دانلود و خرید کتاب اسطرلاب حق جلال الدین محمد مولوی
تصویر جلد کتاب اسطرلاب حق

کتاب اسطرلاب حق

گردآورنده:محمدعلی موحد
انتشارات:نشر ماهی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۲از ۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب اسطرلاب حق

کتاب اسطرلاب حق گزیدهٔ کتاب فیه‌مافیه اثر سترگ جلال الدین محمد مولوی به گزینش و توضیح استاد محمدعلی موحد است و نشر ماهی آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب اسطرلاب حق

«آدم اسطرلابِ اوصافِ علوست/وصفِ آدم مظهرِ آیاتِ اوست»

فیه‌مافیه یا مقالات مولانا، کتابی است به نثر فارسی اثر مولانا جلال‌الدین محمد بلخی (۶۰۴–۶۷۲ ق) که موضوع آن نقد و تفسیر عرفانی است. فیه‌مافیه شامل یادداشت‌هایی است که در طول سی سال از سخنان مولانا در مجالس فراهم آمده‌ است. این سخنان را مریدان مولانا نوشته و گردآوری کرده‌اند. نثر این کتاب ساده و روان است و درون‌مایه‌ای از مطالب عرفانی دینی و اخلاقی دارد.

سه اثر منثور مولوی فیه‌مافیه، مکتوبات (مکاتیب) و مجالس سبعه هستند. اما از میان این سه اثر منثور، مکتوبات تنها اثری است که به قلم خود مولوی است. فیه مافیه و مجالس، گفته‌ها و آموزه‌هایی است که مولانا بیان می‌کرده و پیروان آن را می‌نوشتند.

استاد محمدعلی موحد درخصوص فیه‌مافیه و مولانا این‌گونه گفته‌اند: «به گمان من کمتر آدم درس‌خوانده‌ای در ایران هست که با کلام منظوم مولانا، بیش یا کم، آشنایی نداشته باشد. طبع مولانا از فنون شعر بیشتر با غزل و رباعی و مثنوی دمساز بود اما غزل‌های مولانا را باید از سایر انواع شعر او جدا گرفت. مولانای غزل‌سرا با آن قوّت احساس، وسعت خیال، تنوع آهنگ‌ها و حالت سکرآمیز و طرب‌انگیزِ بیان قلندرانه و بی‌تکلف، الحق که شاعرِ شاعران است. مثنوی او نیز از نظر شکوه و جلال معانی شاید در همه جهان بی‌همتا باشد. امروز به یمن موسیقی و نوار نمونه‌هایی از غزل‌ها و نیز قطعاتی از مثنوی در دسترس عارف و عامی قرار دارد و بدین وسیله حتی بی‌سوادان می‌توانند از شمیم دلنواز سخنان منظوم مولانا بویی ببرند و بهره‌ای برگیرند. اما آدم طبعا آرزو می‌کند بداند که صاحب این سخنان، آنجا که سمند نظم را فرومی‌گذاشت، و یا آنگاه که در محاوره‌ها و برخوردهای عادی خود با مردم اختلاط می‌کرد، چگونه حرف می‌زد.

برخی از شاعران بزرگ ما آثار منثور از خود به یادگار گذاشته‌اند. اما نثرشان با نظم‌شان همدوش و همعنان نیست. سنائی و خاقانی از این گروه‌اند. شاعری چون عطار که موفق شده باشد در نثر هم لطف و حالت کلام منظوم خود را حفظ بکند نادر است و سعدی که در نثر هم مانند نظم شاهکار آفریده استثناست.

دربارهٔ آثار منثور مولانا چه می‌دانیم و چگونه داوری می‌کنیم؟ نخست نگاهی باید کرد به فهرست این آثار. شاید کمتر کسی توجه کرده است که اگر دیباچه‌های دفاتر ششگانه مثنوی و عنوان‌ها و سرفصل‌های منثور پراکنده در سرتاسر این کتاب به یک جا گرد آورده شود خود رساله‌ای جداگانه تواند بود. مجموعه مکتوبات و یا نامه‌های مولانا را نیز در دست داریم که مخاطبِ بیشترِ آن‌ها امرا و حکام و صاحبان مناصب اجرایی در قونیه و حوالی آن‌اند، و مجموعه‌ای دیگر به نام مجالس سبعه که نمونه‌هایی از مواعظ منبری مولانا را دارد و سرانجام مجموعه معروف به فیه‌مافیه... .

مجالس سبعه را بعدها آراسته و پیراسته‌اند. در این دستکاری‌ها نه‌تنها ابیاتی از مولانای دوران دوم که از اشعار فرزند او سلطان‌ولد هم در میان عبارات وارد کرده‌اند. مع‌ذلک باید قبول کرد که ساختار اصلی مجالس همچنان بر جای مانده و تزئینات بعدی استخوان‌بندی این بنا را تغییر نداده است.

مجالس از این نظر مهم است که اندازه تأثیر شمس در تحول شخصیت مولانا را روشن می‌گرداند. اگر شمس به مولانا نمی‌رسید او واعظی بود در سطح مطالبی که مجالسِ موجود نمونه و معرّف آن است. مجالس وعظ چگونه بود؟ معمولا پیش از شروع وعظ، آیاتی از قرآن خوانده می‌شد و آنگاه واعظ سخن خود را با خطبه‌ای آغاز می‌کرد. بیشتر کسانی که پای منبر بودند از مضمون خطبه که مملو از کلمات و ترکیبات غریب و مسجع عربی بود سردرنمی‌آوردند ولی آهنگ کلام خطیب و حالت او ــ به‌ویژه اگر صدایی خوب و قیافه‌ای جذاب داشت ــ مجلس را می‌گرفت. اینکه عبارت‌های پرتکلف و مضمون‌های تکراری خطبه کمتر معنایی را در ذهن شنونده القا می‌کرد اشکالی به وجود نمی‌آورد. تأثیر خطبه تأثیر جادویی عزایم و افسون بود که مجلس را آرام می‌کرد و سروصداها را می‌خواباند. نمونه‌های این خطبه‌ها را در هریک از هفت مجلس باقی‌مانده از مولانا می‌توان دید. واعظ پس از پایان خطبه یکی از آیه‌هایی را که خوانده شده بود برمی‌گرفت و به مناسبت آن سخن می‌راند. یا حدیثی از پیغمبر می‌خواند و به شرح و تفسیر آن می‌پرداخت. البته آیه قرآن یا حدیث در نهایتِ ایجاز بود اما شرح و تفسیر واعظ چنان نبود. او برای ادای کمترین معنی بیشترین تعداد واژه‌ها و جمله‌ها را به کار می‌گرفت. الفاظ مترادف و جمله‌های متوازن و معانی متکرر با گشاده‌دستی تمام به دنبال هم قطار می‌شد و در آن میان از نقل شواهد و امثال و اشعار و حکایات نیز کوتاهی نمی‌رفت. مطلبی را که می‌شد در یک یا دو سطر گفت به قدر دو یا سه صفحه کش می‌دادند با بیانی پف‌کرده و متورم، مملو از تصنعات و لفاظی‌ها... .

اما مکتوبات یادگار دوران آرامش و سکونی است که سال‌ها پس از مفارقت شمس برای مولانا دست داد. در بیشتر این نامه‌ها مولانا از خود به عنوان «این پدر» یاد می‌کند ــ نشان آنکه نویسنده از مرز کهولت گذشته و در سن و سالی است که مخاطب را به چشم فرزندی می‌بیند. از صلاح‌الدین زرکوب خلیفه اول مولانا که در ۶۵۷ یعنی دوازده سال پس از غیبت شمس وفات یافت تنها در سه یا چهار نامه به عنوان شخص زنده یاد می‌شود و حال آنکه ذکر حسام‌الدین چلبی دومین خلیفه مولانا در بیست و پنج نامه یا بیشتر آمده است. بنابراین مکتوبات یادگار دورانی است که مولانا دست در کار نظم مثنوی بود. موضوع نامه‌ها غالبا توصیه و سفارش است در حق مریدان و متعلقان. ازجمله چهارده نامه برای وساطت در کار نظام‌الدین طغرایی خطاط است که داماد صلاح‌الدین زرکوب و نیز قوم وخویش حسام‌الدین چلبی بوده و مولانا می‌گوید او را از کودکی چون فرزند خویش می‌دیده است. سیزده نامه دیگر توصیه و سفارش در حق شیخ صدرالدین پسر حسام‌الدین است که گویا در جامه فقیهان و اهل منبر می‌بوده است... .

در فیه‌مافیه با طیفی گسترده‌تر از احوال و اطوار مولانا روبه‌رو هستیم. در این کتاب مطالبی داریم که مسلما در حال حیات شمس یعنی در همان فاصله کمابیش سه‌ساله ظهور و غیبت شمس گفته شده است. در جای دیگری از کتاب نام شمس به این صورت: «سلطان عارفان شمس‌الدین تبریزی قدس الله سره برده می‌شود که حکایت پس از درگذشت اوست. پاره‌هایی از کتاب نشان از حیات صلاح‌الدین زرکوب دارد و پاره‌هایی دیگر شرح و تفسیر برخی از ابیات مثنوی یعنی یادگار آخرین ایام عمر مولاناست.

در این کتاب مولانا را می‌بینیم که در مناسبت‌های گوناگون ــ و بیشتر در مجلس پذیرایی امیر یا وزیری که به زیارت مولانا آمده بود ــ سخن می‌گوید و البته کلام مولانا هیچ‌گاه از باریک‌اندیشی‌ها و نکته‌سنجی‌های لطیف عرفانی خالی نیست. لیکن روی سخن در این مقالات با جمع معدود معینی است که در مجلس حضور دارند و اندازه فهم و ادراک آنان نیز معین است و مولانا سخن به اندازه فهم مستمع می‌گوید و خود را همانند درزی می‌داند که جامه به قدر قدّ و بالای مشتری می‌دوزد و می‌گوید: «سخن بی‌پایان است، اما به قدر طالب فرومی‌آید».

آنچه در این کتاب آمده صورت ویراسته و تثبیت‌شده بیانات شفاهی مولاناست و بنابراین واژه‌ها و ساختار جمله‌های آن را حد وسط میان زبان گفتار و زبان نوشتار باید به شمار آورد. 

فیه‌مافیه یک بار در هندوستان و چند بار در ایران به چاپ رسیده و بهترین و کامل‌ترین چاپ آن هنوز همان است که به وسیله مرحوم فروزانفر فراهم آمده است. ولی اگرچند آن مرحوم در انجام‌دادن این مهم از یاری و همکاری محققین گرانقدری چون مرحومان دکتر معین و مدرس رضوی و استاد ذبیح‌الله صفا برخوردار بوده همتی تازه برای تصحیح مجدد آن دربایست است. 

این سیر اجمالی در آثار منثور مولانا لازم می‌نمود تا موقعیت فیه‌مافیه در آن میان مشخص گردد و زمینه کار ما روشن شود. گزیده فیه‌مافیه که در پی می‌آید براساس همان متن منقح فروزانفر فراهم آمده است لیکن در موارد بسیار به ترجمه ترکی گلپینارلی هم مراجعه کرده‌ایم و تفاوت‌هایی که در ضبط برخی کلمه‌ها و عبارت‌ها دیده می‌شود از این رهگذر است. در توضیحات و تعلیقاتی که در متن آمده است

به معنی مفردات لغت‌های غریب و ناشناخته و ترجمه جمله‌های عربی اکتفا نکردیم و کوشیدیم تا پیوند مطالب را در داخل خطوط کلی اندیشه‌های مولانا متذکر شویم. در این‌جا هم لازم می‌دانیم یک بار دیگر خوانندگان عزیز را به ارتباط تنگاتنگ مطالب مقالات شمس تبریزی و مثنوی و فیه‌مافیه توجه دهیم.»

خواندن کتاب اسطرلاب حق را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات کلاسیک ایران پیشنهاد می‌کنیم. کسانی که می‌خواهند فیه‌مافیه را به صورت خلاصه بخوانند، این کتاب بهترین گزینه است.

درباره محمدعلی موحد

محمدعلی موحد ۲ خرداد ۱۳۰۲ در تبریز متولد شد. او شاعر و اديب عرفان‌پژوه، تاریخ‌نگار و حقوق‌دان، و عضو پیوستهٔ فرهنگستان زبان و ادب فارسی است.

او برای تحصیل به تهران آمد و در رشتهٔ ادبی تحصیل کرد. بعد از فوت پدر دوباره به تبریز بازگشت و سرپرستی خانواده را بر عهده گرفت. در سال ۱۳۲۹ به شرکت نفت آبادان رفت و پس از خلع ید انگلیسی‌ها در سال ۱۳۳۲، سردبیر روزنامهٔ شرکت نفت شد و به تهران آمد. در همان سال سفرنامهٔ ابن بطوطه را ترجمه کرد و چند سال بعد منتشر کرد. این کتاب تحسین بزرگان و استادانی مانند مجتبی مینوی و محمد علی جمالزاده را برانگیخت.

او موفق شد تا در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران تحصیلاتش را ادامه داد. دکترای حقوق خصوصی گرفت و در سال ۱۳۳۸ به انگلستان رفت و مطالعات خود را زیرنظر پروفسور جنینگز در دانشگاه کمبریج و پروفسور شوارتزنبرگ در زمینهٔ حقوق خصوصی در لندن ادامه داد. او در ابتدای تأسیس اوپک، به مدت شش ماه معاونت اجرایی آن سازمان در ژنو را عهده‌دار بوده‌ است. موحد در کنار مشاغل رسمی، به تدریس حقوق مدنی و حقوق نفت در دانشکدهٔ حقوق دانشگاه تهران و دانشکدهٔ حسابداری و علوم مالی شرکت ملی نفت ایران پرداخت.

او در طول زندگی‌اش همواره مشغول پژوهش و تحقیق بود و آثار بسیار مهم و ارزشمندی را از خود به جا گذاشته است. از میان آن‌ها می‌توان به «در جستجوی آینه؛‌ گزیده‌ کتاب مقالات شمس تبریزی»، «شمس تبریزی»، «سفرنامه ابن بطوطه»، «خمی از شراب ربانی؛ گزیده مقالات شمس»، «اصطرلاب حق؛ گزیده فیه ما فیه» و کتاب «در کشاکش دین و دولت» اشاره کرد. او همچنین دو جلد کتاب حقوقی به نام‌های درس‌هایی از داوری‌های نفتی و نفت ما و مسائل حقوقی آن به عنوان کتاب درسی دورهٔ کارشناسی ارشد حقوق تجارت تألیف کرده است.

بخشی از کتاب اسطرلاب حق

«سخن سایه حقیقت است و فرع حقیقت. چون سایه جذب کرد، حقیقت به طریق اولی بود. خود سخن بهانه است. آدمی را با آدمی آن جزو مناسب جذب می‌کند نه سخن. (۱) بلکه اگر صدهزار معجزه و بیان و کرامات ببیند چون در او از آن نبی و یا آن ولی جزوی نباشد مناسب، سود ندارد. آن جزو است که او را در جوش و بی‌قرار می‌دارد. در که از کهربا اگر جزوی نباشد هرگز سوی کهربا نرود.

آن جنسیت میان ایشان خفی است، در نظر نمی‌آید.

آدمی را خیالِ هرچیز با آن چیز می‌برد. (۲) خیالِ باغ به باغ می‌برد، و خیالِ دکان به دکان. اما در این خیالات تزویر (۳) پنهان است. نمی‌بینی که فلان جایگاه می‌روی پشیمان می‌شوی و می‌گویی پنداشتم که خیر باشد، آن خود نبود.

پس این خیالات بر مثالِ چادرند و در چادر کسی پنهان است، هرگاه که خیالات از میان برخیزند و حقایق روی نمایند بی‌چادرِ خیال، قیامت باشد. آن‌جا که حال چنین شود پشیمانی نماند.

هر حقیقت که تو را جذب می‌کند چیز دیگر غیرِ آن نباشد، همان حقیقت باشد که تو را جذب کرد یوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ. (۴) چه جای این است که می‌گوییم. درحقیقت کشنده یکی است اما متعدد می‌نماید. نمی‌بینی که آدمی را صدچیز آرزوست گوناگون؟ می‌گوید تُتماج (۵) خواهم. بورَک (۶) خواهم، حلوا خواهم، قَلیه (۷) خواهم، میوه خواهم، خرما خواهم. این عددها می‌نماید و به گفت می‌آورد، اما اصلش یکی است. اصلش گرسنگی است، و آن یکی است. نمی‌بینی چون از یک چیز سیر شد می‌گوید هیچ از این‌ها نمی‌باید؟ پس معلوم شد که ده و صد نبود بلکه یک چیز بود.

***

۱. کسی که مجذوب سخن دیگری می‌شود در حقیقت مجذوب خود او می‌شود. در او چیزی از خویشتن می‌یابد که به سوی او کشانده می‌شود. تأثیر سخن منوط بر آن است که در شنونده زمینه مناسب برای گرفتن آن وجود داشته باشد. این معنی را شمس تبریز در چند جا از مقالات خود در میان آورده است: «هرگز پیغامبر علیه‌السلام نیامد که آن را که آن نیست خبری کند». حتی انبیا قادر نیستند چیزی را که تو خود نداری به تو بدهند: «الّا آن را که آن دارد خبرش کند» و بگوید که «آخر تو نیز داری

۲. دست‌افزار کار انبیا سخن است و چنان‌که مولانا در جای دیگری از همین فیه‌مافیه آورده است «سخن را فایده آن است که تو را در طلب آرد و تهیج کند، نه آن‌که مطلوب به سخن حاصل شود». و تأثیر سخن چنان‌که در این‌جا می‌گوید بسته به آن است که در میانِ گوینده و شنونده مناسبتی باشد.

در این‌جا مولانا به یک تحلیل روان‌شناختی می‌پردازد. آدمی را خیال هرچیز با آن چیز (یعنی به آن چیز و به سوی آن چیز) می‌برد. انسان که چیزی را می‌خواهد نخست صورتی از آن در ذهن خود ترسیم می‌کند و پس به دنبال آن در تکاپو برمی‌آید. اگر می‌خواهد خانه‌ای بسازد نخست آن را در کارگاه خیال خود می‌سازد وانگاه می‌کوشد تا خانه را درست مطابق آن صورتِ ذهنی درآورد. اما نقشبندِ خیال دلّاله محتالی است و کارگاه خیال عرصه تزویر است. در این عرصه دوگونه تزویر و فریبکاری بر سر راه ما هست: اول آن‌که عروسان آرزوهای ما هیچگاه خود را چنان‌که هستند نمی‌نمایند. آن‌ها چادر خیال بر سر کرده‌اند و از پشت این چادر به عشوه‌گری و دلبری برمی‌خیزند و از این‌روست که انسان بسا کاری را می‌کند و بعد پشیمان می‌گردد، زیرا درمی‌یابد که مشاطه خیال فریبش داده، و آنچه را که به دست آورده نه آن است که می‌خواسته است. فریبکاری دوم آن‌جاست که این آرزوها و خواست‌ها خود را مستقل و اصیل جلوه می‌دهند و ای بسا که درواقع چنان نیستند بلکه نمایش‌های گونه‌گونه از یک امر دیگری هستند که ما آن را درست نمی‌شناسیم و تنها با مظاهر آن که به شکل خواست‌های متنوع درمی‌آید آشنا هستیم. مولانا در این‌جا مثال از آدم گرسنه می‌آورد که انواع و اقسام خوردنی می‌خواهد: تتماج می‌خواهد و بورک می‌خواهد و حلوا و قلیه و میوه و خرما. ولی او درواقع یک چیز بیش‌تر نمی‌خواهد و آن رفع گرسنگی است. و از همین‌رو است که چون چیزی خورد و سیر شد دیگر آن آرزوها و خواست‌ها پیش او جلوه‌ای ندارد و رنگ ورو می‌بازد.

۳. تزویر: چیزی را برخلاف واقع آراستن و به دروغ جلوه‌دادن؛ فریبکاری.

۴. آن روز که رازها آشکار گردد (سوره طارق (۸۶)، آیه ۹). منظور روز قیامت است.

۵. تُتماج: آش که با نان و خمیر پزند؛ آش رشته.

۶. بورَک: سبزی، پنیر یا گوشت کوبیده که در خمیر پیچند و در روغن سرخ کنند. چیزی است شبیه پیراشکی که هم‌اکنون در ترکیه متداول و به همین نام بورَک شناخته است.

۷. قَلیه: گوشت بریان.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۵۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۹۲ صفحه

حجم

۲۵۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۹۲ صفحه

قیمت:
۷۵,۰۰۰
۵۲,۵۰۰
۳۰%
تومان