کتاب دیروز خیلی دیره شهلا حائری + دانلود نمونه رایگان

تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

تصویر جلد کتاب دیروز خیلی دیره

کتاب دیروز خیلی دیره

نویسنده:شهلا حائری
انتشارات:نشر قطره
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دیروز خیلی دیره

کتاب دیروز خیلی دیره مجموعه داستانی از شهلا حائری است و نشر قطره آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب دیروز خیلی دیره

داستان کوتاه یکی از راه‌های انتقال احساسات است. نویسنده برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و داستان و رمان همین زبان است. با داستان از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله می‌گیرید و گمشده وجودتان را پیدا می‌کنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که سال‌ها نویسندگان در داستانشان بازگو کرده‌اند.

داستان معاصر در بند چیزی نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده‌ است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. نویسنده در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور می‌کند و کمک می‌کند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینه‌ای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.

کتاب دیروز خیلی دیره مجموع ۳ داستان کوتاه از شهلا حائری است که او را بیشتر با ترجمه‌های فوق‌العاده و شناخته‌شده‌اش می‌شناسیم. عناوین این ۳ داستان از این قرار است:

دیروز خیلی دیره

سلام خانم عزیز

خانهٔ یکی یک‌دانه

شهلا حائری در این ۳ داستان با نثری شیرین و گیرا خواننده‌اش را به دنیای دیگری می‌برد، به دنیای رازها، شادی‌ها و غافلگیری‌ها.

خواندن کتاب دیروز خیلی دیره را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستان داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب دیروز خیلی دیره

«مدت‌ها ازش خبر نداشتم، یعنی از هیچ‌یک از آن‌ها خبر نداشتم. زمان می‌گذشت و با جریان سرگیجه‌آورش مرا با خود می‌برد. سربالایی زندگی‌ام را یک نفس دویده بودم و حالا در ابتدای سرازیری، سعی می‌کردم آهسته و شمرده گام بردارم به این خیال که از دورش بکاهم.

یکی از همین روزهای معمولی و عادی بود که در مجلس ختم پدر یکی از همکارانم دیدمش. مجلس در یکی از سالن‌های هتلی در تهران بود با میزهای گرد که مهمان‌ها دورش نشسته بودند و باهم خوش‌وبش می‌کردند.

صدایش را شناختم، صدای بلند زنگ‌دارش را. نفسم به شماره افتاد و قلبم به سینه‌ام کوفت.

سال‌ها پیش بود. می‌بینمش که کنار پدرم نشسته و پایش را روی پایش انداخته. با حرکات دست از سیاست می‌گوید و در دو جمله می‌خواهد مسائل جهان را حل کند. پدرم مانند همیشه سیگاری میان انگشت دارد و ساکت است. گاه جرعه‌ای می‌نوشد.

ـ بابا تو هم که خفه‌مون کردی از بس سیگار کشیدی و بالا انداختی. این هم شد زندگی؟

پدرم جوابی نمی‌دهد. انگشتانش را در موهای سیاه پرپشتش فرومی‌کند.

ادامه می‌دهد: «من باید تحرک داشته باشم. دیشب خوب نخوابیدم».

پدرم جرعه‌ای دیگر می‌نوشد.

ـ حالا می‌فهمم دلیل بی‌خوابیم چی بود. یکی این‌که مرسده خانم باز بدخلقی می‌کنه و قهر ورچسونده، بعدش برای این‌که دیروز سواری نرفتم.

بلند می‌شود و به اتاقش می‌رود. تلویزیون آگهی تبلیغاتی به انگلیسی پخش می‌کند. با شلوار چسبان سواری برمی‌گردد. بلندقامت است و ورزیده. موهای لخت کم‌پشتش را رو به بالا شانه کرده.»

نظرات کاربران

کاربر 2508541
۱۴۰۴/۰۲/۲۳

روان و ساده و پر از حس های آشنا

بریده‌هایی از کتاب

آدم‌ها معمولاً از چیزی زیاد حرف می‌زنند که ندارند
katy
زمان آروم، آروم گردوغباری روی خاطرات می‌نشونه. روش رو می‌پوشونه. فکر می‌کنی یادت رفته. اما صبح که از خواب پا می‌شی حالت بده. نمی‌دونی چته. نمی‌دونی دردت از کجا آب می‌خوره. اما کافیه که نسیمی یا خاطره‌ای خاکش رو برداره، بعد همه‌چی تازه می‌شه. همه‌چی می‌آد بیرون. عین روز اول.
katy
در پس هر دروغی نوعی بزدلی و ترس نهفته است.
katy
ـ سیروس اگه آدم فراموش نکنه که دیوونه می‌شه. فکرش رو بکن که آدم تمام زمین‌خوردن‌هاش و اشک و ناله‌های زندگیش یادش باشه. دیگه نمی‌تونه زندگی کنه. ـ اون چیزهایی که کم‌تر تأثیرگذار بودن به مرور زمان محوتر می‌شن. همهٔ صحنه‌های زمین خوردنت از دوچرخه یادت نمی‌آد. اما اگه تو این زمین خوردن یک انگشتت رو از دست داده باشی، همیشه این خاطره حی و حاضر تو ذهنت می‌مونه. ذهن و روان آدم مثل یک کشوی بزرگه که همه‌چی رو توش می‌ریزی. خیلی چیزها اون ته گم می‌شه، کم‌رنگ می‌شه، اما چیزهای پردوام‌تر و محکم‌تر سرجاش می‌مونه. تکون نمی‌خوره. حالا تو پیداش بکنی یا نکنی.
دلا فروهر
خام بودم چون گمان می‌کردم امر و نهی اطرافیان به سن و ساله. نمی‌دونستم که همیشه یک آقابالاسری هست که برای آدم تعیین تکلیف کنه.
katy
ـ تو که انقدر کینه‌ای نبودی. امروزم که روز تعطیله. کاری نداری. بابات خیلی آدم پرحوصله‌ای بود. پرحوصله. حوصله یعنی چه؟ یعنی خودخوری، تحلیل رفتن اعصاب، درد کشیدن و دم بربستن؟ اجازه دادن به آدم‌ها که هر غلطی خواستند بکنند؟ حوصله حسن است یا عیب؟ اگر کسی نعره نزند و حق آدم‌ها را کف دست‌شان نگذارد آدم پرحوصله‌ای است؟ اگر مثل پدرم دردش را جرعه جرعه قورت دهد.
دلا فروهر
یک زمانی که روزی ده بار فال می‌گرفتم «مهمونی برم یا نرم؟ بهش زنگ بزنم یا نزنم؟...» می‌دونستم که فال‌های خوب (یعنی همه‌چیز خوب می‌شه، بهش زنگ بزن.) اوایل دیوان شعره. برای این‌که خودم رو گول بزنم و تقلب نکنم چشم‌هام رو می‌بستم و کتاب رو می‌چرخوندم که نفهمم کجاش رو باز می‌کنم. اگه غزل دلخواهم نمی‌اومد، انقدر ادامه می‌دادم تا جوابی رو که می‌خوام بگیرم. حالا دیگه فرق می‌کنه، کم‌تر فال می‌گیرم و وقتی هم می‌گیرم کم‌تر جر می‌زنم. دیگه بزرگ شدم و می‌دونم زندگی اون‌جور که می‌خوایم جواب‌مون رو نمی‌ده، جر زدن و قهر کردن هم دردی رو دوا نمی‌کنه.
دلا فروهر
یاد مامان می‌افتم. خیلی وقت‌ها پیش. دم در یک مدرسه، یک دختری که من بودم با موهای بلند و روپوش مدرسه که مامانش بهش می‌گفت: «انقدر از این آشغال‌ها نخور. دل‌درد می‌گیری. دیگه از سن و سال آلوچه خوردنت گذشته». از وقتی خودم رو شناختم سن و سالم از همه‌چی گذشته بود.
دلا فروهر
اون‌وقت‌ها چند سالم بود؟ نمی‌دونم. هیچ‌وقت سن و سالم رو درست ندونستم. اعداد با من قهرن و از بچگی آلزایمر اعداد و ارقام داشتم. همین‌قدر می‌دونم که خیلی خام بودم، چون دلم می‌خواست زودتر بزرگ شم. می‌خواستم برای خودم آدم شم تا انقدر بهم نگن این کار رو بکن، اون کار رو نکن. اما سنم تو سربالایی گیر کرده بود و نمی‌گذشت. هن‌هن‌کنان بالا می‌رفت.
دلا فروهر
«استر ذهبک و ذهابک و مذهبک.» خلاصه‌ش یعنی دارایی و معاشرت و مذهبت رو از غیر مخفی کن.
دلا فروهر

حجم

۸۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۹۲ صفحه

حجم

۸۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۹۲ صفحه

قیمت:
۲۳,۰۰۰
۶,۹۰۰
۷۰%
تومان