کتاب الف/ یا
معرفی کتاب الف/ یا
کتاب الف/ یا نوشتهٔ رضا علی پور و ترجمهٔ محمدرئوف مرادی است و گروه انتشاراتی ققنوس آن را منتشر کرده است. رضا علی پور اینرمان را سال ۱۳۹۸ به زبان کردی منتشر کرد و موضوعش دربارهٔ خوشنویسی و زندگی یکخطاط است. در این رمان، خوشنویسی، هم یک هنر و همچنین یک سلوک و مسیر برای رسیدن به خداست. حدیقه ناصریه و تاریخ شرفنامه، لبالتواریخ، تحفه اردلان و تاریخ سنندجی ازجمله آثاری هستند که در اینرمان به آنها ارجاع داده شده است.
درباره کتاب الف/ یا
الف/ یا رمانی است با دو روایت، در دو دورۀ تاریخی. که گاه به نظر میرسد این دو زمان در زمانی سوم به هم میپیوندند. تنیدگی این دوگانه در این رمان با زیرکی و زیبایی پیش میرود که با تقدم و تأخر هارمونیک همراە است و سبقت گرفتن زمان بهنحوی لذت خواندن را دوچندان میکند.
همهچیز در دو شکل، دو فضا، میانِ دو نفر، دو ساخت، دو روایت، جذابیت متنی به ساختار رمان دادە است. معلمی که تعلیق شده، و خطاطی که از دیوانخانۀ صاحب حکومتی راندە شدە.
معلم روایت خطاط را در میان اسناد و مدارک جاماندە از گذشتۀ دور خط و ربط میدهد و در لایهلایۀ آن خودش را هم به روایت میکشاند، این جدال برای بقا در هر دو به اوج میرسد. در این عشق و دوست داشتن هم متن روایت را سکرآور میکند.
در واقع میتوان گفت رمان نوعی ادای دین به خط و خطاطی است. در میان روایتهای داستانی در قالب رمان، داستان کوتاە و... موسیقیدان، نقاش و نویسندە به روایت در آمدەاند، اما دیده نشده کسی خطاط یا خوشنویسی را روایت کند، آن هم میان کاغذپارەهایی باقیمانده از گذشته. رمان الف/ یا به دنیای خط پرداخته است. رنج، مهجوری و عدم درک خطاط و تفاوت صورت و معنا در کلام بهخوبی در روایت دوم یعنی خطاط برجسته شدە است.
از نکات بارز دیگر این رمان این است که برای دو روایت دو نثر متفاوت به کار گرفته شده است. یعنی راوی اول به سبک و سیاق نثر امروز روایت کرده و خطاط به سبک و سیاق دورۀ قاجار، حتی حسها در هردو نثر متفاوت است و در هر دو نوع روایت عشق و رنج در تار و پود نثر تنیدە شدە، اما هرکدام متأثر از زمانۀ خود... .
خواندن کتاب الف/ یا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران رمانهای تاریخی و همچنین طرفداران هنر خوشنویسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب الف/ یا
«بله.
پاییز ۱۳۸۷ بود، تازه از زندان آزاد شده بودم که آن پیشنهاد را به من دادند.
حافظ گفت: «عموزادهام تو را به ما معرفی کرده.»
در یک بند و یک سلول بودیم.
«مؤسسهای میخواهد دستنوشتههای پراکندهای را در قالب کتابی تدوین و منتشر کند.»
تا مدتها فکر میکردم مشکلات از همان روز جریان پیدا کرده. چنین نبود.
«فرد باسلیقهای میخواهیم خطبهخط آنها را مرتب کند و به هم وصل و ربط بدهد.»
مجموعهای دستنوشته را از اطراف و اکناف جمعآوری کرده بودند. هرچه را یافته بودند از ملّازاده و خانزاده همه را خریده بودند و احتمال داده بودند مقداری هم در کتابخانه ملی تهران موجود باشد.
در آن چهل وچهار روزی که زندانی بودم، با آدمهای متفاوت و جالبی آشنا شده بودم. هر کدام داستان، دروغ و توهم خود را داشتند. همانجا هم پسرعموی حافظ را شناختم. او به حافظ گفته بود: «یوسف نویسنده و معلم اخراجی است، از پس این کار برمیآید.» مطمئنم فقط این نبوده. لابد گفته بوده خیلی هم به این کار نیاز دارد، همینطور بود. قبلا نهتنها چنین کارهایی انجام نداده بودم، بلکه با تمسخر و تحقیر به این نوع کارها نگاه میکردم. فکر میکردم کار پیروپاتالهای عصاقورتداده است. به خاطر همین چنین کاری را ساده و بیاهمیت میدانستم. فکر میکردم آنقدر ساده است که همه ریزهکاریهایش را میدانم. هرگز به ذهنم خطور نکرده بود که تصحیح نسخ قدیمی چنین گرفتارم کند.
حسابم درست از آب درنیامد.»
حجم
۱۴۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۷۴ صفحه
حجم
۱۴۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۷۴ صفحه