کتاب ایده دانشگاه
معرفی کتاب ایده دانشگاه
کتاب ایده دانشگاه نوشتهٔ کارل یاسپرس و ترجمهٔ مهدی پارسا و مهرداد پارسا است. گروه انتشاراتی ققنوس این کتاب را روانهٔ بازار کرده است؛ کتابی در باب ویژگیهای یک دانشگاه آرمانی.
درباره کتاب ایده دانشگاه
کتاب ایده دانشگاه که به قلم یک روانپزشک، فیلسوف سیاسی و فیلسوف اگزیستانسیالیست آلمانی نوشته شده، سه بخش دارد. این کتاب در پایان دیکتاتوری آدولف هیتلر و پس از شکست آلمان در جنگ جهانی دوم نوشته شد؛ پس از آنکه بدترین فجایع از بیرون و درون بر سر دانشگاههای آلمان آوار شد. برخی از ایدههای کارل یاسپرس ممکن است شما را شوکه کند یا بهنظرتان بسیار غیرعملی یا حتی بدتر برسد، اما گاه ایدههایی هم که مخالفِ بهکاربستنشان در دانشگاهها هستید، مستحقق شنیدهشدن و مورد تأمل قرارگرفتن هستند. گفته شده است که باید این کتاب را صدای انسانی بدانیم که با سالها سرکوب و رنج، توانست باور خود را به ارزش جاودان و اساساٌ مهارناپذیر حقیقت بیان کند. ما باید این اثر را تلنگری بدانیم برای داشتن نگاهی انتقادی به وضعیت خودمان. این اثر دربارهٔ ویژگیهای یک دانشگاه آرمانی سخن گفته است. کارل یاسپرس معقتد بود دانشگاه باید محلی برای جستوجوی حقیقت و پرورش متفکران نقاد باشد و دانشجویان باید با کمک روحیهٔ علمی و فلسفه، به حل چالشهای فکری جهان مشغول شوند.
خواندن کتاب ایده دانشگاه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعه در باب ویژگیهای یک دانشگاه آرمانی پیشنهاد میکنیم.
درباره کارل یاسپرس
کارل یاسپرس در ۲۲ فوریهٔ سال ۱۸۸۳ میلادی در شهر اولدنبورگ آلمان زاده شد. او بعد از پایان دوران دبیرستان، در دانشگاه هایدلبرگ و مونیخ حقوق خواند و سپس به مدت پنج سال به تحصیل در رشتهٔ پزشکی پرداخت. یاسپرس در سال ۱۹۰۹ دکترای خود را در پزشکی گرفت و در سال ۱۹۱۳ و پیش از آغاز جنگ جهانی اول، استادیار روانپزشکی دانشگاه و در سال ۱۹۲۱ استاد رسمی دانشگاه شد. او از سال ۱۹۳۰ میلادی به تدریس فلسفه مشغول شد و به علت اظهارنظرهای مخالف با نهضت نازی، از کار برکنار شد. در همین دوران افکار «کییرکگور»، فیلسوف اگزیستانسیالیست را دنبال و تبلیغ میکرد. یاسپرس معتقد بود که جامعهٔ صنعتی امروزی برای شخصیت انسانی خطرناک است. یاسپرس در نهایت در ۲۶ فوریهٔ ۱۹۶۹، زمانی که ۸۶ساله بود بر اثر حملهٔ قلبی از دنیا رفت. کتاب «ماهیت رواندرمانی (ارزیابی انتقادی)» و کتاب «ایدهٔ دانشگاه» از آثار مکتوب او است.
بخشی از کتاب ایده دانشگاه
«دانشجو به دانشگاه میآید تا به مطالعه علم و هنر بپردازد و خود را برای تقبل حرفهای آماده کند. علیرغم روشن بودن وظیفه و وضعیت دانشجو، وی دائماً در سرگردانی و گیجی به سر میبرد. او که در توده چیزهایی که میتوان اموخت غرق شده است، میخواهد بداند کدام یک از آنها اهمیت بیشتری دارند. جلسات تعیین گرایش و پیشترم و برنامههای درسی نمیتوانند به طورکامل باعث شوند که دانشجو بر این دشواریها فائق آید. او در نهایت باید راه خود را در میان انبوه دروس و آزمایشگاهها و سمینارهای مختلف بیابد.
اما دانشجو از دانشگاه حتی انتظارات بیشتری دارد. او قطعاً در رشته خاصی تحصیل میکند و برای آینده خود حرفه خاصی را مدنظر دارد. اما دانشگاه به شیوهای سنتی وحدتی برای تمام شاخههای دانش به او نشان میدهد. او انتظار دارد که این وحدت را تجربه کند و بدین طریق به جهانبینی مستحکمی دست یابد. او میخواهد به حقیقت برسد و تصویر روشنی از جهان و انسانها به دست آورد. او میخواهد با کل و نظم کیهانی نامتناهی مواجه شود. علم و آموختن ذاتاً به روح تعلق دارند: آنها در پی برقرار کردن نسبتی با تمامیتِ هرآنچه شناختنی است هستند.
اما با وجود تمام اینها دانشجوی جوان راضی نمیشود. زمانی که او از تصمیمات حیاتیای که باید اتخاذ کند آگاه میشود، جدیت زندگی را بهتر احساس میکند. او احساس بیشکلی میکند و میبیند که پر از امکانات مختلف است. او آگاه است که آنچه خواهد شد واقعاً به خود وی بستگی دارد. او احساس میکند که زندگی روزمره وی در هر ساعت و در تمام رخدادهایش در آنچه خواهد شد مؤثر است. دانشجوی جوان هم میخواهد در مقابل استادانش متواضعانه بنشیند و بیاموزد، و هم در بحثهای بیپرده با دوستانش که همچون خود او پر از انگیزه هستند چیز یاد بگیرد.
این انتظارات هرگز صرفاً در دانشگاه به طور کامل برآورده نمیشوند. نخستین هجومِ اشتیاق دوام نمیآورد. شاید دانشجو هرگز با وضوح تمام درنیابد که چه میخواهد و چه کار میکند. در هر حال، او گیج میشود و اشتیاق خود را از دست میدهد. او از تلاش دست برمیدارد و خود را در کوچههای نابینایی گم میکند. او فقط برای امتحانات درس میخواند و هر چیز را برحسب استفادهای که برای امتحاناتش دارد مورد قضاوت قرار میدهد. او دوره تحصیل خود را به منزله دوره گذاری دردناک تا پیش از رسیدن به زندگی حرفهای تلقی میکند. این زندگی حرفهای وعده رستگاری را در خود دارد. او میگوید که احتمالاً اکنون نادانتر از آن است که به امور اصلی بپردازد و خود را از مسائل تخصصی کنار میکشد. از سوی دیگر، اشتیاق خلاقانه و اصیل وی ممکن است سرزندگی خود را از دست بدهد و به چاپلوسی بدل شود. او در کار خود تنبل میشود و خواستار آن میشود که ایده، وحدت، و عمق را مستقیماً و بدون هیچ تلاش فکریای به دست آورد، زیرا تلاشهای وی فقط میتواند چیزهایی بیاهمیت برایش فراهم سازد. او فکر میکند با خواندن چند کتابِ خوب کار دانشگاهیاش را انجام داده است. و در نهایت آنقدر از تلاش حقیقی فاصله میگیرد که به جای پژوهش علمی، یک قالب ذهنی ساختگی ایجاد میکند و کلاس درس را با منبر اشتباه میگیرد.
اگر دانشجو خوششانس باشد راه خود را پیدا میکند، راهی که او را به سوی رشد و رسیدن به هدفش میبرد و در این راه تنها شهود شخصیاش راهنمای وی است. سرانجام او که نمیداند راهش او را به کجا میبرد، به دورترین نقاط میرود. تأمل هر فرد بر استلزامات کارش مستقیما مقصد نهایی را نشانش نمیدهد، اما او را از امکانات و محدودیتهای کارش آگاه میسازد و بنابراین او را از گیج شدن محافظت میکند. دانشجوی مشتاق بر دامنه گستردهتری از پرسشها در باب جهت، ترتیب، و اهداف کار خود تأمل میکند. زیرا اراده به دانستن وی دلالت دارد بر اراده به داشتن فهمِ روشنی از انچه انجام میدهد. بحث ما در اینجا به این مطالبه وضوح فکری در حکم یک شیوه زیستن و شکلی از وجود انسان مربوط است.»
حجم
۱۴۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۷۵ صفحه
حجم
۱۴۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۷۵ صفحه