کتاب دنیای تخت (جلد سوم؛ تساوی حقوق)
معرفی کتاب دنیای تخت (جلد سوم؛ تساوی حقوق)
کتاب تساوی حقوق نوشتهٔ تری پرچت و ترجمهٔ رضا اسکندری آذر است و کتابسرای تندیس آن را منتشر کرده است. این کتاب جلد سوم از مجموعهٔ دنیای تخت است.
درباره کتاب تساوی حقوق
این بار در دنیای تخت، جادوگری که مدت زیادی به مرگش باقی نمانده، در تلاش است تا قدرتهایش را به پسر هشتمِ هشتمین پسر از خاندانی انتقال بدهد. این واقعیت که پسر هشتمِ پسر هشتمِ آن خاندان یک دختر است، کمی دیر فاش میشود. ساحرهٔ دهکده اصرار دارد که این دختر به یک ساحره تبدیل بشود تا از این طریق، خرابکاریِ جادوگر رو به موت را درست کند. اما حالا، دخترک ناگزیر باید به حریم مقدس دانشگاهِ نادیده نفوذ کند و با این تصمیم، ماجراهای عجیب و جالبی رد رقم میزند.
در کتاب تساوی حقوق با اثری داستانی سرشار از جادو و امور مرموز طرف هستید. تری پرچت به عنوان نویسنده، تلاش کرده است تا موقعیتی منحصر بهفرد را برای خوانندگان مهیا کند. نحوهٔ فضاسازی او در این کتاب از نقاط قوت این کتاب به حساب میآید.
کتاب اینگونه شروع میشود: «این داستانیه دربارهٔ جادو، اینکه به کجا قراره بره و شاید مهمتر از همه، اینکه از کجا اومده و دلیل اومدنش، هرچند که وانمود نمیکنه جواب هیچیک از این سؤالات رو در خودش داره.
اما شاید بتونه توضیح بده که چرا گَندالْف هیچوقت ازدواج نکرد یا چرا مرلین با اون اسمش زنونهش یه مرد بود. چون این داستانیه دربارهٔ عشق، البته نه عشق به اون معنای زمینیش، مگر اینکه شخصیتهای داستان بهکل از کنترل نویسنده خارج بشن. خب، کسی چه میدونه؟ شاید هم بشن.
اما این داستان قبل از هر چیز، داستانیه دربارهٔ دنیا. داستان میخواد شروع بشه. خوب تماشا کنید، چون کلی پول واسه جلوههای ویژهش خرج شده.»
خواندن کتاب تساوی حقوق را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به نوجوانان و جوانان علاقهمند به داستانهای تخیلی و ماجراجویانه پیشنهاد میکنیم.
درباره ری پرچت
ری پرچت در سن سیزدهسالگی اولین داستان خود را فروخت که به او پول کافی برای خرید ماشین تحریر دست دوم را داد. اولین رمان او یک داستان تخیلی طنزآمیز با نام مردم فرش بود.
تری سالها به عنوان روزنامهنگار و دبیر مطبوعات کار میکرد. در اوقات فراغت خود مینوشت و تعدادی رمان از جمله اولین رمان Discworld (دنیای تخت) خود را با نام رنگ جادو در سال ۱۹۸۳ منتشر کرد. در ۱۹۸۷ او به نوشتن تماموقت روی آورد.
بیش از ۴۰ کتاب در مجموعه Discworld وجود دارد که از این تعداد چهار کتاب برای کودکان نوشته شده است. اولین آنها موریس شگفتانگیز و جوندگان تحصیل کردهاش، مدال کارنگی را از آن خود کرد.
بخشی از کتاب تساوی حقوق
«سپیدهدم از راه رسید. سپیدهدم در رمتاپس همیشه تماشایی بود، بهخصوص بعد از اونکه طوفان به پایان میرسید و آسمون صاف میشد. درهای که دهکدهٔ اراذل درش جای گرفته بود، بر نمای ۳۶۰ درجهٔ کوههایی کم ارتفاع و تپههایی مشرف بود که در پرتوی اول صبح به رنگهای بنفش و نارنجی خودنمایی میکردن. نور به آهستگی روی چشمانداز جابجا میشد (چون بهواسطهٔ میدان قوی جادوی حاکم بر دنیای تخت، از سرعت حرکتش کم میشد) و دشتهای پهناور در دوردست، هنوز زیر سایهٔ شب قرار داشتن. در فاصلهای دورتر، اونطرف دشتها، دریا هرازگاه بارقهای از پرتوی مهتاب رو منعکس میکرد.
در واقع، از اون نقطه میتونستی تا لبهٔ دنیای تخت رو ببینی.
البته اینها نه تصورات شاعرانه، بلکه حقیقت محض بودن، چون دنیای تخت همونطور که از اسمش پیداست، کاملاً تخت بود و مردمانش از دیرباز میدونستن که دنیاشون روی شونهٔ چهار فیل حمل میشد که خودشون روی لاک آتوئین بزرگ، لاکپشت کیهانیِ عظیمالجثه ایستاده بودن.
کمی پایینتر، اهالی دهکدهٔ اراذل داشتن بیدار میشدن. آهنگر به دکانش رفت و دید که در تمیزترین و مرتبترین وضعیت خودش طی صد سال اخیر قرار داره؛ تمام ابزارها درست سر جای خودشون قرار داشتن، کف دکان جارو خورده بود و آتش تازهای توی کوره میسوخت. آهنگر روی سندان (که بهطرف دیگهٔ دکان جابجا شده بود) نشست، به عصا خیره شد و زور زد تا فکر کنه.
طی هفت سال گذشته هیچ اتفاق خاصی نیفتاده بود، غیر از اینکه یکی از درختهای سیب باغ آهنگر به نحو چشمگیری از سایر درختها بلندتر شده بود و دختربچهای با موهای قهوهای، دندونهای پیشینِ فاصلهدار و سروشکلی اگرچه نهچندان زیبا، اما کموبیش جذاب، به تکرار از اون بالا میرفت.
اسم اون دختر رو گذاشته بودن اِسکارنیا که البته دلیل خاصی نداشت، فقط مادرش از آهنگ این اسم خوشش میاومد و ننه ویدروکس تمام مدت حواسش بود تا مبادا این دختر کوچکترین نشونهای از جادو و جادوگری از خودش بروز بده. این موضوع حقیقت داشت که دختربچهٔ داستان ما برخلاف سایر دختربچهها، غالب وقتش رو صرف بالا رفتن از درخت، دویدن و دادوفریاد کردن سپری میکرد، اما از دختری که با چهار برادری که هنوز در خانهٔ والدینشون ساکن بودن، زندگی میکرد، غیر از این هم انتظار نمیرفت. در واقع، ساحره کمکم خیالش داشت راحت میشد و به این نتیجه میرسید که جادو نتونسته بر وجود این دختربچه غلبه کنه.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه