کتاب سایه های میان ما
معرفی کتاب سایه های میان ما
کتاب سایه های میان ما نوشتهٔ تریشیا لونسلر و ترجمهٔ نهال سهیلی فر است. نشر داهی این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان برای نوجوانان نوشته شده است.
درباره کتاب سایه های میان ما
کتاب سایه های میان ما (The shadows between us) که ۳۰ فصل دارد، برابر با یک داستان فانتزی، عاشقانه و هیجانانگیز با جهانی جادویی برای نوجوانان است. این داستان ترکیبی از ژانر فانتزی و معمایی محسوب میشود و داستان دختری جوان و جاهطلب به نام «الساندرا» را روایت میکند. او برای تصاحب پادشاهی، بازی خطرناک اما عاشقانهای را با پادشاه سایهها شروع میکند. هیچکس میزان قدرت پادشاه سایهای که بهتازگی تاجگذاری شده را نمیداند. برخی میگویند او میتواند به سایههایی که در اطراف او حضور دارند، دستور دهد تا دستورات او را انجام دهند. برخی دیگر میگویند با او صحبت میکنند و افکار دشمنانش را زمزمه میکنند. صرفنظر از این موضوعات، الساندرا میداند که لیاقتش چیست؛ بنابراین تمام تلاش خود را برای به دست آوردن آنچه لیاقتش را دارد، انجام میدهد.
خواندن کتاب سایه های میان ما را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سایه های میان ما
«بهمحض اینکه دانستم کالایاس امن است، طبیبی دارد به او رسیدگی میکند و دستهای از نگهبانان مراقبش هستند، رفتم. میدانستم که اگر دوباره قدرتش را بازیابد من را میفرستد که بروم. مگر اینکه تصمیم بگیرد مرا بکشد.
من او را نجات دادم، اما بازهم یکجوری مثل همیشه احساس بدبختی میکنم.
شاید حق با زرواس بود. بهتر است قبلاز مرگ بدانم او مال من است تا اینکه با دیگری باشد.
به بالشم مشت میزنم، آن را زیر قفسهٔ سینهام میگذارم، دستانم را دورش میپیچم و چانهام را روی لبهٔ نرم آن فرومیبرم.
رودا به من اجازه داده تا هروقت که میخواهم در ملکش بمانم. او با گالن در مسافرخانهای خارج از شهر، به دور از غیبتها و کسانی که او را میشناسند، اقامت دارد.
سعی میکنم بهخاطر فرار عاشقانهشان دمغ نشوم. چطور میتوانم حسودی کنم وقتیکه در ملک با شکوه دوشس اقامت دارم؟
تنها هستم.
طرد شدهام.
مردی که عاشقش هستم من را تهدید به مرگ کرده.
مردی که عاشقش بودم.
نمیتوانم پساز کاری که کرد همچنان به او اهمیت بدهم. یک هفته از زمانیکه من را از کاخ بیرون انداخت میگذرد؛ از موقعی که در اتاق نشیمن نبرد تنبهتن کرد. یک هفته که تا صبح دیروقت یا بعدازظهر خوابیدهام. یک هفته که تمام جواهراتی که کالایاس به من داده را فروختم تا کیف پولم را پر کنم. یک هفتهای که در سالنهای بزرگ این ملک گشتوگذار کردم و به زمینهایش رفتهام (البته بهجز باغها). هر بعدازظهر اسبسواری میکنم. از غذاهای خوشمزهای که آشپز فوقالعادهٔ رودا برایم آماده میکند میخوردم و سعی میکنم که تصمیم بگیرم قدم بعدیام چیست.
دیگر لازم نیست ازدواج کنم. من بهاندازهٔ کافی پول دارم و میتوانم در ملکی به مدت نامحدود اقامت کنم.
لازم نیست نقشهای بکشم. و بهنظرم درحالحاضر دیگر تمایلی به مردها ندارم.
هستیا برایم نامه نوشته و پرسیده که میتواند به من سربزند یا نه. دعوتنامهٔ عروسی هم فرستاده است.»
حجم
۳۰۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
حجم
۳۰۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه