کتاب کنسرو غول
معرفی کتاب کنسرو غول
کتاب کنسرو غول نوشتهٔ مهدی رجبی است و نشر افق این رمان نوجوان را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب کنسرو غول
کتاب کنسرو غول رمانی متفاوت و شیرین برای نوجوانان است. «توکا» پسری لاغر و ضعیف است و بقیه به او زور میگویند؛ اما یک خصلت عجیب دارد آن هم اینکه وقتی کتک میخورد نیشش تا بناگوش باز میشود. هر وقت میترسد این خندهٔ مسخره روی لبهایش ظاهر میشود. «توکا» مشکلات بسیاری دارد. پدرش در تصادف مرده است و مادرش دچار افسردگی شده است. مادر توکا دوست دارد مجلات را ورق بزند و تلویزیون ببیند. بیشتر مواقع روی کاناپه ولو است و از جایش تکان نمیخورد. او پیش یک روانکاو به نام «دکتر اووووم» تحتدرمان است؛ البته اسم اصلی او «دکتر مانی مکانیک» است. اسم «دکتر اووووم» را «توکا» روی او گذاشته است. عادت اسمگذاشتن روی آدمها از ویژگیهای «توکا» است. تنها کسی که دوست دارد به اسم اصلی صدایش کند، پدرش «اتابک» است. ماجرای اصلی «توکا» زمانی شروع میشود که روزی هنگام برگشت از مدرسه راه جدیدی را امتحان میکند و از مغازهای عتیقه که مال پیرزنی بداخلاق است سر در میآورد. چشمش به کتابی میفتد که بهگفتهٔ صاحب مغازه ممنوعه است. «توکا» عاشق کتابهای جنایی و ترسناک است و ازآنجاکه اسم روی کتاب «خاطرات کِ. کِ، جنایتکار مشهور» است، قلقلک میشود تا کتاب را بخرد. خریدن کتاب همان و تغییر زندگی توکا همان.
کتاب کنسرو غول از زبان «توکا»، پسری نوجوان با شرایطی خاص روایت میشود. لحن داستان طنز است و شیوهٔ صحبتکردن «توکا» به جذابیت کتاب افزوده است. او پسری با ویژگیهای خاص است. هنگام عصبانیت کلمات را از ته به سر میگوید و عادت دارد روی آدمها اسمهای جالب و خندهدار بگذارد. ترسو است، اما از طرفی عاشق این است که شبیه جنایتکارها باشد؛ چون آنها قوی و شجاع هستند. توکا هیچ اعتمادبهنفسی ندارد و هیچکس هم نمیتواند به او کمک کند، اما اتفاقات عجیبی که برایش میفتد به او یاد میدهد خودش باعث تغییرات خودش شود. «کنسرو غول»، کتابی است امیدبخش برای نوجوانان؛ نوجوانانی که به خود باور ندارند. این کتاب با زبان طناز و شیرین خود به آنها میگوید خودشان برای تغییر زندگیشان دست به کار شوند.
خواندن کتاب کنسرو غول را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به نوجوانانی که دوستدار ادبیات داستانی هستند و دوست دارند اعتمادبهنفس خود را افزایش دهند، پیشنهاد میکنیم.
درباره مهدی رجبی
مهدی رجبی، نویسندهای ایرانی است که در سال ۱۳۵۹ در شهر خمین به دنیا آمده است. او دانشآموختهٔ رشتهٔ کارشناسی سینما و کارشناسیارشد ادبیات نمایشی است. گفته شده است که علاقهٔ او به نوشتن داستانهای تخیلی و فانتزی به محیط زندگیاش در دوران کودکی که یک روستا از توابع شهر خمین بود، بازمیگردد. کتاب «اندوه بالابان» به قلم این نویسنده، برندهٔ تندیس طلایی اولین جایزهٔ ادبی سپیدار شده است. او علاوه بر نویسندگی در حوزهٔ کودک و نوجوان، فیلمنامهنویسی و کارگردانی کرده است. از دیگر کتابهای او میتوان به «کنسرو غول»، «خواهران تاریک»، «یوناتارا گم شده»، «ماهیهای کف رودخانه»، مجموعهٔ سهجلدی «بردیا و گولاخها» و «خاطرات چوپان چاق» اشاره کرد.
بخشی از کتاب کنسرو غول
«ماجراهای عجیب زندگی من از روزی شروع شد که تو خیابان پشت مدرسه برخوردم به بروکلی. تازه تعطیل شده بودیم. از من یهکم ریزهمیزهتر بود و روی تیشرتش عکس بمب داشت. از همانها که توی کارتونهاست و گردوقلنبه است و نخ جرقهای دارد. باید به خودم ثابت میکردم آنقدرها هم ترسو نیستم. پریدم جلوش، هنوز صدام درنیامده بود که خم شد و محکم با مشت خواباند زیر شکمم. مثل گونی سیبزمینی افتادم رو زمین. از درد به خودم میپیچیدم و زوزههای ریز سگی میکشیدم. همیشه این شکلی میشوم. توی شکمم بزنند خودم را جمع میکنم و زوزههای ریز سگی میکشم. پسر! واقعاً وحشی بود. چشمهای تنگی داشت و موهای فرفری و سِفتش قلنبهقلنبه از روی سرش زده بودند بیرون، عینهو کلم بروکلی. مامان اگر میدیدش بالا میآورد و محال بود دیگر لب به کلم بروکلی بزند. بعدها از اینوآن شنیدم سه سال از من بزرگتر است. لعنتی هیچ اسمی جز بروکلی بهش نمیآمد. اسمش رادین... رامین یا یه همچین چیزی بود که اصلاً برام مهم نیست. من اینجوریام! از اسمهایی که همه دارند خوشم نمیآید. برای هر آدمی یه اسمی درست میکنم که بیشتر بهش بیاید. هرکی ببیندم فکر میکند روانیام. خب هرجور دلشان میخواهد فکر کنند، خودم هم فکر میکنم یهکم روانیام!
عوضی مثل جانورها دورم میچرخید و خُرخُر میکرد. بوگند لاستیک ماشین میداد. جرئت نداشتم نگاهش کنم. زیر زانوهام میلرزید. واقعاً دلم میخواست بزنم با شاتگان صورتش را منفجر کنم ولی اینجور وقتها شبیه بازی زامبی نیست که با اسلحه صاف توی صورت هیولاها شلیک کنی. اینجور وقتها نباید از جات جُم بخوری. بروکلی تف انداخت رو زمین، لعنتی یه لیوان تف تو دهانش بود. مثل بچه دبیرستانیها یهعالمه حرفهای کثیف هم زد ولی باز هم دلش خنک نمیشد.»
حجم
۲۳۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۲۳۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
نظرات کاربران
🎻✨️___ مطالعه نسخه فیزیکی ___✨️🎻 فکر کنم وقتی کتاب رو تموم کرد برمیگرده به دو/سه سال پیش بوده و خیلی چیزای زیادی یادم نمیاد. دروغ چرا؟! بعضی از قسمت های داستان برام زیادی تخیلی و بعضی قسمت ها
مهدی رجبی نویسنده این کتاب از نویسنده هایی هستش که من کتاباش رو خیلی دوست دارم و این کتاب هم عالی بود داستان کتاب راجب پسریه به اسم توکا توکا به تازگی پدرش رو از دست داده حالا هم خودش و هم مادرش از