کتاب حضرت یار
معرفی کتاب حضرت یار
کتاب الکترونیکی «حضرت یار» نوشتهٔ زهره کلهر در انتشارات سخن به چاپ رسیده است. این کتاب رمانی عاشقانه است با اتفاقاتی که خارج از انتظار مخاطب رخ میدهد.
درباره کتاب حضرت یار
در مقدمهٔ کتاب میخوانیم:
ایزد یکتا زمانی عشق را آفرید که تمام کائنات و مخلوقاتش را تهی از احساسی عمیق، حالتی ربانی و زیبا و بیفروغ و کمسو میدید. وقتی عشق نبود، جهان هستی در بستری از خلأ شناور بود. در منگنهای سخت، فشرده میشد و نبض تپندهاش سرد و کُند میزد! و آنوقت بود که خداوند دست به کار شد! گوشهای دنج و خلوت نشست. کمی شعر خواند. لیوانی چای نوشید و لبخندی به روشنایی سراسر گیتی روی لبش شکفت و با خود زمزمه کرد: «حالا وقت آن رسیده که عاشق باشید و عاشقی کنید!»
و حالا میلیاردها سال است که تمام مخلوقات دردی شیرین را مزهمزه میکنند و سینه به سینه به نسلهای بعد یادگاری میدهند... «درد شیرین عشق را...»
کتاب حضرت یار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به رمانهای عاشقانه پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب حضرت یار
آب دهانش را قورت داد و از لای در که خیلی ناچیز باز بود، به بیرون خیره شد. مردمک چشمهایش در تاریکی محض به درشتترین حد خود رسید. بیاراده خودش هم چشمهایش را گشاد کرد که بهتر و دقیقتر ببیند. باز همان سایه روی دیوار کِش آمد! دستش را روی دهانش فشار داد. گلویش خشک و خارخاری شد. سایه از انتهای راهرو آمد و بزرگ و بزرگتر شد و روی پارکت کف زمین کش آمد و تا ته سالن رفت. کاملاً مشخص بود که این موجود دوپای هیکلی، کارش را تمام کرده و در حال خروج بود. از همان اتاق مرموز که درش قفل بود و او حق ورود به آن را نداشت! اما چرا؟ چرا این وقت از شب؟ اصلاً چرا از او میخواستند که کنجکاوی نکند؟ درحالیکه تکتک یاختههای تنش او را به کندوکاو در مورد این مسئلهٔ مشکوک و سر به مُهر وا میداشت؟
دیگر توانایی مبارزه با این میل سرکش را در خود نمیدید! با اشتیاقی عمیق و مهارنشدنی، درحالیکه از شدت کنجکاوی به لهله زدن افتاده بود، در را باز کرد و پاورچینپاورچین و روی نوک پا بیرون رفت. دلهره امانش نمیداد، اما این راهی بود که خودش انتخاب کرده بود و دیگر جایی برای پشیمانی نداشت. با عزمی راسختر قدم برداشت. او پیه همه چیز را به تن مالیده بود. هر چند که تمام اندامش میلرزید از هیجان پدیدهٔ ناشناختهای که انتظارش را میکشید. لحظهای سرتاپایش به رقص آمد اما پا پس نکشید! بالاخره باید راز خاموش و سر به مُهر این خانهٔ لعنتی را کشف میکرد یا نه؟!
دائماً به چپ و راست و پشت سرش میچرخید مبادا کسی غافلگیرش کند! آرام و قرار نداشت. کف دستش را روی پیشانی خیسش مالید و بعد دستش را کشید به گوشهٔ لباسش! باز هم روی نوک پا چند قدم جلو رفت. آب دهانش را قورت داد و دست یخزدهاش روی دستگیره نشست. همان لحظه از ذهنش گذشت: «بالاخره که چی؟ نمیتونین تا ابد همه چیزو ازم مخفی کنین که!»
حجم
۵۵۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۱۴ صفحه
حجم
۵۵۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۱۴ صفحه
نظرات کاربران
یه داستان کلیشه ای دیگه که مثل بقیه رمان ها هر دو نقش اول داستان جذاب زیبا با وقار نفوذ ناپذیر کار درست اندام ورزشکاری خلاصه همه چی تموم ....که اول با هم لج هستن و بعدقراره عاشق هم بشن
خیلی آبکی حیف پول
نثر زیبا و شخصیت پردازی عالی داشت ولی خط داستانی یکم بی اندازه دور از حقیقت و رویاگونه بود! بنظرم داستان برای دخترهای دبیرستانی قشنگ باشه تشبیه ها و استعارات زیبایی داشت ! ولی بزرگ نمایی های فوق العاده اعصاب خراب
اولش خیلی خوب شروع شدتا وسطاش.ولی آخرش بسیار سمت و سوی سیاسی گرفت و داستان رو خراب کرد
یکی از قشنگترین کتابایی بود که خونده بودم قلم نویسنده فوق العاده بوده با صفحه صفحه ی کتاب عشق کردم و لذت بردم واقعا قلم جادویی دارن من قبلا کتاب چشم هایی به رنگ عسل رو خونده بودم قشنگ بود
خیلی بچه گانه و ضعیف. کسی نوشته بود اگر ژانر پلیسی عاشقانه دوست دارید کتاب خوبیه و این واقعا نظر بدی بود چون باعث شد کتاب را بخرم در حالیکه در بهترین حال یک نسخه لوس مختص بچه های دبستانی
در یک کلام خوب نبود! اونقدر واسه خوب نیودنش دلیل هست که نوشتنش طولانی و از حوصله خارجه
ژانر رمان عاشقانه و پلیسی و مذهبی... و اگر به این ژانر علاقه مند هستید خواندنش خالی از لطف نیست...شخصیت هارو دوست داشتم....قلم نویسنده هم روان و شیوا بود..موضوع رمان هم به نظرم جالب بود
عاشقانه.... زیادی همه چیز غیر واقعی... مناسب برای سبک عاشقانه دوست ها...
خیلی قشنگه.شاید ماجرای داستان برای بعضی ها تکراری باشه ولی ارزش خوندن داره و لذت بخشه