کتاب صبح خاکستری
معرفی کتاب صبح خاکستری
کتاب صبح خاکستری نوشتهٔ اوسامو دازای (توشیما شوجی) و ترجمهٔ آزاده سلحشور است. نشر نیماژ این رمان ژاپنی را (از مجموعهٔ کتابهای جیبی مینیماژ) روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب صبح خاکستری
کتاب صبح خاکستری حاوی یک رمان ژاپنی است که برای اولینبار اوسامو دازای را به نخبگان ادبی ژاپن پس از جنگ سوق داد. این نویسنده بهدلیل استفادهٔ کنایهآمیز و مبتکرانهٔ خود از زبان، شهرت یافت. رمان «صبح خاکستری» روایتگر افکار و احساسات روزمرهٔ دختر نوجوانی است در ژاپنِ پس از جنگ. در این اثر، دازای احساسات سرکش، طبیعت بیثبات و تغییرات سریع میان شرمندگی و حس حقارت تا خشم سرکوبشده را در دختری نوجوان بسیارماهرانه به تصویر میکشد. هم واکنشهای این دختر نوجوان را به رویدادهای اطرافش میکاود و هم آنچه را در ذهن و روح او در جریان است. فشارهای جامعهٔ سنتی ژاپن برای قرارگرفتن در چارچوبهای از پیش تعیینشده و دستوپاگیر و توقع این جامعهٔ بسته از دختری نوجوان برای اینکه همواره دختر خوبی باشد، بهخوبی در این رمان نشان داده شده است.
خواندن کتاب صبح خاکستری را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی قرن ۲۰ ژاپن و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره اوسامو دازای
اوسامو دازای (Osamu Dazai) با نام اصلی «توشیما شوجی» در سال ۱۹۰۹ به دنیا آمد و در ۱۹۴۸ درگذشت. وقتی نویسندهٔ موردعلاقهٔ او، «ریونوسکه آکوتاگاوا» در سال ۱۹۲۷ خودکشی کرد، زندگی اوسامو دازای بهکلی تغییر کرد؛ از آن پس نسبت به تحصیل خود کاملاً بیاعتنا شد و تمام مقرری ماهیانهاش را صرف خرید لباسهای شیک، الکل و روسپیها میکرد و جذب گروههای مارکسیستی شد که در آن زمان بهشدت از سوی دولت سرکوب میشدند. بارها در نوشتههای اولیهاش، از متولدشدن در یک طبقهٔ اجتماعی خاص ابراز گناه و عذابوجدان میکرد. روز دهم دسامبر ۱۹۲۹ و درست شب قبل از امتحانات آخر سال تحصیلی، با خوردن تعداد زیادی قرص خواب دست به خودکشی زد که البته موفق نشد و زنده ماند و یک سال بعد فارغالتحصیل شد. در رشتهٔ ادبیات زبان فرانسه در دانشگاه سلطنتی توکیو ثبتنام کرد، ولی بلافاصله ترکتحصیل و با یک گیشا (زنی ژاپنی که برای سرگرمکردن مردان تربیت میشود) فرار کرد. برای اولینبار در داستان کوتاهی به نام «قطار» (۱۹۳۳) نام «اوسامو دازای» را برای خود برگزید؛ اولین تجربهٔ او در سبک زندگینامهٔ خودنوشت بهروایت اولشخص که بعدها به علامت مشخصهٔ نوشتههایش بدل شد. در سال ۱۹۳۵، وقتی نه توانست تحصیلاتش را به اتمام برساند و نه در روزنامهٔ توکیو شغلی دستوپا کند، داستان «سالهای پایانی» را به پایان رساند؛ سپس خود را حلقآویز کرد که البته باز هم ناموفق بود. او در اکتبر ۱۹۳۶ در بیمارستان روانی بستری شد. بین سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۴۰، اوسامو دازای رمانها و داستانهای بسیار ماهرانهای نوشت که همگی بهنوعی زندگینامهٔ خودنوشت بود. اولین داستانش به نام «گیوفوکوکی» (۱۹۳۳)، داستان خیالی ترسناکی درمورد خودکشی است. سایر داستانهای او در این دوران عبارتند از «گلهای مسخرگی» (۱۹۳۵)، «خلاف جریان» (۱۹۳۵)، «خدای بیهودگی» (۱۹۳۶)، «مجموعه سالهای افول» (۱۹۳۶) و «صبح خاکستری» (۱۹۳۹) که همگی نشاندهندهٔ روح تنها و عیاش دازای هستند. دستهٔ دیگری از آثار این نویسنده که تعدادی از داستانهای قدیم ژاپن در آن روایت شده عبارت است از «وزیرِ سانه تومو» (۱۹۴۳)، «سوگارو» (۱۹۴۴)، «جعبهٔ پاندورا» (۱۹۴۶ - ۱۹۴۵) و «قصهٔ شاه پریون» (۱۹۴۵). بهترین اثر دازای را «خورشید رو به غروب» (۱۹۴۷) دانستهاند. این اثر او را به اوج قلههای شهرت رساند.
بخشی از کتاب صبح خاکستری
«بعد، برای شستن لباسها به حمام رفتم. اخیراً عادت عجیبی پیدا کردهام که نزدیک نیمهشب شروع به شستن لباسها میکنم. بهنظرم حیف است آدم نور روز را صرف شستوشو و آبکشی کند، اما فکر میکنم شاید هم برعکس باشد. از پنجره ماه را میدیدم. همانطور که دولا شده بودم و لباسها را چنگ میزدم، به ماه لبخند زدم. ماه وانمود میکرد مرا نمیبیند. درست در همان لحظه متقاعد شدم که جایی دیگر، دختر غمگین و رقتانگیز دیگری هم مشغول شستوشو بود و دقیقاً به همین ماه لبخند میزد. قطعاً داشت لبخند میزد. آنجا، درست همانجا؛ دختری رنجدیده که شب، دیروقت، کنار درِ پشتی خانهای نوک کوه در روستایی دورافتاده، مشغول شستوشو بود. و آنجا در خیابانهای پشتی پاریس، در راهروی یک آپارتمان بیغوله، دختری درست همسن من یواشکی لباسهایش را میشست و دقیقاً به همین ماه لبخند میزد. کوچکترین شکی نداشتم. در ذهنم، با رنگهای روشن و زنده، آنقدر واضح میدیدمش که انگار با تلسکوپ نگاهش میکردم. هیچکس در جهان رنج ما را درک نمیکرد. ممکن است وقتی که بزرگ شدیم، البته زودتر از موعد، به پشتسر نگاه کنیم و این رنج و تنهایی بهنظرمان خندهدار بیاید ـ چیزی بسیارعادی ـ اما... اما چطور از ما انتظار میرفت تا زمان بزرگشدنمان از عهدهٔ این دورهٔ بیپایان برآییم و آن را بهپایان برسانیم؟ کسی نبود که راهورسمش را به ما یاد بدهد.»
حجم
۶۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۶۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
نظرات کاربران
درخشان.. مثل تراپی بود خوندنش ☆
کتابای دازای اوسامو جوری ان که همیشه وسوسه میشم بخونمشون، اما خب اگه زیاد غرق کتاباش بشین حس غم بهتون دست میده..
اگه بخوای موضوع کتاب و بگی خیلی سادست: افکار یک دختر نوجوون ژاپنی توی یک روز. ولی اگه بخوای از محتوا و عالی بودنش بگی نمیتونی، چون قلم نویسنده انقدر خاص و منحصر به فرده که کلمه ای برای توصیفش
خوندنش شاید برای هرکسی جالب نباشه اما از افکار و احساساتی نوشته شد که قطعا خیلی هامون سمتش کشیده شدیم، حتی برای چند لحظه. برای من کتاب دوستداشتنی و زیبایی بود.
این نوشته، زندگی یک دختر و زیست زنانهی اوست. اوسامو دازای، به عنوان یه مرد، چنان زیست زنانهی یک دختر نوجوان را شفاف به تصویر کشیده که اگر او را نشناسید محال است حدس بزنید که او یک مرد است. یک مرد
پوچی مطلقی که دخترنوجوانی را فرا گرفته، خودنیزبخوبی نمیداندبایدچکارکند،افسردگی محض، خیلی جالب نبود.
موضوع کتاب نق و نوق یک دختر نوجوان ژاپنی است که به نظرم خودش هم نمی داند چه می خواهد.