کتاب مکان واقعی
معرفی کتاب مکان واقعی
کتاب مکان واقعی نوشتهٔ آنی ارنو و ترجمهٔ زهرا ابراهیمی و نسترن زیبا و فاطمه کوه میشی است و نشر قطره آن را منتشر کرده است. این کتابْ خودزندگینامهای از آنی ارنو و گفتوگوهایی با او دربارهٔ زندگی، شخصیت، مسائل مربوط به زنان، خلق آثار و اعتقادات اوست. آثار ادبی ارنو که بیشتر خودزندگینامه است، پیوندهای نزدیکی با جامعهشناسی دارد. ارنو برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات در سال ۲۰۲۲ شد.
درباره کتاب مکان واقعی
ارنو در کتاب مکان واقعی در قالب یک مصاحبه دربارهٔ روند نگارش آثار قبلی خود صحبت کرده است. به اعتقاد بسیاری از منتقدان، کتاب مکان واقعی را میتوان رمزگشای آثار ادبی آنی ارنو دانست.
آنی ارنو در سال ۱۹۷۴ میلادی نخستین رمان خود را منتشر کرد. آن رمان، پاک شده نام داشت و داستانش برگرفته از زندگی واقعی نویسنده بود. ده سال قبلتر، آنیِ نوجوان، دانشآموزی ساده و متعلق به طبقهٔ کارگر نورماندی، یک سقط جنین غیرقانونی را تجربه کرده بود. پاک شده داستانی بود متعلق به زنان طبقهٔ کارگر فرانسه. همان زنانی که تا قبل از تغییر قوانین در سال ۱۹۷۵، ناچار به توسل به روشهای غیرقانونی، پنهانی و اغلب خطرناک، برای سقط جنین بودند.
در طول دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ میلادی، آنی ارنو با نوشتن اتوبیوگرافیها به شهرت رسید. یکی از درخشانترینِ این آثار مکان پدر نام داشت؛ روایتی از زندگی پدرش! این کتاب توانست جایزهٔ رنودو را در سال ۱۹۸۴ میلادی از آن خود کند. حالا دیگر آنی ارنو در شمار نویسندگانی قرار گرفته بود که آثارش به صورت گسترده در مدارس و دانشگاههای فرانسه تدریس میشدند. اما جالب است بدانید که او تا همین چند سال پیش برای نویسندگان انگلیسی زبان ناشناخته مانده بود.
دو رمانی که راهِ جهانی شدن را برای آنی ارنو هموار کردند، «سالها» و «اتفاق میافتد» نام داشتند. «سالها» در سال ۲۰۰۸ میلادی منتشر شد و آن دیگری، در سال ۲۰۰۰ به انتشار رسید.
ارنو در سال ۲۰۲۲ برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبی شد و بار دیگر اهمیت به مسائل زنان و فمینیسم را به محافل ادبی و منتقدان گوشزد کرد.
خواندن کتاب مکان واقعی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران آثاری دربارهٔ زنان پیشنهاد میکنیم. طرفداران ادبیات پیشرو فرانسه از این کتاب بسیار لذت خواهند برد.
بخشی از کتاب مکان واقعی
«مادرم را همیشه در حال مطالعه دیدهام. با اینکه در طول روز خیلی گرفتار بود، باز هم زمانی را برای مطالعه پیدا میکرد. فرق نداشت کتاب باشد یا روزنامه. وقتی صدای زنگ در مغازه بلند میشد، از خواندن دست میکشید و کتاب یا روزنامه را زیر یک دستمال یا زیر لباسهایی که باید اتو میشد، پنهان میکرد. شاید میترسید به نظر تنبل و بیعار به نظر بیاید. شبها نیز در تختخواب کمی کتاب میخواند ولی پدرم بهخاطر نور چراغ سرش غر میزد. ولع کتابخوانی در مادرم خیلی التقاطی بود بهخصوص که با ارزشهای متفاوت آثار آشنا نبود. همچنین بلد نبود چگونه راجع به کتابها حرف بزند. از کتابی که میخواند یا خوشش میآمد یا نه، فقط همین. در شانزدهسالگی کتاب خوشههای خشم نوشتهٔ جان اشتاینبک را به من هدیه داد، کتابی که خودش قبل از جنگ خوانده بود، به من نگفت چرا برایش مهم است که این کتاب را بخوانم. هنگامیکه رمان بربادرفته در فرانسه منتشر شد، فوراً آن را خرید. روکش جدای چهارخانهٔ آبیرنگ روی جلد سفید کتاب را هنوز به یاد دارم، بعدها فهمیدم که از انتشارات بزرگ گالیمار بوده است. دربارهٔ این رمان چنان با شور و شوق با مشتریها حرف میزد که گویی اسکارلت شخصیتی واقعی بوده است. از همان کودکی وقتی نه سال داشتم، احساس کردم که منش و ارادة اسکارلت را در شخصیت خودش میدید. مادرم دوست داشت سرنوشتی همانند سرنوشت اسکارلت نصیبش میشد. با اجازهاش مشتاقانه شروع به خواندن این کتاب قطور کردم. قطورترین کتابی که شاید در بچگی هرگز دوست نداشتم بخوانم. بیدرنگ جذب داستان و غرق ماجرای عشقی و نیز جنگ داخلی آمریکا و مسیر زندگی یک زن شدم. قریب پانزده سال پیش، از روی کنجکاوی این رمان را دوباره خواندم. پیشفرض محکم قبلیام بهسرعت از بین رفت. اسکارلت اوهارا زنی است که در هر لحظه از زندگیاش دست به انتخاب میزند، انتخابی خوب یا بد، اما خودش تصمیم میگیرد. از اینکه قبلاً این رمان را دوست داشتم، شرمسار نبودم.
مادرم اغلب از کتابفروش که در شهر کوچکی مثل ایوْتو بیشتر نقش مشاور داشت، میپرسید که بهتر است چه کتابی بخرد. خاطرم هست یک روز که جوایز را توزیع میکردند، (با اینکه کتابهای زیادی در آن مدرسهٔ شبانهروزی مذهبی جایزه گرفته بودم که مطابق معمول برایم قابلخواندن نبود، نظیر سرگذشت هلن بوشه، سرگذشت مارشال لیوته و مانند آنها) مادرم مرا فوراً به کتابفروشی برد. آقای کتابفروش گلهای رنج از شارل بودلر و اثری از گوستاو کوهن دربارهٔ رونسار را به ما پیشنهاد کرد. کتاب اخیر راهگشای من برای درک نقد ادبی بود. روزی دیگر، رمانی از لوس آمی، جملهای درمورد غمها به نقل از پروست در آن کتاب خواندم که هنوز هم فراموش نکردهام.
میبینید، همه این چیزها را به یاد دارم چون برایم حکم خوشبختی داشت. مادرم مشوق کتابخوانیام بود. من هم بهنوبهٔ خودم در دوران نوجوانی و دانشجویی کتابهایی به او دادم تا بخواند، کتابهایی که بعضی از همکلاسیها به من قرض میدادند یا از کتابخانه امانت میگرفتم. یادم هست وقتی به مادرم کتاب مسخ کافکا را دادم و او آن را خواند، حسابی تحت تأثیر داستان قرار گرفت.»
حجم
۷۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۹۰ صفحه
حجم
۷۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۹۰ صفحه
نظرات کاربران
کتاب خاطرات صادقانه نویسنده از کودکی و نویسندگی در پاسخ به یک مصاحبه گر بود.مملو از نکات دقیق ولی بعضا هم حوصله سر بر و انتزاعی