کتاب شجاعت خلاق بودن
معرفی کتاب شجاعت خلاق بودن
کتاب شجاعت خلاق بودن (به پیوست تنگنای بشر در گفتوگو با رولو می) نوشتهٔ رولو می و ترجمهٔ محمدباقر حسینی فیاض (دانشجوی دکتری تخصصی روانشناسی بالینی؛ انستیتو روانپزشکی تهران) است و انتشارات ارجمند آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب شجاعت خلاق بودن
ما در روزگاری زندگی میکنیم که در آن زمانهای روبهمرگ است و زمانهای دیگر هنوز زاده نشده است. در نگاه و برانداز خود، نمیتوان با مشاهدهٔ تغییرات بنیادین در اصول اخلاقی جنسی، سبکهای ازدواج، ساختارهای خانواده، دین و آیین، تکنولوژی و فنآوری و تقریباً تمامی جوانب زندگی مدرن و امروزی تردیدی به خود راه داد. و در پس همهٔ اینها، تهدید بمب هستهای، که اگرچه فروکش کرده و از ما دور شده است؛ اما هرگز ناپدید نمیشود. زندگی کردن توأم با حساسیت در این روزگار بلاتکلیفی، درواقع نیازمند شجاعت است و آن را میطلبد. یک انتخاب پیش روی ما است. آیا همینکه لرزه افتادن بر بنیانها و شالودههای زندگی خویش را احساس کردیم بایستی گوشهنشین اضطراب و وحشت شویم و در آنها پهلو بگیریم؟ آیا به خاطر ترس از کف دادن کنگرههای آشنا باید زمینگیر شویم و ناتوانیمان را با بیتفاوتی لاپوشانی کنیم؟ اگر چنین کنیم شانس خود را برای شرکت در شکل دادن و ساختن آینده را واگذار خواهیم کرد. ما ویژگی شناساننده و تمایزبخش انسان- یعنی تأثیر پذیرفتن تکاملاش از آگاهی خویش- را قربانی و تباه خواهیم ساخت. آنگاه کورکورانه تسلیم نیروی ویرانگر تاریخ شدهایم و شانسمان برای اینکه در آینده به جامعهای عادلانهتر و انسانیتر دستیابیم بربادرفته است.
یا اینکه شجاعت را پدیدهای ضروری و بایسته برای صیانت از حساسیت، آگاهی و مسئولیتمان در رویارویی با تغییرات اساسی و بنیادین بدانیم؟ آیا آگاهانه شرکت خواهیم جست در ساختن جامعهای نو- حال هر اندازه هم که کم و کوچک باشد؟ کتاب شجاعت خلاق بودن دربارهٔ همین موضوع است. رولو می درمورد نوشتن کتاب شجاعت خلاق بودن چنین میگوید: «من زندگیام را با پرسشهای گیرا و فریبندهٔ خلاقیت سپری کردهام. پرسشهایی از این دست که چرا در علم و هنر یک ایدهٔ بدیع و نظری خلاق در لحظهای خاص از ساحت ناهشیاری پدیدار میشود؟ رابطهٔ بین نبوغ و استعداد با عمل خلاق و نیز خلاقیت و مرگ چیست؟ چرا نمایش بدون کلام (لالبازی) یا یک رقص این چنین شادمانمان میسازد؟ هومر چگونه با پدیدهٔ زمختی چون جنگ تروا روبهرو میشود و از آن شعری به نظم درمیآورد که راهنمای اصول اخلاقی کل تمدن یونان میشود؟
من این پرسشها را نه به عنوان کسی که بیرون گود ایستاده و از دور نظارهگر است بلکه آنها را به عنوان شخصی که خود دستی بر آتش علم و هنر دارد جویا شدهام. این پرسشها را از دل شور و اشتیاق شخصیام بیرون کشیدهام. برای نمونه در هنگام تماشای دورنگی که آنها را در حاشیهٔ صفحهٔ [نقاشی] با یکدیگر درآمیختم (و به شکل یکرنگ پیشبینیناپذیر درآوردم). آیا اینکه انسان در شتاب تند تکامل، لحظاتی درنگ میکند تا بر دیوارهٔ غارها در لاسکاو یا آلتامیرا نقش گوزن قهوهایرنگ مایل به قرمز و گاومیشی را بکشد، طرحی که آثار بهجای مانده از آن هنوز هم ما را سرشار از بهت و ستایش ناباورانه میکند، خود یک ویژگی برجسته و تمایزبخش انسان نیست؟ آیا گمان نمیرود که درک زیبایی خود راهی است به سوی حقیقت؟ آیا فرض بر این نیست که «زیبایی» ـ واژهای که فیزیکدانان آن را برای توصیف اکتشافات خود بهکار میبرندـ کلید واقعیت غایی است؟ آیا حق با جویس نیست که میگوید هنرمند «وجدان پدید نیامدهٔ یک تبار را میآفریند»؟
فصلهای کتاب شجاعت خلاق بودن بخشی از اندیشهورزیهای من است که به نگارش درآمده و از سخنرانیهای من در کالجها و دانشگاهها گردآوری شدهاند. من همواره دربارهٔ چاپ آنها تردید داشتهام چرا که ناقص به نظر میآمدند. اما بعدها دریافتم که این کیفیت «ناتمام» برای همیشه پابرجاست و این خود بخشی از فرایند خلاق است. چنین درکی سازگار است با این واقعیت که بسیاری از افرادی که این سخنرانیها را شنیدهاند، تشویق به چاپ و نشر آنها شدند. نام این کتاب برگرفته است از اثری از پاول تیلیش با عنوان «شجاعت بودن» و این دِینی است که من به اقرار کردناش میبالم و از آن خرسندم. اما آدمی نمیتواند در خلأ باشد. ما بودن خویش را با خلق کردن و آفریدن ابراز میکنیم. خلاقیت پیامد ضروری بودن است. بهعلاوه واژهٔ شجاعت در کتاب من چیزی است فراتر از چند صفحهٔ نخست کتاب و اشاره دارد به حالت ویژهای از شجاعت که برای کار خلاق لازم و ضروری است. این نکته بهندرت در بحثهایی که پیرامون خلاقیت داریم بیان میشود و در نوشتههایمان حتی بسیار کمتر به این پدیده میپردازیم.»
خواندن کتاب شجاعت خلاق بودن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر میخواهید در این روزگار زندگی خلاقانهای داشته باشید، این کتاب را حتماً بخوانید.
بخشی از کتاب شجاعت خلاق بودن
«این شجاعت نقطهٔ مقابل یأس خواهد بود. ما بارها با یأس روبهرو میشویم. درواقع آنگونه که هر فرد حساس در طول دهههای گذشته در این مرزوبوم به آن دچار بوده است. ازاینروست که کی یر کِگارد، نیچه، کامو و سارتر مدعی شدهاند که شجاعت نبود یأس نیست بلکه توانایی و ظرفیت به پیش رفتن با وجود یأس است.
اینگونه نیست که شجاعت نیازمند خیرهسری و لجاجت محض باشد چون ما ناگزیر از خلق کردن و آفریدن با دیگران هستیم. اما اگر ایدههای اصیل و نوی خود را ابراز ندارید و اگر به وجود خویش گرایش نسپارید، به خویشتن خیانت خواهید کرد. همچنین بابت اینکه در ساختن و پرداختن نقش و عهدهداری خود توفیق چندانی نداشته و ناکام بودهاید، نسبت به جامعه خویش نیز خیانتپیشه خواهید بود.
ویژگی برجستهٔ این شجاعت این است که نیازمند مرکزیتی درون وجود ماست، بیآنکه خود احساس خلأ و تهی بودن داشته باشیم. «تهی بودن» درونی برابراست با بیاحساسی بیرونی که بهنوبهٔ خود در درازمدت به ترسویی و بزدلی میانجامد. به همین دلیل است که ما بایستی همواره تعهد خویش را در مرکز وجودمان بنیان نهیم وگرنه درنهایت هیچگونه تعهدی اصیل نخواهد بود.
گذشته از این، شجاعت را نبایستی با بیتوجهی و بیملاحظگی اشتباه کرد و یکی دانست. آنچه وانمود به شجاعت میکند ممکن است صرفاً بیپروایی از آب درآید که در خدمت جبران ترس ناهشیار فرد است و گواهی باشد بر جاهلمآبی به مانند آنچه که در خلبانان «پرشور و حرارت» در جریان جنگ جهانی دوم مشاهده شد. سرانجام این بیملاحظهگریها خود را به کشتن دادن است یا دستکم داغان شدن کلهٔ فرد با باتوم افسر پلیس و هر دو مورد بهندرت روشهای سازنده نشان دادن شجاعت هستند.
شجاعت مانند عشق و وفاداری نیست که فضیلت یا ارزشی باشد در میان دیگر ارزشهای فردی. شجاعت شالودهای است که زیربنای تمامی ارزشها و فضائل فردی است و آنان را جامهٔ واقعیت میپوشاند. بدون شجاعت، عشق در وابستگی محض رنگ میبازد و اهمیت خود را از دست میدهد. بیشجاعت وفاداری ما همرنگی با جماعت میشود.
واژهٔ شجاعت courage، ریشهٔ یکسانی دارد با واژهٔ فرانسوی Coeur که به معنای «قلب» است. بنابراین همانگونه که قلب فرد خون را در دستها، پاها و مغز شخص پمپاژ میکند و تمامی اعضای جسمانی برای کار توانمند میسازد، به همان نحو نیز شجاعت همگیِ فضائل روانشناختی را ممکن میسازد. بدون شجاعت دیگر ارزشها با رونوشت محض شدن از فضیلت میپژمُرد.
در نوع انسان، برای وجود (هستی) داشتن و ممکن شدن، شجاعت ضروری است. اگر خود بخواهد واقعیت داشته باشد و تحقق یابد، لازمهاش نوعی تعهد و ابراز خویش است. و این است تفاوت بین انسان و دیگر موجودات طبیعت. هستهٔ بلوط با رشدی خودبهخودی درخت بلوط میشود. [برای آن] هیچ تعهدی ضروری و لازم نیست. به همین ترتیب بچهگربه بر اساس غریزه تبدیل به گربه میشود. در موجودات و آفریدههایی از این دست، ماهیت و وجود یکی هستند. اما در نوع انسان، مرد و زن تنها با انتخابهای خویش و تعهد و پایبندی به آنها است که انسان بالغ و کاملی میشوند.
انسانها با تصمیمات چندین و چندبارهای که همهروزه میگیرند به ارزش، بزرگی و شأن دست مییابند. ازاینرو است که پاول تیلیش از شجاعت به عنوان یک ویژگی هستی شناختی صحبت میکند- چه برای هستی ما اساسی و بنیادین است.»
حجم
۲۸۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۲۸۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه