دانلود و خرید کتاب رک ترین کتاب ممکن شوتاب گنگوار ترجمه سیدحسن رضوی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب رک ترین کتاب ممکن

کتاب رک ترین کتاب ممکن

معرفی کتاب رک ترین کتاب ممکن

کتاب رک ترین کتاب ممکن نوشتهٔ شوتاب گنگوار و ترجمهٔ سیدحسن رضوی است و انتشارات میلکان آن را منتشر کرده است. راهکارهایی کاربردی برای رهایی ذهن از چرندیات در این کتاب آمده است.

درباره کتاب رک ترین کتاب ممکن

کتاب رک ترین کتاب ممکن مجموعه‌ای از دیدگاه‌هاست. صرفاً دربارهٔ یک مسئلهٔ کوفتی نیست. این کتاب قرار نیست درس بدهد. نوشته شده تا شما را به فکر وادارد؛ برای همین، زبانی تند و چنین عنوانی و رویکردی سخت‌گیرانه دارد.

اساساً هدف این کتاب این است که ذهنتان را از تمام چرندیاتی آزاد کنید که نادانسته خودتان را بهشان وابسته کرده‌اید و از آن‌ها رنج می‌برید. این چرندیات از طرز فکر دربارهٔ خوشحالی گرفته تا آدم‌های زندگی‌تان را شامل می‌شود. این کتاب به هیچ‌چیز رحم نمی‌کند!

از آنجا که این کتاب قرار است شما را آزاد کند، دربارهٔ خیلی از مسائل زندگی‌تان صحبت می‌کند. برای مثال دربارهٔ آزادی، خوشحالی، اینترنت، قهرمانان، کشور و... .

-هرجا که با حرفی مخالف بودید، با جزئیات بنویسید چرا و چه منطقی پشت مخالفتتان وجود دارد و وقتی دارید منطقتان را می‌خوانید، دعا کنید که مثلاً ننوشته باشید: «مخالفم؛ چون احساس خوبی دربارهٔ آن ندارم.»

خواندن کتاب رک ترین کتاب ممکن را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران کتاب‌های موفقیت و توسعهٔ فردی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره شوتاب گنگوار

شُوِتاب گنگوار رمان‌نویس، سخنران و مشاور حل مسئله است و بیش از دومیلیون دنبال‌کننده در یوتیوب دارد. او در اینستاگرام مسائلی را که مردم برایش می‌فرستند، حل می‌کند و تا جایی که بتواند، دربارهٔ آن‌ها ویدئو می‌سازد. وی این کار را هدف زندگی‌اش می‌داند که واقعاً به زندگی‌اش معنا می‌بخشد.

بخشی از کتاب رک ترین کتاب ممکن

«طبق نظر تو، «خاص‌بودن» به این است که خاص به دنیا بیایی، بگویند خاصی، طوری رفتار کنند که انگار خاصی و نیز پولدار باشی. متأسفانه هیچ‌کدام از این‌ها هیچ ربطی به خاص‌بودن ندارد! بیا اول تعریف کنیم خاص‌بودن چیست. در دوران بچگی، با یکی از این سه حالت مواجه بوده‌ایم: الف. گفته‌اند خاصی؛ ب. گفته‌اند خاص نیستی؛ ج. اصلاً هیچ اشاره‌ای به این‌که خاصی یا خاص نیستی وجود نداشته است.

اگر پدر و مادرت گفته‌اند خاصی، لطف کن و این فکر را فوراً از ذهنت پاک کن. اگر گفته‌اند خاص نیستی، نه، بازهم والدینت نابغه نیستند و این حرف هم اشتباه است. در آخر، اگر در خانهٔ شما هیچ اشاره‌ای به خاص‌بودن نشده است، احتمالاً هنوز هم به دنبال آن می‌گردی.

همهٔ ما یا فرض می‌کنیم: «اگر این کار را بکنم، باعث می‌شود خاص بشوم» یا آرزو می‌کنیم: «کاش فقط این را داشتم تا خاص باشم!»، همهٔ ما این‌گونه به‌دنبال خاص‌بودن می‌گردیم؛ اما باید بدانی که خاص‌بودن به‌دست‌آوردنی است.

اگر بپرسند: «در چه لحظاتی احساس کردی خاصی؟» شاید به زمانی فکر کنی که مردم به لطیفه‌ات خندیده‌اند، یا برای تلاشی که کرده‌ای دست زده‌اند، یا وقتی یکی از پست‌هایت در شبکه‌های مجازی بیشتر از معمول لایک گرفته است. این نمونه‌ها بیشتر به واقعیتِ نسل امروز نزدیک است. چنین لحظاتی عناصر خواستن و پذیرش و تأیید دیگران را در بر می‌گیرد، نه عناصر خاص‌بودن را.

این یک مثال ساده از خاص‌بودن است: «زمانی حس کردم خاصم که به آن رسیدم.» «آن» ممکن است هرچیزی باشد که مقدار دندان‌گیری خودباوری در تو به وجود آورده باشد و اولین بار کاری کرده باشد که باور کرده باشی می‌توانی. همهٔ ما فرض می‌کنیم که می‌توانیم؛ چون هیچ‌کس نمی‌خواهد جور دیگری فکر کند. اما این توانایی در عالم نظر باقی می‌ماند، تا وقتی به چیزی دست می‌یابی که نه‌تنها به نقطهٔ بازگشتی در آینده برای خودت تبدیل می‌شود («من تونستم به این برسم. این چیزیه که هستم»)، بلکه به خودت ثابت می‌کند تو خصوصیات لازم برای توانابودن را داری («باور دارم به هرچی فکر کنم، می‌تونم بهش برسم.»)

خاص‌بودن مدالی است که نشان می‌دهد فهمیده‌ای چیزی به دست آورده‌ای. شاید به‌نظرت خیلی ساده باشد؛ ولی این طرز تفکر می‌تواند مسیر زندگی‌ات را عوض کند. هر موفقیتی ثابت می‌کند که چیزی را خلق کرده یا به آن مسلط شده‌ای. این یعنی نه‌تنها از نظر دانش چیزی به دست آورده‌ای، بلکه عادت‌های نظم، سخت‌کوشی، اولویت‌بندی و تمرکز را در خود ایجاد کرده‌ای. این عادت‌ها تقریباً در تمام جنبه‌های زندگی به دردت خواهند خورد.

علاوه بر این، موفقیت خودباوری زیادی به وجود می‌آورد: «می‌تونم انجامش بدم؛ چون قبلاً هم انجامش دادم.» این فکر فوق‌العاده انتهای ذهنت می‌ماند و راهنمایی‌ات می‌کند. به‌علاوه، پاداش موفقیت، فرصت‌های بیشتر است و در نگاه جامعه، منزلت پیدا می‌کنی.

حالا فرض کن به‌جای این‌که از روی طرف‌داری به بچه بگویی خاص است، یا از سرِ نفرت به او بگویی خاص نیست، چنین چیزی را در ذهن بچه بکاری. البته اشاره‌نکردن به آن هم به همین اندازه بد است؛ چون به خواسته‌ای بی‌توجهی می‌شود که به‌زودی در ذهن فرد جوانه می‌زند. هرچه به بچه‌ها بگویی، بازهم در مرحله‌ای از زندگی به دنبال احساس نیاز به حس خاص‌بودن خواهند دوید.

اگر بتوانی تعریفی برای آن ارائه دهی، مسیری جدید برایش تعریف کنی و به بچه‌ها یاد بدهی چیزی را که می‌خواهند باید به دست بیاورند، آن‌ها را از چندین سال سردرگمی، خجالت، حس پستی‌ای که خودشان به خودشان تحمیل می‌کنند، تلاش احمقانه و تمرکز بر ضعف‌هایشان نجات خواهی داد. در عوض، دیدگاهی به آن‌ها می‌بخشی که یک عمر به دردشان خواهد خورد.

البته نمی‌توان از یک واقعه، به خاص‌بودن تا آخر عمر رسید. ویژگی خاص‌بودن این است که خیلی زود به گذشته می‌پیوندد. مدالی که در پانزده‌سالگی کسب کرده‌ای، فقط افتخارات پانزده‌سالگی‌ات را تزیین می‌کند، نه بیست‌سالگی و نه بیست‌وپنج‌سالگی را. برای حس خاص‌بودن باید برای تمام نبردها آماده باشی و احساس آمادگی کنی، نه‌فقط برای یک نبرد. به‌علاوه موفقیت فقط به‌معنای بردن جام و مدال در مسابقات نیست. موفقیت ممکن است شخصی باشد؛ مانند یادگیری یک زبان جدید که همان نتیجهٔ بردنِ جایزه‌ای روی صحنه را دارد. زبان جدید به تو دانش و خودباوری و عادت‌های مفید می‌دهد، فرصت‌های فراوانی برایت خلق می‌کند و در نظر مردم، منزلت پیدا می‌کنی.

هر موفقیتی، چه شخصی و چه در ملأ عام، منجر به خاص‌بودن می‌شود. در نتیجه، ساندویچ درست‌کردن یا املت‌پختن موفقیت به حساب نمی‌آید، اگرچه ممکن است برخی افراد محض لوده‌بازی با این حرف من مخالف باشند. حتی این‌که تا آخر عمرت هم هر روز ساندویچ یا املت درست کنی، موفقیت محسوب نمی‌شود؛ مگر این‌که مدرکی مکتوب از متخصصان در سطح جهانی ساندویچ داشته باشی که بگویند ساندویچ تو از همهٔ ساندویچ‌های دنیا بهتر است! در این صورت است که می‌شود به ساندویچت گفت ساندویچ خاص و نه ساندویچ معمولی! این را می‌توان موفقیت به حساب آورد.»


Ham_Dam
۱۴۰۲/۰۵/۳۱

این کتاب به شما تمرین نمیده،..غالب افرادی که این جور کتاب ها رو میخونن منتظر تکنیک و راهکار هستن اما این کتاب واقعا با رک گویی، درباره ی یه سری مسائل غالبا مرتبط به هم صحبت میکنه و سعی میکنه

- بیشتر
Ghost
۱۴۰۲/۰۵/۲۲

نمیدونم چرا ولی این کتاب ارزشش فراتر از این حرفاست وقتی مطالبشون میخوندم توی هر صفحه یکی دوتا جمله دقیق و مفید پیدا میکردم هایلایتشون میکردم.. برای من بهترین کتابایی بود که در عرصه خودیاری خوندم آفرین به نویسندش به خوبی

- بیشتر
Mehdi ;)
۱۴۰۲/۰۹/۲۵

کتابیه که دید جدیدی از مسئله خودشناسی و مردم و جنبه های دیگه زندگی به شما میده و زبان روان و عامه پسندی داره پیشنهادش میکنم 💌

کرم کتاب
۱۴۰۲/۱۱/۰۱

کتاب لحن و نگارش جالبی داره، انگار یه دوست منطقی و کمک کننده و با لحن رک و تند! کنارت نشسته و داره با دید واقع بینانه ای مسائلی که در اکثر مواقع باهاشون کلنجار میری رو بررسی میکنه. واقعا ازش

- بیشتر
ماری
۱۴۰۲/۰۹/۲۱

ینی هرقدر از خوبیش بگم کم گفتم فقط بخونیدش همین

Mahtab
۱۴۰۳/۰۱/۲۴

خیلی از نکاتی که هممون از بچگی شنیدیم ولی درک نکردیم به صورت خیلی رک، منطقی و مستدل بهمون یادآوری میشه؛ مثل اینکه هویت خودمون رو داشته باشیم، بدون جانبداری و قضاوت های غلطمون راجع به مسائل مختلف فکر کنیم

- بیشتر
پرناز بابایی
۱۴۰۳/۰۴/۱۸

به نظرم کتابیه که فقط با چندتا کلمه مثل بچه جون، گوربابای و اینا میخواد بگه من رکم راستش چیز خاصی ازش نتونستم برداشت کنم ، شاید من اینجوری بودم

کاربر 3265023
۱۴۰۳/۰۵/۰۶

خوب بود

Azrael-SoulTaker
۱۴۰۳/۰۴/۲۷

ایده‌ی کلی کتاب خوب بود اما به بعضی از مسائل توجه زیادی نکرده بود و به بعضی مسائل بیش از حد توجه کرده بود. ترجمه‌ی کتاب خوب نبود و متون روان نبودند.

Fattymah
۱۴۰۳/۰۳/۱۵

من نسخه چاپی این کتاب رو خوندم حقیقتا از اون کتابایی که دید رو باز می‌کنه و در عین حال که بعضی جاها سرزنش می‌کنه اما تو فکر فرو می‌بره و کمک می‌کنه فکر کنین در مورد مشکل . از

- بیشتر
اگر دلت برایشان تنگ می‌شود، برای این است که یک زمانی خوشحالت می‌کردند. دلت برای آن خوشحالیِ بخصوص تنگ می‌شود، نه خود آن‌ها. به‌محض این‌که همان حس را با کس دیگری پیدا کنی، حضور آن‌ها را نادیده خواهی گرفت.
Ghost
دنیا برایت تره هم خرد نمی‌کند!
sheyda
میل به ثابت‌کردن چیزی به دیگران نیازمند این است که برای «دیگران» واقعاً اهمیت داشته باشد؛ در حالی که برایشان اهمیتی ندارد. فقط تویی که برایت مهم است سرانجامت چه می‌شود. تنها چیزی که برای آن‌ها مهم است، این است که سرانجامِ خودشان چه می‌شود.
Ham_Dam
بنابراین تماشای بی‌پایان ویدئو، بازی‌کردن به‌سبب نیازی فلج‌کننده به هیجان، ول‌گشتن با دوستان از روی عادت، یا از روی نیاز پیامک‌دادن به این‌وآن برای برقراری رابطه، شاید به‌نظر در دستهٔ لذت تجربی قرار بگیرد؛ ولی در واقع تویی که نتوانسته‌ای زندگی مزخرفت را جمع کنی و در نتیجه دنبال کسی می‌گردی که به‌جای تو مشکلاتت را حل کند یا فعالیتی که باعث شود آن‌ها را فراموش کنی.
Ghost
شاید بگویی آدم‌ها پیچیده‌اند یا با این حرف موافقت کنی؛ چون به‌نظر منطقی‌ترین جواب است. فرق بین «دانستن» و «درک‌کردن» این است: جواب‌های منطقی زیادی می‌دانی؛ ولی این جواب‌ها را به کار نمی‌بری؛ چون آن‌ها را درک نمی‌کنی. برای درک یک چیز، آن چیز باید ریشه در منطق خودت داشته باشد. دانش را می‌توان از دیگران وام گرفت؛ ولی درک را نمی‌توان وام گرفت.
Ham_Dam
این کلمه را باید همیشه در ذهن داشته باشی: «خودم». این تو هستی، کسی که تحت‌تأثیر قرار می‌گیرد، و این زندگی مال توست. اگر به دیگران تکیه می‌کنی، غیرمستقیم دیگران کنترلت می‌کنند؛ در حالی که دیگران برایت تره هم خرد نمی‌کنند.
Amir
خیلی از این‌ها وظیفهٔ پدر و مادرت بوده! نمی‌خواهم حرف بدی دربارهٔ آن‌ها بزنم. فقط می‌گویم اگر آدم‌ها محصول کارخانه بودند، آن وقت آدم‌هایی که ما اطرافمان می‌بینیم، واقعاً محصولاتی بی‌کیفیت‌اند. پس واضح است که پدر و مادرها بدجوری در انجام‌وظیفه‌شان گند زده‌اند.
احسان رضاپور
روزی که به گروهی از افراد که برای جلب‌توجهِ فردی با هم رقابت می‌کنند، نگاه کنی و فکر کنی نمی‌خواهی در آن بازی نقش داشته باشی، روزی است که در جنگ روانیِ زندگی پیروز می‌شوی. منظورم وقتی است که به آن آدمی که می‌خواهی تحت‌تأثیر قرار بدهی، نگاه کنی و یک انسان ببینی، یک انسان و نه بیشتر، شبیه همهٔ آدم‌هایی که می‌شناسی. اگر آن‌ها قدرتِ دادن فرصت‌هایی را که می‌خواهی دارند، روی توانایی‌هایی تمرکز کن که باعث می‌شود آن فرصت را به کسی بدهند. فکرِ خدمت‌کردن به آن افراد را بگذار دم کوزه.
Ham_Dam
می‌خواهی خاص باشی. این خاص‌بودن به ظاهر ربطی ندارد؛ بلکه مربوط به توانابودن است. با توانابودن خاص می‌شوی. وقتی تصمیم گرفتی توانا باشی، کم‌کم هر کاری را که می‌کنی، یک چالش ببین.
imsaharsb
هرچیزی را که به مذاقت خوش می‌آید و دوست داری یاد بگیری، تحسین کن و کم‌کم تلاش کن تا همان را در اعمالت به کار ببری. تو «خودِ» خودت را داری. باید به چیزی تبدیلش کنی که بتوانی به آن افتخار کنی و از آن راضی باشی. برای انجام‌دادن این کار، باید از همه یاد بگیری.
imsaharsb
اگر بدانی در زندگی چه می‌خواهی، دیگر آنچه دیگران دارند، برایت اهمیت نخواهد داشت.
Amir
تو به‌شدت از این‌که تنها باشی، می‌ترسی. خواسته‌ها و خیال‌هایی داری دربارهٔ داشتن دوستان باحال و تجربیات باحال. کتاب می‌خوانی و ویدئو می‌بینی که یاد بگیری چطور خفن و تأثیرگذار و برون‌گرا باشی: «چطور دیگه خجالتی نباشم؟» چون این‌گونه همه‌چیز فرق می‌کند. درست است؟ وقتی این مشکل رفع شده باشد و تأیید دیگران را داشته باشی، همه‌چیز درست می‌شود، نه؟ این چرندی در سطح تیم‌ملی است.
Ham_Dam
پس یکی از راه‌های درست برای نشان‌دادن ناخشنودی‌ات این است که بگویی: «امروز مفید نبودم»، نه این‌که بگویی: «امروز هیچ کار نکردم»؛
Ghost
برای این‌که بفهمی چگونه با چیزی سروکله بزنی، باید اول بفهمی چیزی که با آن سروکار داری، چیست. فهم تو از آن چیز، ادراکی از آن در ذهنت ایجاد می‌کند و بر اساس آن ادراک، انتظارات خودت را تنظیم می‌کنی. خیلی پیچیده نیست؛ چون این کار را تقریباً با همه‌چیز انجام می‌دهی.
Ham_Dam
موفقیت کاملاً وابسته به آمادگی توست. پس باور کن که موفقیت یک سفر است و قرار است شکست‌های زیادی را تجربه کنی. ایرادی ندارد. در نهایت، بهتر از آن می‌شوی که بشود نادیده‌ات گرفت. آن موقع است که برنده می‌شوی.
Amir
وقتی می‌پرسی: «خیلی خب، راه‌حل چیست؟» تمرکزت مستقیم روی مشکل قرار می‌گیرد، نه احساساتت. در نتیجه، منطقت مسئولیت را به عهده می‌گیرد، نه احساسات خردشده‌ات. و وقتی منطقت مسئولیت را به عهده داشته باشد، به‌مرور حقایق فراوانی را کشف می‌کنی.
Amir
وقتی می‌خواهی دربارهٔ چیزی فکر کنی، تک‌تک افکاری را که دربارهٔ آن از قبل وجود داشته، فراموش کن. از صفر شروع کن. از «نمی‌دانم» شروع کن.
Amir
انگیزهٔ اصلی‌ات رضایت از خود نیست؛ بلکه راضی‌کردن دیگران است. ایراد اساسی در چنین انگیزه‌ای این است: میل به ثابت‌کردن چیزی به دیگران نیازمند این است که برای «دیگران» واقعاً اهمیت داشته باشد؛ در حالی که برایشان اهمیتی ندارد. فقط تویی که برایت مهم است سرانجامت چه می‌شود.
sheyda
مسئله این است که اگر برای خاص‌بودن، به نظر دیگران تکیه کنی، این به هنجار زندگی‌ات تبدیل می‌شود و بعد از آن، نیازی فلج‌کننده خواهد شد.
sheyda
نگو: «می‌خوام عالی باشم تا اون‌ها رو تحت‌تأثیر قرار بدم»؛ بلکه بگو: «می‌خوام عالی باشم تا خودم از خودم راضی باشم.» این کلمه را باید همیشه در ذهن داشته باشی: «خودم». این تو هستی، کسی که تحت‌تأثیر قرار می‌گیرد، و این زندگی مال توست.
sheyda

حجم

۱۳۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۱۳۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
تومان