کتاب ۳۵ کیلو امید
معرفی کتاب ۳۵ کیلو امید
کتاب ۳۵ كيلو اميد نوشتۀ آنا گاوالدا و ترجمهٔ انوشه برزنونی است. این داستان کوتاه توسط انتشارات هوما برای کودکان و نوجوانان منتشر شده است.
درباره کتاب ۳۵ کیلو امید
کتاب ۳۵ کیلو امید شخصیتهای دوستداشتنی و زیبایی دارد. این اثر حاوی داستان کوتاهی است دربارهٔ پسری به نام «گرگوآر»؛ پسری با دستانی توانمند و ذهنی خلاق، پسری فوقالعاده و متنفر از مدرسه! بعضی از صحبتها و حرفهایی که در این کتاب ردوبدل میشود، عجیب به دل مینشینند، اما این مهارت «گرگورآر» در مدرسه به کارش نمیآید. او از مدرسه متنفر است. به نظر میرسد بهخاطر درجازدن در بعضی کلاسها بیشتر از دیگر بچهها باید به مدرسه برود. بیعلاقگی و ناکامی او در مدرسه باعث اخراجش میشود؛ وضعیتی دشوار برای او و پدر و مادرش. او بیشتر وقتش را در کارگاه پدربزرگش میگذراند. آنجا را دوست دارد؛ چون میتواند در تعمیر و ساختوساز کمک کند، کمی از دعوا و مشاجرهٔ پدر و مادرش دور شود و از همه مهمتر در کنار پدربزرگش باشد. پدربزرگ تنها کسی است که او را درک میکند. رابطهٔ عمیق و الهامبخش پدربزرگ با این پسر جسارت انجام کاری بزرگ را به او میدهد؛ تلاش برای رفتن به هنرستان موردعلاقهاش.
خواندن کتاب ۳۵ کیلو امید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کتاب ۳۵ کیلو امید داستانی است که برای کودکان و نوجوانان نوشته شده ولی بزرگسالان نیز از خواندنش لذت خواهند برد.
بخشی از کتاب ۳۵ کیلو امید
«باشه، فهمیدم. اونقدرها هم کودن نیستم دیگه. خودم هم میخوام درس بخونم، اما مشکل اینه که از پسش برنمیآم. انگار هرچی تو مدرسه میگذره برای من به زبون چینیه، انگار یه گوشم دره و یه گوشم دروازه. بردنم و به میلیاردها دکتر هم نشونم دادن، برای چشمهام، برای گوشهام، حتی برای مغزم و نتیجهٔ اینهمه اتلاف وقت اینه که من مشکل عدم تمرکز دارم. چهحرفها! من خودم خوب میدونم چمه، کافیه از خودم بپرسن. من مشکلی ندارم. هیچ مشکلی ندارم. مسئله فقط اینه که مدرسه هیچ جذابیتی برام نداره. هیچ جذابیتی. نقطه سر خط.
فقط یه سال در مدرسه احساس خوشبختی کردم، سال پیشدبستانی، با مربیای به نام ماری. هیچوقت فراموشش نمیکنم. وقتی بهش فکر میکنم، به خودم میگم که ماری مربی شد، فقط برای اینکه به انجام کارهای موردعلاقهش در زندگی ادامه بده، یعنی سرهم کردن، خلقکردن و ساختن چیزها. بلافاصله عاشقش شدم. از همون صبح اولین روز. لباسهای تنش رو خودش دوخته بود، پلیورهاش رو خودش بافته بود و جواهراتش رو خودش ساخته بود. روزی نبود که دستخالی به خونه برگردیم: خارپشتی از کاغذهای مچالهشده، گربهای با یه بطری شیر، موشی توی یه پوست گردو، آویزها، طراحیها، نقاشیها، کلاژها... مربیای بود که منتظر روز مادر نمیشد تا برای ساختن کاردستی ازمون کمک بخواد. میگفت که یه روز موفق روزیه که توش چیزی خلق کنیم. وقتی بهش فکر میکنم، به خودم میگم که اون سال مملو از خوشبختیْ منشأ همهٔ بدبختیهام هم هست. چون همون موقع بود که یکه چیز خیلی ساده رو فهمیدم: در جهان هیچچیزی به اندازهٔ دستهام و چیزهایی که میتونن بسازن برام جالب نیست.
برای بستن بحث درمورد ماری، این رو هم بگم که میدونم چی بهش مدیونم. سال اول دبستان رو که تقریباً با موفقیت به پایان رسوندم مدیون اونم. چون ماری خوب فهمیده بود طرف حسابش کیه. میدونست که اشکم دم مشکمه وقتی نوبت نوشتن اسمم میشه که نمیتونم چیزی رو حفظ کنم و از بر خوندن یه شعر برام وحشتآوره. آخر سال تحصیلی، آخرین روز پیشدبستانی، رفتم تا ازش خداحافظی کنم. بغض راه گلوم رو بسته بود و بهسختی میتونستم حرف بزنم. هدیهام رو بهش دادم، یه جامدادی فوقالعاده بود با یه کشو برای گیرهٔ کاغذ، یه کشو برای پونز و جایی برای پاککن و این چیزها. ساعتها وقت صرف ساخت و تزیینش کرده بودم. دیدم که حسابی از هدیهٔ من خوشش اومده و اونم به اندازهٔ من احساساتی شده.»
حجم
۳۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۳ صفحه
حجم
۳۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۳ صفحه
نظرات کاربران
علی رغم اینکه این کتاب در دسته کتاب نوجوان قرار میگیره و واقعاً هم کتاب جذابی برای نوجوانانه به نظر من باید تمام کسانی که با کودکان از هر طریقی ارتباط دارند این کتاب را مطالعه کنید
فوقالعاده بود خودت رو دست کم نگیر و اگه توانایی کارهایی رو نداری که دیگران انجام میدن تو حتما واسه چیز دیگه ای خلق شدی .
عالیه