کتاب همسر و نقد همسر
معرفی کتاب همسر و نقد همسر
کتاب همسر و نقد همسر نوشتهٔ آنتوان چخوف و ترجمهٔ حمیدرضا آتش بر آب است. انتشارات علمی و فرهنگی این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر علاوهبر ارائهٔ ده داستان کوتاه از این نویسنده، نقدهای مفصلی را نیز از هر داستان ارائه میدهد.
درباره کتاب همسر و نقد همسر
کتاب همسر و نقد همسر شامل ده داستان کوتاه و نقد آنان است. «همسر»، «آدمی در جلد»، «تمشک»، «دربارهٔ عشق»، «ویولن روتشیلد»، «ایئونیچ»، «نفَسَم»، «آنا بر گردن»، «بانویی با سگ ملوس» و «عروس» نامهایی هستند که آنتوان چخوف برای داستانهای کوتاهش در این مجموعه برگزیده است. «همسر» که عنوان کوتاهترین داستان این کتاب است، به روایت زندگی زن و شوهری میپردازد که زندگیشان به بنبست رسیده است. «نیکالای» جراح، فارغالتحصیلِ رشتهٔ علوم دینی و پسر کشیش روستا است. او چندین سال است که نشانههایی را از خیانتِ همسرش «اولگا» میبیند و احساس میکند. نیکالای در شبی که طبق معمول اولگا به خانه نیامده بود، نامهٔ شخصی به نام «میشل» را میبیند که برای همسرش نوشته شده است. در ادامه چه اتفاقاتی در زندگی این زوج میفتد؟ بخوانید تا بدانید. آنتون چخوف که یکی از بزرگترین و مهمترین نویسندههای داستان کوتاه جهان است، در این داستان کوتاه در زمانی کم، فاجعهای را در روابط انسانی به نمایش میگذارد. خواندن این داستان میتواند برای خواننده تکاندهنده باشد.
خواندن کتاب همسر و نقد همسر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران آنتوان چخوف و علاقهمندان به داستانهای کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره آنتوان چخوف
آنتون پاولُویچ چخوف در ۲۹ ژانویهٔ ۱۸۶۰ در تاگانروگ به دنیا آمد. او پزشک، داستاننویس، طنزنویس و نمایشنامهنویس برجستهٔ روسیه است. آنتوان چخوف را مهمترین داستانکوتاهنویس میدانند؛ نویسندهای که زندگی کوتاهی داشت اما بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید. چخوف پس از پایان تحصیلاتش در رشتهٔ پزشکی، بهطور حرفهای به داستاننویسی و نمایشنامهنویسی روی آورد. نخستین مجموعه داستان او، دو سال پس از دریافت درجهٔ دکترای پزشکیاش به چاپ رسید. در داستانهای او معمولاً رویدادها از خلال وجدان یکی از آدمهای داستان که کمابیش با زندگی خانوادگی «معمول» بیگانه است، روایت میشود. چخوف با پرهیز از شرح و بسط داستان، مفهوم طرح (پیرنگ) را نیز در داستاننویسی تغییر داد. او در داستانهایش بهجای ارائهٔ تغییرْ سعی میکند به نمایش زندگی بپردازد؛ درعینحال در بعضی از داستانهایش رویدادهای تراژیک، بخشی از زندگی روزانهٔ آدمهای داستان را تشکیل میدهند. تسلط چخوف بر نمایشنامهنویسی، باعث افزایش توانایی او در خلق دیالوگهای زیبا و جذاب در داستانهایش شده بود.
نخستین نمایشنامهٔ آنتوان چخوف «بیپدری» نام دارد. او پس از این، نمایشنامۀ «ایوانف» را نوشت. با اجرای نمایش «مرغ دریایی» در سال ۱۸۹۷ و در سالن تئاتر هنری مسکو، طعم نخستین موفقیت بزرگش را در زمینهٔ نمایشنامهنویسی چشید. با وجود اختلافاتی که دربرههای میان چخوف و کنستانتین استانیسلاوسکی (کارگردان) پیش آمد، آثار دیگری از چخوف همچون «دایی وانیا» (۱۸۹۹)، «سه خواهر» (۱۹۰۱) و... بر همان صحنه به اجرا درآمد. چخوف در آثارش به فرصتهای از دسترفتۀ زندگی اشاره میکند؛ همچنین آدمهایی که حرف همدیگر را نمیفهمند و یا دچار تضاد طبقاتی هستند را به ما نشان میدهد؛ به ارزشهای اشتباه اما رایج در اجتماع اشاره میکند و ماهیت خوارکنندۀ فحشا را به تصویر میکشد. ویژگیهای کلی آثار داستانی آنتوان چخوف را میتوان در این محورها خلاصه کرد:
خلق داستانهای کوتاه و بدون پیرنگ/ ایجاز و خلاصهگویی/ خلق پایانهای شگفتانگیز با الهام از آثار «گی دومو پاسان»/ خلق پایان «هیچ» برای داستان با الهام از آثار «ویکتور شکلوفسکی»/ بهرهگیری از جنبههای شاعرانه و نمادین/ نگاه رئالیستی به جهان و قهرمانهای داستان/ استفاده از مقدمهای کوتاه برای ورود به دنیای داستان/ استفاده از تصویرپردازیهای ملهم از طبیعت و شرح آن برای پسزمینهٔ تصویری داستان.
چند نمایشنامۀ مشهور آنتوان چخوف:
ایوانف/ خرس/ عروسی/ مرغ دریایی/ سه خواهر/ باغ آلبالو/ دایی وانیا/ در جاده بزرگ/ خواستگاری/ تاتیانا رپینا/ آواز قو.
چند داستان کوتاه از آنتوان چخوف:
۱۸۸۳ - از دفترچه خاطرات یک دوشیزه/ / ۱۸۸۴ - بوقلمون صفت/ ۱۸۸۷ - کاشتانکا/ ۱۸۸۷ - نشان شیر و خورشید/ ۱۸۸۹ - بانو با سگ ملوس/ ۱۸۸۹ - شرطبندی/ ۱۸۹۲ - همسر/ ۱۸۹۲ - اتاق شماره شش/ ۱۸۹۹ - زندگی من.
چند داستان بلند از آنتوان چخوف:
دکتر بیمریض/ داستان ملالانگیز/ دوئل.
آنتوان چخوف ۱۵ ژوئیهٔ ۱۹۰۴ درگذشت. او در گورستان نووودویچی در مسکو آرام گرفته است.
بخشی از کتاب همسر و نقد همسر
«مودِسْت آلکسییویچ با ناشیگری مرد مسنی که با زنها چندان معاشرت نداشته، دست دور کمر آنّا میانداخت و شانههایش را نوازش میکرد. آنّا اما فکرش جای دیگری بود، به پول فکر میکرد، به مادرش و مرگ او. مادر که مرد، پدرش، معلم خطونقاشی دبیرستان، به میخوارگی افتاد و به خاک سیاه نشست، بچههایش حتی گالوش نداشتند پا کنند. پدر را به دادگاه کشاندند و مأمور آمد اثاث خانه را صورتبرداری کرد ... چه آبروریزیای! تازه آنّا باید از این پدر مست دلجویی و مراقبت هم میکرد، جوراب برادرها را وصله میزد و خرید خانه هم با او بود. وقتی از زیبایی و جوانی و رفتار باظرافتش تعریف و تمجید میکردند، به نظرش میآمد همهٔ عالم و آدم به کلاه ارزان و پارگیهای پوتینش، که با مرکب سیاه کردهبود تا پیدا نباشد، زل زدهاند. شبها هم اشک و فکروخیالهای پریشان و سمج رهایش نمیکردند. مدام در ذهنش میگذشت که همین امروزفرداست که پدر را بهخاطر دائمالخمری از دبیرستان بیرون کنند. او هم که تحملش را ندارد و مثل مادر میمیرد. اما خانمهای آشنا آستین بالا زدند و شروع کردند به جُستن یک شوهر خوب برای آنّا. خیلیزود این مودِسْت آلکسییویچ پیداش شد؛ پیر و زشت، اما پولدار. هزاروصدتا در بانک دارد و املاکی موروثی که اجارهشان را میگیرد. آدم خشکی است، اما نورچشمی رئیسش است. آنطور که به آنّا گفتهبودند، برایش کاری نداشت که توصیهنامهای از رئیسش برای پدر آنّا بگیرد و به مدیر دبیرستان و حتی مقامی بالاتر از آن بگوید اخراجش نکنند...»
حجم
۷۷۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۹۷ صفحه
حجم
۷۷۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۹۷ صفحه