دانلود و خرید کتاب آب سوخته کارلوس فوئنتس ترجمه علی‌اکبر فلاحی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب آب سوخته

کتاب آب سوخته

معرفی کتاب آب سوخته

کتاب آب سوخته نوشتهٔ کارلوس فوئنتس و ترجمهٔ علی اکبر فلاحی است. گروه انتشاراتی ققنوس این رمان معاصر مکزیکی را منتشر کرده است.

درباره کتاب آب سوخته

کتاب آب سوخته برابر با یک رمان معاصر و مکزیکی است که چهار داستان را از زبان چهار شخصیت روایت کرده است. داستان‌ها در فضای شهر مکزیکو رخ می‌دهد. شادی‌ها و غم‌های این شخصیت‌ها همگی در پس‌زمینهٔ زندگی در بزرگ‌ترین پایتخت دنیا اتفاق می‌افتد. در این اثر از کارلوس فوئنتس روبه‌رو می‌شوید با ژنرالی که هنوز با یاد انقلاب مکزیک زندگی می‌کند و از نسل اول انقلاب شناخت بسیاری دارد، طبقات فرودست و نقش آن‌ها در زندگی و اینکه چگونه لمپنی تبدیل به جلاد طبقات مرفه و متنفذ مکزیک می‌شود و... . رمان «آب سوخته» را حاصل پیوند روایت زندگی این چهار تن از جامعهٔ مکزیک دانسته‌اند؛ ژنرال پیری که هنوز خاطراتش را از انقلاب مکزیک فراموش نکرده است، پیرزنی فراموش‌شده و ساکن محله‌های قدیم شهر و رابطهٔ مبهمی که با پسر افلیج همسایه دارد، پیرپسری ثروتمند که هیچ‌گاه طعم فقر را نچشید و بیهوده تلاش می‌کند گذر زمان را منکر شود و به همین دلیل از درک واقعیتی که احاطه‌اش کرده عاجز است و نیز پسری ساکن حاشیه‌نشین‌های محروم شهر که سرانجام حوادث روزگار او را به محافظ جلاد خویش بدل می‌کند.

خواندن کتاب آب سوخته را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر مکزیک و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره کارلوس فوئنتس

کارلوس فوئنتس در ۱۱ نوامبر ۱۹۲۸ به دنیا آمد و در ۱۵ مه ۲۰۱۲ درگذشت. او نویسندهٔ مکزیکی و یکی از سرشناس‌ترین و مشهورترین نویسندگان اسپانیایی‌زبان بوده است. پدر کارلوس از دیپلمات‌های مشهور مکزیک بود؛ به‌همین‌دلیل او در کودکی در کشورهای مختلفی زندگی کرد. در سال ۱۹۳۶ خانوادهٔ این نویسنده در شهر واشینگتن دی‌سی ساکن شدند و این باعث شد که با زبان انگلیسی آشنا شود. او دورهٔ دبیرستان را در سانتیاگو، شیلی و بوئنوس آیرس گذراند. نخستین مجموعهٔ داستان‌های کوتاه فوئنتس در سال ۱۹۵۴ منتشر شد. فوئنتس در دانشگاه‌های مطرحی همچون پرینستون، هاروارد، پنسیلوانیا، کلمبیا، کمبریج، براون و جورج میسون سابقهٔ تدریس داشت. این نویسندهٔ بلندآوازهٔ مکزیکی در مراسمی با حضور «گابریل گارسیا مارکز» و «نادین گوردیمر» (دو نویسندهٔ برندهٔ نوبل ادبیات) و «فیلیپ کالدرون»، رئیس‌جمهور مکزیک و رهبران پیشین شیلی و اسپانیا، هشتادمین سال‌روز تولدش را جشن گرفت. رمان کوتاه «آئورا» یکی از آثار مشهور اوست.

بخشی از کتاب آب سوخته

«پدرت می‌خواست شکایت کنه، شایدم می‌تونست پای حکومت مرکزی و دادگستری رو هم بکشه وسط، چه حرف‌ها که نزد، چه قول‌ها که نداد، چه کارها که نکرد. خب اولین کارش بود، کله‌اش هم حسابی بوی قرمه‌سبزی می‌داد. اون موقع بود که بفهمی‌نفهمی به گوششون رسید که دیر یا زود سر و کله غریبه‌هایی پیدا می‌شد که واسه رسیدگی به بی‌عدالتی‌ها و جنایات به اون‌جا می‌اومدن. همه دور هم جمع شدن، قربانی‌ها و جلادها، برای تکذیب اتهام پدرت و برای این‌که تقصیرها رو گردن اون بندازن. چه حرف‌هایی که بهش نزدند، فضول‌باشی، بچه شهری کله‌اش پر از عدالت‌طلبیه، مأمور جهنم. اون‌ها سر ماجراهای قدیمی نزاع‌ها، رقابت‌ها و مرگ‌های گذشته، دست به دست هم دادن. نسل‌ها وظیفه داشتن که در گذر زمان اوضاع رو متعادل نگه دارن. عدالت در بطن خانواده‌ها خلاصه می‌شد، در شرافت و غرورشون نه در یک جوجه مهندس فضولباشی. وقتی سر و کله مقامات دولت فدرال پیدا شد، حتی برادرها و بیوه‌های کشته شده‌ها گفتن که پدر تو مقصر بوده. اون‌وقت بود که زدن زیر خنده و گفتن: همون بهتر که دادگستری فدرال به حساب و کتاب مهندس کشاورزی دولت فدرال رسیدگی بکنه. همه می‌دونن که اون بعد از این شکست دیگه کمر راست نکرد. توی دم و دستگاه اداری هم به اون بدگمان شدن و انگ آرمانگرایی بهش زدن و گفتن که فاقد صلاحیته، این‌جور شد که دیگه رشد نکرد و در شغل ساده دفترداری درجا زد، بدون ترقی و افزایش حقوق، از طرف دیگه یه‌ریز قرض و قوله بالا آوُرد، همه‌اش هم به خاطر این که اون‌جا، ته قلبش، یه چیزی شکست، یه کورسویی بود که دیگه خاموش شد. خودش هم همین رو می‌گفت و همیشه لبخند به لب داشت و بندیلک‌هاش رو با انگشت‌های شست می‌کشید و این‌طوری سفت می‌کرد. به هر حال خودش اون‌طور خواسته بود. گهگاه می‌گفت ممکنه عدالت با عشق دشمن باشه، اون آدم‌ها حتی در ارتکاب جنایت هم به هم عشق ورزیدن و این عشق قوی‌تر از وعده عدالت من بود. مثل این بود که مجسمه بسیار زیبای مرمرین یکی از الهه‌های یونان رو بهشون پیشنهاد کنی، در حالی که اون‌ها همسر سیاه‌سوخته و زشت خودشون رو دارن که در عین حال مهربونه و گرمابخش زندگیشونه. دیگه چرا باید دنبال چیز جدیدی بگردن؟ پدرت، آندرس آپاریسیو، به فکر فرو رفت، با لبخند همیشگی‌اش بر لب، به کوهستان‌های جنوب فکر کرد، به روستایی دور افتاده، بدون جاده و خط تلفن، جایی که زمان رو با گذر ستاره‌ها اندازه می‌گرفتن، اون‌جا اخبار فقط زاییده خاطرات بود و تنها بیمه این بود که همه رو یک جا خاک می‌کردن، توی همون تیکه زمینی که با فرشته‌های صورتی‌رنگ و میخک‌های نارنجی خشکیده حفاظت می‌شد و همه هم از این موضوع باخبر بودن. مردم این روستا دست به دست هم دادن و کمرش رو شکستن، این رو بدون، چون شور و هیجان بیش از عدالت و تلاش‌های تو، آدم‌ها رو با هم متحد می‌کنه. راستی برنابه، کی کتکت زده؟ چرا لبت پاره شده و دور چشمت کبوده؟ اما برنابه قصد نداشت ماجرا را برای دایی‌هایش تعریف کند، نه می‌خواست بگوید بزن‌بهادر خوشمزه مدرسه چه چیزی به او گفته بود و نه این‌که چطور با هم کتک‌کاری کردند، فقط به این دلیل که نمی‌دانست چگونه به بزن‌بهادر توضیح دهد که پدرش، آندرس آپاریسیو، چه کسی بوده است. کلمات از دهانش خارج نمی‌شدند و برای اولین‌بار به شکلی مبهم دریافت که وقتی کلمات به کار نمی‌آیند، کشیده به کار می‌آید. ولی در حقیقت دوست داشت به آن گردن کلفت بی‌شرف بگوید که پدرش مرد، چون فقط از این راه می‌توانست سربلندی‌اش را حفظ کند، چون یک مرده در برابر زنده‌ها قدرت دارد، هرچند یک مرده بدبخت بوده باشد. به یک مرده احترام گذاشته می‌شود. مگر همین‌طور نیست، لعنتی؟!»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۴۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

حجم

۱۴۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

قیمت:
۳۹,۰۰۰
تومان