کتاب تلماک
معرفی کتاب تلماک
کتاب تلماک نوشتهٔ فنلون و ترجمهٔ استاد میرجلال الدین کزازی است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب تلماک
تلماک، پسر اولیس قهرمان بخش اول ادیسهٔ هومر، پادشاهی، و نیز فرزانگی و خرد پدر خویش را به ارث برده است. چون پدر به سبب جنگهای تروا از وطن دور میافتد، و مدعیان آهنگ غصب میراث او را دارند، مینرو (آتنا)، ایزدبانـوی فرزانگـی، در هیأت پیـری خردمند و هدایتگر، تلماک را در فراز و نشیب ماجراهایی که در پی یافتن پدر و پادشاهی بر او میگذرد دست میگیرد و راه مینماید.
از این افسانهٔ یونانی، فنلـون داستـان شیوا و دلکش سرگذشـت تلـماک را پرداختـه، و اندرزهـای خـود بـه شاهزادهای جوان را که پرورشش به عهدهٔ اوست، در آن از زبان مینرو بیان میکند و اثری آموزشگرانه میآفریند که آنرا میتوان با قابوسنامه در ادب ایران قیاس کرد.
استاد میرجلال الدین کزازی در این زمینه در مقدمهٔ کتاب میگوید: «به گمان من، از دیدی، کتاب گرانسنگ تلماک در ادب فرانسه همان ارج و ارزی را میتواند داشت که کتاب ارزشمند قابوسنامه در ادب ایران دارد. این دو کتاب را از دیدگاهی میتوان با یکدیگر برسنجید. فنلون، نویسنده نامبردار، در کتاب تلماک، در سیمای فرزانهای اندیشمند، جوانی نوخاسته و خامْاندیش را پند میگوید که روزگاری بر اورنگ فرمانروایی کشوری بزرگ برخواهد نشست؛ کیکاوس اسکندر نیز، در قابوسنامه، با پور برنای خویش، سخنها از هر در دارد؛ تا بآیینْ زیستن را به او بیاموزد. فنلون در کالبد اندیشمندی کارآزموده به نام «مانتور»، فرزند جوان و جویای نام اولیس، قهرمان تروا را، در شیب و فرازهای زندگی، دست میگیرد و راه مینماید. تلماک، به بایستگی جوانی و خامی، مردی است آتشینخوی و ناباک، که در جستوجوی پدر هر خطر را به جان میخرد؛ و بیپروا خود را در هر دام میافکند؛ لیک، آنگاه که به شیفتگی و شوری تبآلوده دچار میآید، خشم میگیرد، از رویدادی سخت آسیمه و آشفته میشود، آنگاه که انگیزشهای درونی در او لگام میگسلند، همواره در لحظههای باریک و پرخطر، مانتور، چونان تندیسهای از خرد و دانایی در کنار اوست، که بر شوریدگیهایش لگام زند؛ کارهایش را به سامان آورد؛ از کژاندیشیها و کژرویهایش بازدارد. مانتور که در داستان، بغبانوی فرزانگی، «مینرو» یا «آتنا» ست که در کالبد پیری خردمند فرورفته است، بدینسان، میکوشد تا برنای ناپروا را، اندکاندک، به سربلندی و نازشی شایسته او برساند؛ و راه را، با همه ناهمواریها و دشواریهایش، در برابر او بگشاید و هموار گرداند؛ تا تلماک بتواند، چونان فرمانروایی فرزانه و دادگستر، پس از پدر بر ایتاک فرمان رانَد. آنگاه که روزی چند مانتور پرورده و برکشیده خود را وامینهد، تا به پیکاری سهمگین بشتابد، دیگربار افروزشها و خیزشهای جوانی، درون او را برمیآشوبد؛ و تلماک را در آستانه لغزشها و خطاهایی سترگ، از فراشدن به سوی والایی و ارجمندی بازمیدارد؛ امّا سرانجام، اندرزهای مانتور که چونان نگارهای بر سنگ، در ژرفای جان تلماک نقش بسته است، به فریاد او میرسد؛ و او را از بند تباهی و کژی میرهانَد. تلماک، پشیمان از شوریدگیها و افروختگیهای نابهنگام، به نزد مانتور بازمیآید و بیهیچ پروا و پردهپوشی، از سر پاکدلی و راستی، لغزشهای خویش را با او درمیان مینهد و از پارسا پیر پندآموز پوزش میخواهد.»
خواندن کتاب تلماک را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به علاقهمندان به اسطورهها و شاهکارهای ادبی کهن یونان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب تلماک
«صوریان به سبب خودپسندی و نازش بسیارشان پادشاه «سزوستریس» را که بر مصر فرمان میراند به خشم آورده و به ستیزه با خویش برانگیخته بودند. سزوستریس بر کشورهایی بسیار چیرگی یافته و بر آنها چنگ افکنده بود. خواستهها و ثروتهای بیشمار که این مردمان در سایه سوداگری و نیرومندی بسیار شهر «صور»، شهری تسخیرناپذیر، آرمیده در پهنه دریا، فراچنگ آورده بودند، آنان را بر خویشتن فریفته بود. صوریان از پرداخت باج به سزوستریس سر برتافته بودند؛ باجی که این پادشاه به هنگام بازآمدن از پیکارهای پیروزمندانهاش آنان را به پرداخت آن ناگزیر ساخته بود. آنان برادر او را، که با وی کین میورزید و خواسته بود در میانه کامرواییها و شادیهای جشنی با شکوه او را از پای درآورد، یاری داده و سپاهی برایش فراهم آورده بودند. سزوستریس به آهنگ آنکه آنان را کیفر دهد و غرورشان را درهم بشکند، بر آن سر افتاده بود که کار سود و سودایشان را در پهنه همه دریاها برآشوبد و بر آن گزند رساند. کشتیهای او در جستجوی فنیقیان به هر سوی میشتافتند. در آن هنگام که اندکاندک کوهساران سیسیل از دیده ما نهان میشد، به یکی از ناوگانهای مصری برخوردیم. چنان مینمود که بندرگاه و خشکی در پس ما میگریخت و در میانه ابرها نهان میشد. در همان هنگام، ناوهای مصری را میدیدیم که همچون شهری شناور بر آب به سویمان پیش میآمدند. فنیقیان این کشتیها را بازشناختند و بر آن شدند که از آنها دوری گزینند؛ امّا دیگر دیر شده بود. بادبانها و ساز و برگ کشتیهای آنان از آنِ ما، کاراتر و بهتر بود. باد دمساز یاریشان میکرد. شمار پاروزنانشان بسیار بیشتر بود. کشتیهای مصری به ما نزدیک شدند؛ مصریان در بندمان کشیدند و با خود به مصر بردند.
من به بیهودگی میکوشیدم بر آنان روشن دارم که فنیقی نیستم. آنان مرا خوار میداشتند؛ و چندان به سخنم گوش فرانمیدادند. مصریان ما را چونان بردگانی نگریستند که فنیقیان به بازارهای بردهفروشی گسیل میدارند. از این روی، تنها به سودی سرشار اندیشیدند که از این رهگذر فراچنگشان میآمد. از اندکی پیش، آب دریا را میبینیم که درپی آمیختن با آبهای نیل به سپیدی میگرایید. در همان هنگام، کرانه پست مصر را مینگریم که کمابیش با رویه دریا در یک سطح است. سرانجام به جزیره «فاروس» راه میبریم، جزیرهای در کنار شهر «نو» از آن جزیره کرانه نیل را تا «ممفیس»
فرامیرویم.
اگر درد و اندوه بردگی شور و شوق دیدار از منظرههای دلفریب را از ما بازنگرفته بود، دیدگانمان میتوانست از زیباییهای فسونکار طبیعت در سرزمین زرخیز و بارآور مصر کام جوید و بهره برگیرد؛ سرزمینی خرم که به باغی دلاویز و شکوفان میماند؛ باغی که شماری بسیار از ترعهها و جویبارها بر آن شیار کشیده باشد. آنگاه که دیده بر دو کرانه برمیدوختیم چشممان به ناگزیر بر زیباییهایی بسیار خیره میماند. شهرهای آبادان و پرنعمت؛ سراهایی ییلاقی که به شیوهای دلپذیر پی افکنده شده بود؛ کشتزارهایی که سراسر سال بیآنکه هرگز ناکشته بماند از خوشههایی زرین پوشیده میماند؛ مرغزارانی گرانبار از رمهها؛ شخمزنان و باغبانانی که در زیر بار میوههایی بسیار که زمین از سینه خویش برمیآورد، پشت خم میزدند؛ شبانانی که نوای دلپذیر و جانبخش نیلبکهایشان را به آواها و پژواکهای پیرامون درمیپیوستند.»
حجم
۵۶۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۹۲ صفحه
حجم
۵۶۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۹۲ صفحه