دانلود و خرید کتاب قدرت اسطوره جوزف کمبل ترجمه عباس مخبر
تصویر جلد کتاب قدرت اسطوره

کتاب قدرت اسطوره

معرفی کتاب قدرت اسطوره

کتاب قدرت اسطوره؛ گفت و گو با بیل مویرز از جوزف کمبل و ترجمهٔ عباس مخبر است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب قدرت اسطوره

جوزف کمبل (۱۹۸۷- ۱۹۰۴)، از برجسته‌ترین مراجع جهانی در زمینه‌ٔ اسطوره‌شنـاسی، پژوهنده‌ای توانـا، مشاهده‌گری تیزبین، نویسنده و آموزگاری نامی بود که در سطح جهان تأثیری گسترده و ژرف گذارد. برای او، اسطوره «آواز کائنات و موسیقی افلاک» بود. این گفت‌وگوی بلند که روایتی از آن از یکی از شبکه‌های تلویزیونی آمریکا پخش شد، و می‌توان آن را جمع‌بندی پژوهش‌ها و مشاهده‌هـا و اندیشه‌هـای کمبل شمرد پهنه‌ای وسیع را درمی‌نوردد و به معنی دقیق کلمه، از هر دری سخن می‌گوید. تمامی میـراث اسـاطیری بشریت را، از دورترین زمـان‌هـا و ناشناخته‌ترین اقوام تا اسطوره‌هایی که امروز سینما خلق کرده است به یکباره در برابر دیدگان خواننـده قرار می‌دهـد، منظـره‌ای پر از جلوه‌هـای گوناگون که در عین حال سرشار از همانندی‌ها و قرابت‌های چشمگیر و تفکرانگیز است.

جوزف کمبل کار حرفه‌ای خود را در سال ۱۹۳۴ به عنوان استاد کالج سارالارنس آغاز کرد، و قریب چهل سال در آنجا به تدریس پرداخت، و کرسی اسطوره‌شناسی مقایسه‌ای جوزف کمبل به افتخار او در این کالج تأسیس شد. او نویسنده کتاب‌های متعدد از جمله کتاب پرفروش قهرمانی با هزار چهره است.

بیل مویرز روزنامه‌نگاری معروف است که با کارهایش در تلویزیون‌های سی بی اس و پی‌بی‌اس احترام فراوان کسب کرده است. یکی از مهم‌ترین کوشش‌های او آوردن متفکران بزرگ معاصر به تلویزیون، در برنامه فوق‌العاده مردم‌پسند و معروف مجموعه پی‌بی‌اس و تدوین کتاب پرفروش دنیای اندیشه‌ها است. گفت‌وگوهای او با جوزف کمبل یکی از شاه‌بیت‌های برنامه‌های تلویزیونی دهه هشتاد بود.

بتی سوفلاورز (ویراستار کتاب) در دانشگاه آستین تکزاس شعر و اسطوره تدریس می‌کند. او نویسنده و یا یکی از نویسندگان چندین کتاب است که از جملهٔ آنها می‌توان موارد زیر را ذکر کرد: براونینگ و سنت مدرن، چهار سپر قدرت، دختران و پدران.

خواندن کتاب قدرت اسطوره را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران اسطوره و اسطوره‌پژوهان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب قدرت اسطوره

«مردم می‌گویند آنچه ما در جستجوی آنیم، یافتن معنایی برای زندگی است. گمان نمی‌کنم این همان چیزی باشد که واقعاً در پی آنیم. به نظر من آنچه ما به دنبالش هستیم تجربه‌ای از زنده بودن است، به گونه‌ای که تجارب صرفاً جسمانی زندگی، در درونی‌ترین وجه هستی و واقعیت‌مان طنین اندازد، و جذبه زنده بودن را عملا احساس کنیم.

مویرز: چرا اسطوره‌ها؟ چرا باید نگران اسطوره‌ها باشیم؟ آنها بر زندگی من چه تأثیری می‌گذارند؟

کمبل: نخستین پاسخ من این است، «راهت را ادامه بده، زندگیت را بکن، زندگی خوبی است ــ تو به اسطوره‌شناسی نیازی نداری.» من عقیده ندارم که باید به موضوعی علاقه‌مند بود، صرفاً به این دلیل که گفته می‌شود موضوع مهمی است. من به نوعی گرفتار شدن در دام جذبه یک موضوع عقیده دارم. اما با یک معرفی درست، خواهید دید که اسطوره‌شناسی شما را در کمند خود اسیر خواهد کرد. بنابراین، باید دید که چنانچه شما را در کمند خود اسیر کند، چه کاری برای‌تان انجام خواهد داد.

یکی از مشکلات امروز ما این است که به اندازه کافی با ادبیات معنوی آشنایی نداریم. ما به اخبار روز و مشکلاتی که ساعت به ساعت دامنگیرمان است دلبسته‌ایم. در گذشته محیط دانشگاه فضایی کاملا بسته و جدا شده بود که در آن اخبار روزمره نمی‌توانست مانع از توجه شخص به میراث انسانی شکوهمندی شود که در سنت بزرگ ما برجای مانده است؛ سنتی متشکل از افلاطون، کنفسیوس، بودا، گوته و سایر کسانی که از ارزش‌های جاودانی پیرامون زندگی ما سخن می‌گویند. هنگامی که سن‌تان بالاتر می‌رود و دلمشغولی‌های زندگی روزمره را به تمامی پشت‌سر می‌گذارید، و توجه خود را به زندگی درونی معطوف می‌کنید، چنانچه ندانید زندگی درونی چیست یا کجا است، تأسف خواهید خورد.

یونانی، لاتین و مندرجات کتاب مقدس، بخشی از تعلیمات همه افراد بود. اکنون، در شرایطی که این متون کنار گذاشته شده‌اند، سنت کاملی از اطلاعات اسطوره‌شناسی غربی از دست رفته است. این داستان‌ها ملکه ذهن افراد بود. هنگامی که داستان در ذهن شما جا بگیرد، ارتباط آن را با آنچه در زندگی‌تان اتفاق می‌افتد درمی‌یابید. شما را در مقابل چشم‌اندازی از آنچه برای‌تان اتفاق می‌افتد قرار می‌دهد. با از میان رفتن آن، ما واقعاً چیزی را از دست می‌دهیم، زیرا ادبیاتی نداریم که با آن قابل قیاس باشد و جای آن را بگیرد. این اطلاعات جسته گریخته از روزگاران کهن، و ناظر بر مضمون‌هایی که به زندگی بشر یاری رسانده‌اند، تمدن‌ها را پدید آورده‌اند، و در گذر هزاره‌ها ادیان را تغذیه کرده‌اند، به مسایل عمیق درونی، رازهای درونی، و آستانه‌های گذر درونی ما می‌پردازند، و اگر شما راهنماها و علایم موجود در طول مسیر را نبینید، ناگزیرید شخصاً مسیر را پیدا کنید. اما به محض آنکه این موضوع از مجرای یکی از این سنت‌های آکنده از اطلاعات عمیق، غنی، و زندگی‌بخش شما را به دام اندازد، چنان احساسی پیدا خواهید کرد که دیگر به هیچ‌وجه آن را کنار نخواهید گذاشت.

مویرز: بنابراین، ما سعی می‌کنیم از طریق داستان‌گویی با جهان کنار بیاییم، و زندگی خود را با واقعیت هماهنگ کنیم؟

کمبل: فکر می‌کنم همین‌طور است. رمان‌های بزرگ به نحو شگفت‌آوری آموزنده‌اند. در دهه‌های‌بیست‌وسی، و حتی‌چهلِعمر، جیمز جویس و توماس‌مان آموزگاران‌من بوده‌اند. هر چیزی را که آنها نوشته‌اند خوانده‌ام. هر دوی آنها در قالبی می‌نوشتند که می‌توان آن را سنت اسطوره‌شناختی نامید. به عنوان مثال، داستان تونیو در کتاب تونیو کروگر توماس مان را در نظر بگیرید. پدر تونیو بازرگانی ثروتمند، و در شهر زادگاه خود شهروندی محترم بود. اما تونیوی کوچک که طبعی هنرمندانه داشت به مونیخ رفت و به محفلی ادبی پیوست که افراد آن خود را بالاتر و برتر از کسانی می‌پنداشتند که صرفاً به فکر پول درآوردن و خانواده بودند.

به این ترتیب تونیو در میان دو قطب گرفتار می‌شود: پدرش که پدری مسئول، خوب و از این قبیل است، اما در سراسر زندگی‌اش هیچ‌گاه کاری را که خود خواسته انجام نداده است، و در سوی دیگر، کسی که زادگاه خود را ترک می‌گوید و به منقّد آن نوع از زندگی تبدیل می‌شود. اما تونیو دریافت که این مردمان ولایتی را واقعاً دوست دارد. و هر چند به گونه‌ای روشنفکرانه بر این گمان بود که قدری بر آنها برتری دارد و می‌توانست آنها را از بالا و با واژگانی کوتاه، مختصر و مقطّع توصیف کند، اما دلش با آنها بود.

هنگامی که زادگاه خود را ترک کرد تا با این گروه کولی‌منش زندگی کند، متوجه شد که آنها چنان تفرعنی نسبت به زندگی دارند که در کنار آنها نیز نمی‌تواند زندگی کند. لذا آنها را ترک کرد و ضمن نامه‌ای به یکی از اعضای گروه نوشت، «من آن موجودات سرد و مغرور را ستایش می‌کنم که در مسیرهای بزرگ و شیطانی زیبایی گام می‌زنند و «نوع بشر» را تحقیر می‌کنند؛ اما به آنها رشک نمی‌برم. زیرا اگر چیزی قادر باشد از یک اهل ادب یک شاعر بسازد، عشق ولایتی من به انسان و همه چیزهای زنده و معمولی است. همه گرمی‌ها، مهربانی‌ها و شوخ‌طبعی‌ها از این عشق نشأت می‌گیرند. به نظر من، این باید همان نوع عشقی باشد که درباره‌اش گفته‌اند، بدون آن حتی اگر «با زبان انسان‌ها و فرشتگان سخن بگوییم، صدای یک‌ظرف برنجی‌یاجلنگ‌جلنگ‌سنج‌ازآن‌بیرون می‌آید.»

سپس ادامه می‌دهد، «نویسنده باید در مقابل حقیقت صادق باشد.» و چنین رویکردی نوعی آدمکشی است، زیرا تنها راهی که می‌توان یک انسان را حقیقتاً توصیف کرد، توصیف کمال‌نایافتگی‌های او است. انسان کامل جالب‌توجه نیست ــ شما می‌دانید که بودا جهان را ترک می‌کند. آنچه دوست داشتنی است کمال‌نایافتگی‌های زندگی است. و هنگامی که نویسنده پیکانی از واژگان واقعی پرتاب می‌کند، آسیب می‌رساند. اما این پیکان با عشق پرتاب می‌شود. این همان چیزی است که توماس مان آن را «طنز عاشقانه» می‌نامد، عشق به کسی که با واژگان ستمگر و تحلیلی خود او را به قتل می‌رسانید.

مویرز: من این تصور را به خاطر خواهم سپرد: عشق به زادگاه، احساسی که انسان به آن مکان دارد، صرفنظر از اینکه چه مدت از آن دور بوده، حتی اگر هیچ‌گاه به آنجا باز نگردد. مکانی که برای اولین‌بار مردم را کشف کرده است. اما چرا می‌گویید عشق به مردم، به خاطر کمال‌نایافتگی‌های آنها؟

کمبل: آیا کودکان به این دلیل دوست داشتنی نیستند که مرتب بر زمین می‌افتند، و پیکرهایی کوچک و سرهایی بزرگ دارند؟ آیا والت‌دیسنی هنگامی که هفت کوتوله را می‌ساخت، همه اینها را نمی‌دانست؟ و این سگ‌های کوچک و بامزه‌ای که مردم دارند، آیا به این دلیل دوست‌داشتنی نیستند که تا این حد ناقص‌اند.»

وحید شعبانی
۱۴۰۲/۰۷/۱۵

متاسفانه بخش هایی از کتاب حذف شده و باعث شده جمله هایی بی سر و ته شکل بگیره که نیازمند ویرایشه. به نظر میرسه این مشکل، هنگام تبدیل کتاب به نسخه الکترونیک ایجاد شده و از طاقچه انتظار میره که

- بیشتر
شاید در زندگی موفقیت‌هایی کسب کنید، اما بعداً که به آن فکر می‌کنید با خود بگویید، این چه جور زندگی‌ای بود؟ چه فایده‌ای داشت که در سراسر زندگی کاری را که می‌خواستید انجام ندادید؟ من همیشه به دانشجویانم می‌گویم، جایی بروید که جسم و روحتان خواستار آن است. وقتی که احساسی دارید، روی آن بایستید، و نگذارید کسی شما را منصرف کند.
Azadehana
زمین به انسان تعلق ندارد، بلکه انسان به زمین تعلق دارد. همه چیزها مانند خونی که ما را با هم یگانه می‌کند، به هم پیوسته‌اند. تور زندگی را انسان نبافته است، بلکه او فقط رشته‌ای از آن است. هر رفتاری که با این تور داشته باشد، به خودش باز خواهد گشت.
Azadehana
شفقت رنج را می‌پذیرد، زیرا می‌داند که رنج همان زندگی است.
Azadehana
کمبل: در هند سلام زیبایی وجود دارد که در آن کف دست‌ها روی هم قرار می‌گیرند، و شما در مقابل شخصی دیگر خم می‌شوید. می‌دانید معنای این کار چیست؟ مویرز: خیر. کمبل: موضع دست‌ها روی یکدیگر ــ کاری است که هنگام عبادت انجام می‌دهیم. این سلام به معنای آن است که خدای درون شما، خدای دیگری را باز می‌شناسد. این مردم بر حضور خداوند در همه چیزها وقوف دارند. هنگامی که به عنوان مهمان وارد منزل یک هندی می‌شوید، او به شما همچون یک خدای دیدارکننده سلام می‌گوید.
Azadehana
معنای کاینات چیست؟ معنای یک کک چیست؟ صرفاً وجود دارد. همین. و معنای شما آن است که در آن‌جا هستید. ما چنان گرفتار انجام کارها برای رسیدن به مقاصد ارزش بیرونی هستیم که فراموش می‌کنیم ارزش درونی، و جذبه همراه با زنده بودن، تمام مطلب است.
Azadehana
دوست من می‌گفت، «خدا این بلا را بر من نازل کرده است.» و من می‌گفتم، «نه، خودت این کار را کرده‌ای. خداوند در درون تو است. تو خود خالق خویشتنی. اگر در خودت آن مکانی را پیدا کنی که این درد را از آنجا آورده‌ای، قادر خواهی بود که با آن زندگی و تاییدش کنی، و همچون زندگیت شاید حتی از آن لذت ببری.»
Azadehana
یکی از چیزهایی که هر شخص به عنوان عضوی از ادیان عرفانی یاد می‌گیرد آن است که هزارتو، در عین حال که سد کننده است، راهی بر رسیدن به زندگی جاودانی نیز هست.
Azadehana
در داستان عهد قدیم، خداوند به یک چیز ممنوع اشاره می‌کند. اما خداوند به خوبی می‌دانسته است که انسان قصد دارد میوه ممنوع را بخورد. و با انجام همین عمل بود که انسان آغازگر زندگی خویش شد. در واقع زندگی با سرپیچی آغاز شد.
Azadehana
تکامل فرد از وابستگی به جوانی، بلوغ، و خروج؛ و سپس نحوه مرتبط شدن با این جامعه، و نحوه ارتباط دادن این جامعه با جهان طبیعت و کیهان. این چیزی است که اسطوره‌ها همه درباره‌اش صحبت کرده‌اند
Azadehana
من در شماری از کنفرانس‌های روانشناختی حضور یافته‌ام که موضوع آنها بررسی تفاوت میان تجربه عرفانی و بیماری روانی بوده است. تفاوت در آن است که کسی که به بیماری روانی مبتلا می‌شود در آبی که عارف شنا می‌کند غرق می‌شود. باید برای این تجربه آمادگی داشته باشید.
Azadehana
رولو می می‌گوید، علت این همه خشونت در جامعه امروز امریکا آن است که اسطوره‌های بزرگی وجود ندارند که به مردان و زنان جوان کمک کنند تا خود را با جهان مرتبط سازند یا جهان را ورای آنچه می‌بینند درک کنند.
Azadehana
«کسی که می‌خواهد سرنوشت راهنمای او است، و کسی که نمی‌خواهد سرنوشت او را به دنبال خود خواهد کشید.»
m ferdosara
شیطانی که قادر به بلعیدن‌اش هستید، قدرت خود را به شما می‌دهد، و هر چه درد زندگی بزرگتر باشد، پاسخ زندگی نیز بزرگتر است.
Azadehana
‫کمبل: اسطوره‌ها را بخوانید. آنها می‌آموزند که می‌توانید به درون بازگردید، و شروع به دریافت پیام نمادها می‌کنید. اسطوره‌های ملت‌های دیگر را بخوانید، نه اسطوره‌های دین خود را، زیرا گرایش‌تان بر آن است که دین خود را از زاویه واقعیات امور تفسیر کنید، اما اگر اسطوره‌های دیگران را بخوانید شروع به دریافت پیام خواهید کرد. اسطوره کمک می‌کند که ذهن خود را در تماس با این تجربه زنده بودن قرار دهید. به شما می‌گوید که این تجربه چیست. به عنوان مثال، ازدواج را در نظر بگیرید.
Medisa
امر متعال به معنی «فراتر رفتن» و پشت‌سر گذاشتن دوگانگی است. هر چیزی در حوزه زمان و مکان دوگانه است. تجسم یا به صورت مذکر یا به صورت مؤنث ظاهر می‌شود، و هر یک از ما تجسم خداوندیم. می‌توان گفت، شما فقط با یک جنبه از دوگانگی متافیزیکی واقعی خود به دنیا می‌آیید. این مطلب در ادیان عرفانی نشان داده شده است. در این ادیان، فرد هر چه بیشتر به اعماق خود فرو می‌رود، و در آنجا لحظه‌ای فرا می‌رسد که درمی‌یابد هم میرا و هم نامیرا، و هم مذکر و هم مؤنث است.
Azadehana
یکی از چیزهایی که در اسطوره پیش می‌آید آن است که در قعر هاویه صدای رستگاری به گوش می‌رسد. لحظه تاریک، لحظه‌ای است که پیام واقعی تحول در شرف آمدن است. در تاریک‌ترین لحظه، نور فرا می‌رسد.
Azadehana
ما یک چیز را می‌دانیم: خدای ما، خدای شما نیز هست. زمین نزد او ارزشمند است و آسیب رساندن به زمین، ناسزا گفتن به آفریننده آن است.
Azadehana
مویرز: بدیهی است که ما انسان‌های جدید، جهان را از مکاشفه‌های طبیعی آن، و خودِ طبیعت جدا می‌کنیم. من به آن افسانه کوتاه پسربچه کوچکی فکر می‌کنم که پرنده‌ای خوش‌آواز را در جنگل پیدا می‌کند و آن را به خانه می‌آورد. کمبل: او از پدرش می‌خواهد که به این پرنده غذا بدهد، اما پدر نمی‌خواهد به یک پرنده بی‌مقدار غذا بدهد، و لذا پرنده را به قتل می‌رساند. افسانه می‌گوید، این مرد پرنده را کشت، و همراه با پرنده آواز را کشت، و همراه با آواز خودش را. او به حالت مرگ افتاد، مرد، و دیگر هیچ‌گاه زنده نشد.
Azadehana
باید بدانید که هر دینی نوعی نرم‌افزار است که مجموعه علایم خاص خود را دارد و با این مجموعه کار می‌کند. اگر شخصی واقعاً معتقد به یک دین باشد و واقعاً زندگی خود را بر آن بنا کند، با نرم‌افزاری که از آن استفاده کرده است بهتر کنار می‌آید. اما کسی همچون من که دوست دارد با این نرم‌افزار بازی کند می‌تواند به اطراف و اکناف سربکشد، اما احتمالا هیچ‌گاه تجربه‌ای قابل قیاس با تجربه یک قدیس را از سر نخواهد گذراند.
Azadehana
هنگامی که سن‌تان بالاتر می‌رود و دلمشغولی‌های زندگی روزمره را به تمامی پشت‌سر می‌گذارید، و توجه خود را به زندگی درونی معطوف می‌کنید، چنانچه ندانید زندگی درونی چیست یا کجا است، تأسف خواهید خورد.
Azadehana

حجم

۱٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۵۰ صفحه

حجم

۱٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۵۰ صفحه

قیمت:
۷۸,۰۰۰
۳۹,۰۰۰
۵۰%
تومان