کتاب از ژرفای تاریکی
معرفی کتاب از ژرفای تاریکی
کتاب از ژرفای تاریکی نوشتۀ آرمان آرین و ویراستۀ نیما سرلک در نشر افق به چاپ رسیده است. این کتاب، جلد چهارم از مجموعه داستانهای فانتزی پتش خوآرگر است که آرمان آرین بر مبنای اوستا و کتاب بندهشن برای نوجوانان نوشته و محتوای آن نبرد میان خیر و شر است.
درباره کتاب از ژرفای تاریکی
دنبالکنندگان این مجموعه داستان فانتزی در سه جلد پیشین با عنوانهای پتش خوآگر ۱: حماسه؛ سرآغاز، پتش خوآگر ۲: مردی از تبار اژدها، پتش خوآگر ۳: بر بنیادهای هستی خواندهاند: در زمانهای که جهان دگرگون شده و نیروهای تاریکِ اهریمن و دیوان برای تسخیر گیتی، عظیمترین یورش خویش را سازماندهی کردهاند، نیمی از هفت کشورِ زمین به خاموشی و خون فرومیرود. پسرکی روستایی به نام آراستی که در کرانهٔ دریاچهٔ چیچَست با مادر و خاندان خویش زندگی آرامی را پشت سر میگذارد، درست در هنگام مواجهه با این موج دهشتناک، با فَرّه ایزدی روبهرو میشود. آن نورِ آغازین که به تجسّمِ گویی درخشان بر سر آبهای دریاچه آشکار شده است، مسیر زندگی پسرک را تغییر میدهد و او را که خاندان خویش را در هجوم دیوان از دست داده، به سفر و مأموریتی بزرگ فرامیخوانَد؛ اما آراستی در این سفرِ ناگهانی و مهم تنها نیست و ناخواسته با ماهداد، وزیرزادهٔ تبهکار که او نیز در جستوجوی فرّه است، همسفر میشود.
ماهداد طمعکار که با همدستی فریشتا، ملکهٔ خیانتکار، پیشتر شاهمانوش را کشته، فرّه را از جایگاه مقدس خویش بر فراز البرزکوه تارانده و نادانسته راه نفوذ شیاطین در کوه قاف را برگشوده است. آراستی بهدشواری از دست وزیرزاده و یاران خبیث او میگریزد و همراه با دوستانِ شکارچی خویش، اَپام نپات و دخترش فِریا که در راه سفر به شرق با آنها آشنا شده، بهسوی دژی متروک میشتابد که منتهای سفر اوست و باید پیام فرّه را برای شاهزادهای افسانهای و فراموششده ببرد. شاهزادهای اسرارآمیز و بس نیرومند به نام پَتَش خُوآرگَر که سالها پیش تاج و تخت خاندانی خویش را رها کرده و به مانوش شاه سپرده و خود بسانِ ابرمردی هیولاکُش آوارهٔ کوه و دشت و بیابان شده است. داستان زندگی او آنچنان غریب است که کمتر کسی آن را جز بسانِ افسانهای هراسانگیز پذیرفته است: پتش خوآرگر سالها پیش و در دوران جوانی، با اهریمن دیدار میکند تا یک بار برای همیشه کارِ نبرد میان آدمیان و دیوان را یکسره کند. پتش خوآرگر به اهریمن پیشنهاد میدهد که او را ضحاک دوم کند؛ یعنی شانههایش را ببوسد و دخترش جَهی را به همسری او بسپارد تا اتحاد میان دو نوع دیو و آدمی برای همیشه برقرار گردد. اینگونه است که پتش خوآرگر اهریمن را فریب میدهد تا شانهٔ چپش را ببوسد و بعد از دست او میگریزد تا مردی باشد با یک مار بر یک شانهاش. با این ترفند، پتش خوآرگر تمامی نیروهای اهورایی/انسانی و اهریمنی را در خویش گِرد میکند و توان نابودی سویهٔ تاریک را به دست میآورد.
البته یافتن این شاهزادهٔ افسانهای در دژ نیمهویرانِ چَرات بههیچوجه دستیافتنی و آسان رخ نمیدهد و سرانجام در نبردی بر فراز بام آن دژ، میان پتش خوآرگر و ماهداد، به نهایت خویش میرسد. وزیرزاده از فراز دژ سقوط میکند و جنازهٔ نیمهجانش توسط زُروانداد، سردار وفادارش، به در برده میشود و آراستی و دوستانش با پتش خوآرگر همراه میشوند تا سفرهای اصلی یاران فرّه آغاز گردد.
در نخستین گام، مَسمُغان، موبد بزرگ و وفادار فرّه، از سیاهچال رهانده میشود و پس از آن به راهنمایی فرّه، هر چند تن بخشی از بار نجات گیتی را بر دوش میگیرند. گروهی به شرقِ شمال میشتابند تا یاران کَنگدژ افسانهای را با خود همراه سازند و عدهای بهسوی شاهِ خاموش سیستان، گرشاسپ، میشتابند تا مگر او را هوشیار سازند. مسمغان نیز بهتنهایی برای دیدار با پیر زمین به بلندای دماوندکوه میرود تا مسیری دشوار و روحانی را در بنیادهای هستی طی کند، مگر بهبودی برای بُن آفرینش حاصل شود.
پَتَش خُوآرگر نیز که آراستی، فریا و اَپام نپات را با خود دارد، بهسوی دشوارترین مأموریت، یعنی گذر از دریای فَراخکرت و دیدار با شاه پرندگان و گیاهان، میرود تا پیش از آن ضربت بزرگ به دروازهٔ دوزخ که کُنام اصلی دیوان در شمال است، از نیروی همهٔ موجودات زمین در آن راه بهره گیرد. اما عبور از جنگلهای مازندران و سرزمین پریان خود آشکارکنندهٔ لایههای تازهای از زندگی پتش خوآرگر میشود: اینکه زندگی عاشقانهٔ او با هیلای دَری، شاهدخت پریان، چرا و چگونه به پایان رسید و در آن میانه چگونه آراستی پسر پتش خوآرگر و هیلای دَری پای بر جهان نهاد؟
زمانی که پتش خوآرگر ناچار میشود یاران خویش را به گروگان نزد پریان بگذارد و خود رهسپار شمال و سفر دریا شود، ماهداد همچنان در کمین است که با جادوانِ خویش، از راه آراستی، نیروهای فرّه را به اسارت بگیرد. وزیرزاده در هدف شیطانی خویش کامیاب میشود و روشنایی به ژرفای تاریکی فرو میافتد تا خطیرترین لحظههای هستی خویش را تجربه کند.
خواندن کتاب از ژرفای تاریکی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به همۀ دوستداران ادبیات نوجوانان، فانتزی و اسطورهای پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب از ژرفای تاریکی
«آهستهآهسته، آن سایه در برابر تختگاه زرّینه پدیدار شد؛ نخست ریش و موی سپیدش به جنبش درآمد و سپس ردای بلند و خاکستریاش در آن نسیم که از پنجرههای تالار خفتگان به درون میوزید.
آنگاه مَسمُغان از پلههای کوتاه مقابل آن پهلوان ـ شاه بالا رفت، عصایش را که روزگاری شاخی روییده بر پوزهٔ تریشاژدها بود، به دستهٔ تختگاه تکیه داد و لبانش را به سر آن مرد تنومند نزدیک کرد. رُخش را آنچنان پیش برد که نفسش بر حجم طلسم ناپیدای گِرد پادشاه دمیده شد و زمزمه کرد: «دیگر بس است، پور نریمان! بیدار شو.»
مرد نشسته بر تخت حرکتی نکرد، اما پیرمرد مسافر چشمهایش را بست و بعد آن سر دیگرش را پیش و پیشتر بُرد تا چهرهٔ جان او بر غلاف طلسم تختگاه فشرده و بسان تیغهای از نور باریک شد که پردهای از تاریکیهای ضخیم را از هم بردرد.
در چهرهٔ رخشان جانِ پیرمرد، واژگانی اینچنین پیچید و در هم تنید، بیآنکه چیزی بر لب زمزمه کند. «وارد میشوم با نیروی آرمانی یگانه خداوندی که بنیانگذار نیکی در گیتی و مینوست؛ و شهریاری از اوست...»
سپس تمامی چهرهٔ مینوی خویش را به اندرون آن غِشای طلسمین زهرآلود فرو برد و برخوانی واژگان را چنین ادامه داد: «همو که هماره کسی را به برپا داشتن راه خویش و نگاهبانی از درویشان برمیگُمارد.» گویی درون آن اَنبان انباشته از وحشت و تاریکی را با واژگان روشنابخشی که از دهان فرو میریخت، لبریز میکرد. سپس دستانش را بالا آورد و دو سوی آن روزنهٔ ناپیدا را که تنها خود میدید، محکم گرفت. کشید و آن را بیش و بیشتر گشود و همزمان به نیروی بازوان ذهنش مهار کرد.»
حجم
۴۱۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۹۱ صفحه
حجم
۴۱۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۹۱ صفحه