کتاب دیروز خیلی دیره
معرفی کتاب دیروز خیلی دیره
کتاب دیروز خیلی دیره مجموعه داستانی از شهلا حائری است و نشر قطره آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب دیروز خیلی دیره
داستان کوتاه یکی از راههای انتقال احساسات است. نویسنده برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و داستان و رمان همین زبان است. با داستان از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله میگیرید و گمشده وجودتان را پیدا میکنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که سالها نویسندگان در داستانشان بازگو کردهاند.
داستان معاصر در بند چیزی نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. نویسنده در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور میکند و کمک میکند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینهای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.
کتاب دیروز خیلی دیره مجموع ۳ داستان کوتاه از شهلا حائری است که او را بیشتر با ترجمههای فوقالعاده و شناختهشدهاش میشناسیم. عناوین این ۳ داستان از این قرار است:
دیروز خیلی دیره
سلام خانم عزیز
خانهٔ یکی یکدانه
شهلا حائری در این ۳ داستان با نثری شیرین و گیرا خوانندهاش را به دنیای دیگری میبرد، به دنیای رازها، شادیها و غافلگیریها.
خواندن کتاب دیروز خیلی دیره را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستان داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دیروز خیلی دیره
«مدتها ازش خبر نداشتم، یعنی از هیچیک از آنها خبر نداشتم. زمان میگذشت و با جریان سرگیجهآورش مرا با خود میبرد. سربالایی زندگیام را یک نفس دویده بودم و حالا در ابتدای سرازیری، سعی میکردم آهسته و شمرده گام بردارم به این خیال که از دورش بکاهم.
یکی از همین روزهای معمولی و عادی بود که در مجلس ختم پدر یکی از همکارانم دیدمش. مجلس در یکی از سالنهای هتلی در تهران بود با میزهای گرد که مهمانها دورش نشسته بودند و باهم خوشوبش میکردند.
صدایش را شناختم، صدای بلند زنگدارش را. نفسم به شماره افتاد و قلبم به سینهام کوفت.
سالها پیش بود. میبینمش که کنار پدرم نشسته و پایش را روی پایش انداخته. با حرکات دست از سیاست میگوید و در دو جمله میخواهد مسائل جهان را حل کند. پدرم مانند همیشه سیگاری میان انگشت دارد و ساکت است. گاه جرعهای مینوشد.
ـ بابا تو هم که خفهمون کردی از بس سیگار کشیدی و بالا انداختی. این هم شد زندگی؟
پدرم جوابی نمیدهد. انگشتانش را در موهای سیاه پرپشتش فرومیکند.
ادامه میدهد: «من باید تحرک داشته باشم. دیشب خوب نخوابیدم».
پدرم جرعهای دیگر مینوشد.
ـ حالا میفهمم دلیل بیخوابیم چی بود. یکی اینکه مرسده خانم باز بدخلقی میکنه و قهر ورچسونده، بعدش برای اینکه دیروز سواری نرفتم.
بلند میشود و به اتاقش میرود. تلویزیون آگهی تبلیغاتی به انگلیسی پخش میکند. با شلوار چسبان سواری برمیگردد. بلندقامت است و ورزیده. موهای لخت کمپشتش را رو به بالا شانه کرده.»
حجم
۸۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۹۲ صفحه
حجم
۸۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۹۲ صفحه