کتاب گربه مادرم
معرفی کتاب گربه مادرم
کتاب گربه مادرم نوشتهٔ کارلوس فوئنتس و ترجمهٔ علیاکبر فلاحی است و گروه انتشاراتی ققنوس آن را منتشر کرده است. این کتاب از مجموعهٔ پانورامای ققنوس است.
درباره کتاب گربه مادرم
کتاب گربه مادرم مجموع دو داستان نیمهبلند از کارلوس فوئنتس است با نامهای «گربه مادرم» و «همدم خوب».
گربه مادرم داستان لتیسیا لیزاردی است که از گربهٔ مادرش متنفر است. اصرار دارد به آن بگوید «گربهنره» با علم به اینکه گربهٔ ماده بود. هرچند مادرش از سر محبت و علاقه نامش را «استریّتا» گذاشته بود، یعنی «ستارهکوچولو». اسریتا گربهای ماده از نژاد آنُقره بود. سفید، پشمالو، با کلهای گرد، بدن، دم و پاهای کوتاه، یک هیولای کوچک تمامعیار، یک پلنگ واقعی مینیاتوری، که انگار از دورترین سرزمینهای برفی آمده بود تا در خانهٔ دونیا اِ مِریتا لیزاردی و دخترش لتیسیا واقع در محلهٔ دوردست تِپیاک، نزدیک کلیسای باکره گوادالوپه در شهر مکزیکو همچون مهمانی ناخوانده و ناخوشایند ساکن شود و البته به دلیل همین نزدیکی به کلیسا بود که مادر لتیسیا هرگز حاضر نمیشد از خانهٔ قدیمی و زهواردررفتهاش نقلمکان کند، به همین سادگی.
همدم خوب نیز داستان آلخاندرو دِلا گوئاردیا است که مادرش پیش از مرگ دو نکته را به او گوشزد کرد؛ نخست اینکه پدر آن پسرک نوجوان، سباستین دِلا گوئاردیا، غیر از این آپارتمان زهواردررفته در خیابان لیل چیزی برایش نگذاشته است. آن آپارتمان برای خودش چیزی بود، اما کفاف زندگی را نمیداد. او میتوانست همچنان اجارهاش بدهد. صاحبخانه بودن شغل آباواجدادیشان بود. هیچ ایراد و اشکالی هم نداشت. مشکلْ خالهها بودند. خواهران مادرِ آلخاندرو.
و نکتهٔ دوم همین بود: خالههای پسر. مادر از پسر میخواهد سراغ خالههایش برود و خودش را در دل آنها جا کند.
خواندن کتاب گربه مادرم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای نیمهبلند پیشنهاد میکنیم.
درباره کارلوس فوئنتس
کارلوس فوئنتس در ۱۱ نوامبر ۱۹۲۸ به دنیا آمد و در ۱۵ مه ۲۰۱۲ درگذشت. او نویسندهٔ مکزیکی و یکی از سرشناسترین و مشهورترین نویسندگان اسپانیاییزبان بوده است. پدر کارلوس از دیپلماتهای مشهور مکزیک بود؛ بههمیندلیل او در کودکی در کشورهای مختلفی زندگی کرد. در سال ۱۹۳۶ خانوادهٔ این نویسنده در شهر واشینگتن دیسی ساکن شدند و این باعث شد که با زبان انگلیسی آشنا شود. او دورهٔ دبیرستان را در سانتیاگو، شیلی و بوئنوس آیرس گذراند. نخستین مجموعهٔ داستانهای کوتاه فوئنتس در سال ۱۹۵۴ منتشر شد. فوئنتس در دانشگاههای مطرحی همچون پرینستون، هاروارد، پنسیلوانیا، کلمبیا، کمبریج، براون و جورج میسون سابقهٔ تدریس داشت. این نویسندهٔ بلندآوازهٔ مکزیکی در مراسمی با حضور «گابریل گارسیا مارکز» و «نادین گوردیمر» (دو نویسندهٔ برندهٔ نوبل ادبیات) و «فیلیپ کالدرون»، رئیسجمهور مکزیک و رهبران پیشین شیلی و اسپانیا، هشتادمین سالروز تولدش را جشن گرفت. رمان کوتاه «آئورا» یکی از آثار مشهور اوست.
سبک فوئنتس در داستاننویسی تلفیق رویدادهای سیاسی و اجتماعی تاریخی با داستان بود. او در لابهلای آثارش همیشه به روایت تاریخ مکزیک در آمیزههای با تمهای عاشقانه و خاطرهانگیز و یاد مرگ میپرداخت. برخی او را خالق دوباره مکزیک خواندهاند.
فوئنتس معتقد بود ریتم زندگی بیشتر مکزیکیها با مشکلات گوناگون، خشونت و نارضایتی همیشگی از وضع خود آمیخته است و او خواهان طلوع قدرتی تازه در این آوای رو به خاموشی است. او میگفت که آثارش همه دربارهٔ ترس هستند. احساس جهانی ترس از اینکه چه کسی از در وارد میشود، چه کسی ما را دوست دارد، ما چه کسی را دوست داریم و چگونه به این اشتیاق میرسیم.
فوئنتس در سن هشتادو سهسالگی در سال ۲۰۱۲ به دلیل مشکلات قلبی درگذشت.
از کتابهای فوئنتس میتوان به این نمونهها اشاره کرد:
آئورا
درخت پرتقال
مرگ آرتیمو کروز
گرینگوی پیر
مسند عقاب
آب سوخته
گربه مادرم
زندانی لاس لوماس
کنستانسیا
سر هیدرا
بخشی از کتاب گربه مادرم
«بیشتر تربیتم, بیش از آنکه مرهون خانهمان باشد، برگرفته از فضای کافه سانبورنز بود. از آنجایی که تنهایی به کافه میرفتم، گوشهایم را تیز میکردم و به حرفهای آدمهای دوروبرم گوش میکردم. به همین دلیل پیش از آنکه لغات روزمرهام را از پونیاتوفسکا یا خانوادهٔ بورّون یاد بگیرم، از محیط همین کافه یاد گرفته بودم. از مَشتی و خفن گرفته تا باحال. از اُبنه تا اصطلاح امروزیترشگِرا. از شعار راهحل همهٔ مشکلات در دست همهٔ ماست تا یه کسبوکار جمعوجور برای هر مرد و زن مکزیکی. از خدافظ تا میبینمت! تا بایبای. از معشوقه تا دوستدختر تا داف. داف...
من کاملاً آماده بودم تا فیالبداهه به هر نوع زبان محاوره یا خاص بیستوپنج سال گذشته صحبت کنم. چه خوابوخیال باطلی. وکیل فلورنسیو کورونای جوان و جذاب زبان اسپانیایی را بیعیبونقص صحبت میکرد، از اصطلاحات خیابانی خاص مکزیک هم هیچ خبری نبود. لحن کلفتمان، گوادالوپه، اصالت مکزیکی بیشتری داشت، لااقل او «عینهو» و «اوامر» را درست مثل اجداد سرخپوستش میگفت. در دوران کورتِسِ هوسباز و متعهاش مالینچه بود که بومیان با زبان کاستیلی آشنا شدند.
خانمها و آقایان، فلورنسیو کورونا همان چیزی بود که در انگلیسی به آن dreamboat میگویند. خوشگل، قدبلند، همانطور که گفتم، با کتوشلوارهای عالی و جسارت استفاده از پاپیون که غیر از رئیسجمهور خوشپوشمان آدولفو روئیس کورتینسِ هیچ کس دیگری خارج از ایالات متحده نمیزد. شاید گرینگوها میترسند که کراواتهایشان با سس کچاپ کثیف شود. یا شاید فکر کردهاند زندانیها میتوانند با کراوات خودشان را حلقآویز کنند ولی با پاپیون نمیشود چنین کاری کرد. و خودتان که بهتر میدانید، هر گرینگویی حاضر است برای اینکه زندان نرود دست به هر کاری بزند: کلاهبرداری، قتل، سرقت بانک، تجاوز به دختربچه...
خب، راستش را بخواهید, من و دوست دلربایم هر روز عصر در کافه سانبورنز محلهٔ گوادالوپه قرار میگذاشتیم تا زوایای پنهان همدیگر را کشف کنیم، از زندگیهایمان برای هم میگفتیم، از همهچیز صحبت میکردیم، الا آنچه دلیل اولین ملاقاتمان در حضور وکیل پِرس بود: ارثیهٔ مادرم.»
حجم
۸۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه
حجم
۸۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه