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده‌ است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. نویسنده در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور می‌کند و کمک می‌کند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینه‌ای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.

خواندن کتاب رخ شیدا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب برای علاقه‌مندان به داستان‌های ایرانی مناسب است.

بخشی از کتاب رخ شیدا

«دیگر حرفی نزدم. ناخودآگاه فکرم گرد علی گشت و به تجزیه‌وتحلیل او پرداخت. علی پسر معقول و خودساخته‌ای بود. کنار دست پدرش در کارگاه نجاری کار می‌کرد. سرووضع معمولی و ساده‌ای داشت. او را همیشه با یک تیپ و یک پوشش دیده بودم. آشنایی او با نگین نیز یک آشنایی کاملاً سنتی بود. پدر نگین وقتی اتفاقی سری به کارگاه نجاری پدر علی می‌زند تا سفارش ساخت قفسه کتاب نقلی و کوچکی برای گوشه اتاق نگین را بدهد، اولین آشنایی دو خانواده صورت می‌گیرد. نگین مجبور می‌شود دفعه بعدی همراه پدرش به کارگاه برود تا به سلیقه خودش رنگ و مدل آن را از آلبوم عکس‌ها انتخاب کند و همین می‌شود که پدر علی نگاه خریدارانه‌ای به نگین می‌اندازد و او را برای پسرش در نظر می‌گیرد. نگین بعد از باخبر شدن از درخواست خواستگاری آن‌ها، دیگر به کارگاه نجاری نرفت و کلاً قفسه کتاب و ذوق ساخته‌شدنش را فراموش کرد. همه فکر و ذهنش پسری شد که هیچ‌وقت او را ندیده و قرار بود در جلسه معارفه آخر همان هفته ملاقاتش کند. آن روزها حال‌وروز نگین برای من خنده‌دار می‌آمد. نمی‌دانستم چطور می‌شود برای زندگی و آینده‌ای نقشه کشید که نمی‌دانی همراه همیشگی‌ات کیست و یا حتی چه شکلی است! برای من غیرقابل‌قبول بود به درخواست ازدواج کسی فکر کنم که حتی من را ندیده و قرار است شبی را مقابل چشم همگان زیرچشمی نگاهی گذرا به من بیندازد و دل تو دلم نباشد که شاید آن لحظه آن‌چنان هم به چشم او خوش نیایم. نیم ساعتی را هر کدام در گوشهٔ اتاق روی دو زانو بنشینیم و در مورد عقاید و باورهای یکدیگر سؤال بپرسیم و سعی کنیم خودمان را با بازی کلمات خوب نشان بدهیم. هرازگاهی هم نگاهی پنهانی به هم بیندازیم و تا بناگوش رنگ لبو شویم! ولی نگین همه این شرایط را پذیرفت و توانست با تک‌تک کنار بیاید. در همان جلسه اول از علی خوشش آمد و فقط گفت می‌خواهد کمی صبر کند تا پدر و مادرش هم درباره علی و خانواده‌اش بیشتر بدانند و نظر آن‌ها نیز مساعد شود. دو جلسه دیگر را هم با علی در همان اتاق‌خواب نه‌متری صحبت کرد و هر بار بیشتر از قبل دلباخته او شد و هر بار من بیشتر او را مسخره کردم. کم‌کم همه چیز قطعی شد و من هنوز هم زیر گوش نگین ورد می‌خواندم تا از تصمیم ناگهانی‌اش برگردد. نگین جدید را نمی‌شناختم، او دیگر آن دختر احساساتی و رؤیاپرداز نبود که پابه‌پای من شوالیه بر اسب سفید قصه را توصیف می‌کرد و زمان آمدنش را تخمین می‌زد. منطقی و بزرگ شده بود. رنگ عوض کرده بود و مدام حرف از اعتماد به نظر پدر و مادرش می‌زد. نمی‌دانستم آن وسط پس تکلیف دوست‌داشتن چه می‌شد؟ مگر می‌شد در چند جلسه نگین دچار خیالات عاشقی شود و حرف از دوست‌داشتن دو طرفه‌اش با علی بزند! پسری که ندیده و نشناخته سراغ او آمده بود، بدون شک هیچ حسی به نگین نداشت و فقط به روال رسم‌ورسوم جلو آمده بود. هیچ‌کدام از آن حرف‌ها و اتفاقات برای من قابل‌قبول نبود و مقابل مادرم که تصمیم درست نگین را تحسین می‌کرد، گارد می‌گرفتم و می‌گفتم مطمئن هستم نگین روزی پشیمان می‌شود. دل هر کس دوست‌داشتن زیاد می‌خواهد. سر سفره عقد، نگاه‌های عاشقانهٔ منعکس شده در آینه را می‌خواهد. صلاح‌ومصلحت برای دل آدم که نان‌وآب نمی‌شود!»

 

راز مروارید
شکوفه شهبال
طواف و عشق
اکرم حسین‌زاده (امیدوار)
دلکوچ
نغمه نائینی
کتیبه دل
سپیده مختاریان دهاقانی
کات
اکرم حسین‌زاده (امیدوار)
آکورد
پردیس نیک کام
بلوط تلخ
رویا رستمی (روها)
آهوی وحشی
اکرم حسین‌زاده (امیدوار)
توهم عاشقی
اکرم حسین‌زاده (امیدوار)
قاصدک نقره ای
مریم دالایی
پریشانی ماه
م. راهپیما
نفس آخر
اکرم حسین‌زاده (امیدوار)
زندگی مال تو، تو زندگی کن
ندا سعادتی‌نسب
بلندترین شعر عاشقانه
شهره احیایی
آچمز
عادله حسینی
جان پناه
بیتا نگهبان
دنیای بیمار
ریحانه رسولی
دل باز
نغمه نائینی
سنت شکن
الناز محمدی
هم آغوش باد
مهدیه عشرتی
کتابخانه نیمه شب
مت هیگ
مغازه خودکشی
ژان تولی
آبنبات هل دار
مهرداد صدقی
رویای نیمه‌شب
مظفر سالاری
آب‌نبات پسته‌ای
مهرداد صدقی
دختری که رهایش کردی
جوجو مویز
پنج قدم فاصله
ریچل لیپینکات
مغازه خودکشی
ژان تولی
ملت عشق (اجرای جدید)
الیف شافاک
بیمار خاموش
الکس مایکلیدیس
سرگذشت آب و آتش؛ مهرگان
بهار برادران
یک عاشقانه آرام
نادر ابراهیمی
کیمیاگر
پائولو کوئیلو
مردی به نام اوه
فردریک بکمن
جزء از کل
استیو تولتز
سمفونی مردگان
عباس معروفی
آبنبات هل‌دار
مهرداد صدقی
هری پاتر و سنگ جادو
جی.کی. رولینگ
سایه باد
کارلوس روئیت ثافون
چایت را من شیرین می‌کنم
زهرا بلنددوست

نظرات کاربران

eli
۱۴۰۲/۰۸/۰۱

یه عاشقانه گرم و دلنشین با قلم روان داستانی که به واقعیت نزدیکه و واقعا مخاطب رو جذب میکنه تا پایان قصه یه نفس پیش بره حس و حال بهار رو خیلی خوب درک کردم به خصوص توقعاتی که از خانواده‌

- بیشتر
کاربر ۳۵۶۸۱۲۸
۱۴۰۲/۰۸/۲۴

قشنگ بود.

کاربر ۱۶۳۱۵۹۸
۱۴۰۲/۰۹/۰۸

اوایل داستان به نظرم داستان تکراری و پیش پا افتاده ای آمد ولی با جلو رفتن داستان قلم توانای نویسنده خودش را نشان داد و داستان اوج گرفت به طوری که در آخر از خواندنش احساس لذت کردم و دوست

- بیشتر
k
۱۴۰۲/۰۹/۱۴

رمان خوبی بود حس قشنگ و گرمی داشت همین که با توضیحات الکی، خیلی طولانی نشده بود کتاب رو دلچسب کرده بود آرامش خوبی تو قصه بود به خصوص بخشی که نازی رو دعوت کرد خونه شون و همه چیز رو

- بیشتر
m
۱۴۰۲/۰۹/۰۸

حس خوب

M
۱۴۰۲/۰۹/۰۴

قلم نویسنده به دلم نشست ارزش خوندن و وقت گذاشتن داشت

ROYA
۱۴۰۲/۰۹/۰۲

از حال و هوای قصه خوشم اومد آرامش عجیب و خوبی داشت به خصوص حس تلخی که بهار تجربه کرد رو میشد خیلی خوب فهمید شاید چون دختر خودم همین اشتباه رو کرد با یه دلبستگی اشتباه از ما فاصله گرفت ولی بالاخره به آغوش

- بیشتر
س.ب
۱۴۰۲/۱۰/۰۷

قشنگ بود و ارزش خواندن دارد

کاربر ۷۶۶۶۹۶۵
۱۴۰۲/۰۹/۱۷

رمان قشنگ و خوبی بود

Setareh☆
۱۴۰۲/۱۰/۲۱

خیلی دلم برای بهار سوخت درسته مخالف نظر خانواده‌ ش و رفت سراغ دانیال ولی اگه حمایت می شد و پشتش به حاجی کوثری گرم بود اینجوری رنج نمی کشید و دانیال زندگیشو نابود نمی کرد دانبال بدبخت هم مریض بود و عاشق

- بیشتر
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱)
حرفی نزدم و همان‌طور میخکوب به قیافه در هم کوبیده و داغانش خیره ماندم. خودش را جلو کشید و سرش را روی پاهایم گذاشت. سر زانوهایم تیک زد و بالا پرید. استخوان‌هایم درد گرفت و تمام تنم منقبض شد. دست‌هایم به دسته کاناپه چسبید و سیخ نشستم. سنگینی سرش را روی پاهایم انداخت. از شدت داغی نفس‌هایش پوستم می‌سوخت. - هم خوابم می‌آد هم نه. برای رفع این‌همه خستگی باید چی‌کار کرد؟ به یاد توصیفات نازنین از او افتادم و لب‌هایم را روی هم فشردم. حرف‌های میترا وقتی عاشقی کردن‌های او را شرح می‌داد به یادم آمد و دندان‌هایم روی هم ساییده شد. دلم نمی‌خواست آن‌قدر به من نزدیک باشد.
eli

حجم

۴۱۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۵۵۲ صفحه

حجم

۴۱۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۵۵۲ صفحه

قیمت:
۹۹,۰۰۰
تومان