دانلود و خرید کتاب پاتوق ها جومپا لاهیری ترجمه امیرمهدی حقیقت
تصویر جلد کتاب پاتوق ها

کتاب پاتوق ها

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۸از ۲۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پاتوق ها

کتاب پاتوق ها نوشتهٔ جومپا لاهیری و ترجمهٔ امیرمهدی حقیقت است. نشر چشمه این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر یکی از رمان‌های «مجموعهٔ جهان نو» است.

درباره کتاب پاتوق ها

کتاب پاتوق ها رمانی است که در سال ۲۰۱۸ به ایتالیایی و در ۲۰۲۱ با ترجمهٔ خود نویسنده به انگلیسی هم منتشر شد. این رمان از بخش‌های کوتاهی تشکیل شده که نام برخی از آن‌ها عبارت است از: «پای پیشخان بلیت‌فروشی»، «در سوپرمارکت»، «در میدان بازارچه»، «در نوشت‌افزارفروشی» و «در سرداب کلیسا». جومپا لاهیری در رمان پاتوق‌ها از دریچه‌ٔ تازه‌ای به زندگی روزمره نگاه می‌کند و نشان می‌دهد که آدمی را می‌شود از روی پاتوق‌هایش و جاهایی شناخت که مرتب به آن‌ها سر می‌زند. او درعین‌حال سربسته می‌گوید که گاهی بد نیست زمین بازی را عوض کنی، دل به دریا بزنی و به مکان‌هایی ناشناخته پا بگذاری تا زندگی‌ات رنگ‌وبو و جان تازه‌ای بگیرد.

خواندن کتاب پاتوق ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر هندی و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره جومپا لاهیری

جومپا لاهیری (Jhumpa Lahiri) با نام اصلی «نیلانجانا سودشنا» ۱۱ ژوئیهٔ ۱۹۶۷ در لندن از پدر و مادری هندی متولد شد. او نویسندهٔ برندهٔ جایزهٔ ادبی پولتیزر در سال ۲۰۰۰ است. خانوادهٔ او زمانی که دخترشان ۳ساله بود، به آمریکا مهاجرت کردند. پدرش کتابدار دانشگاه بود و مادرش هم علاقهٔ بسیاری به این داشت که بچه‌هایش با فرهنگ بنگالی آشنا شوند. این است که زندگی او در دوران کودکی با سفرهایی به هند پر شده است. این خصیصه در داستان‌هایش نیز بازتاب پیدا کرده است. جومپا لاهیری در کالج برنارد، مدرک لیسانس ادبیات انگلیسی گرفت و در دانشگاه بوستون در رشته‌های زبان انگلیسی، ادبیات خلاق و ادبیات تطبیقی فوق‌لیسانس گرفت. بعد هم در رشتهٔ مطالعات رنسانس مدرک دکترا گرفت. او در سال ۲۰۰۱ با آلبرتو ووروولیاس - بوش روزنامه‌نگار ازدواج کرد. آن‌ها ۲ فرزند به نام‌های «اکتاویو» و «نور» دارند. باراک اوباما در دوران ریاست‌جمهوری‌اش در آمریکا، جومپا لاهیری و ۵ نفر دیگر را به عضویت كميتهٔ هنری و علوم انسانی درآورد و کار و فعالیت در زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی را بر عهدهٔ آنان سپرد.

از میان کتاب‌های جومپا لاهیری می‌توان به مجموعه داستان «مترجم دردها» اشاره کرد که در سال ۱۹۹۹ منتشر شد و سال بعد، جایزهٔ ادبی پولیتزر را از آن خودش کرد. «خاک غریب» (مجموعه داستان)، «همنام» (رمان)، «پاتوق‌ها» (رمان) و «گودی» (رمان) هم از جمله کتاب‌های پرفروش او هستند. «همنام» در سال ۲۰۰۳ منتشر شد و چند سال بعد در ساخت فیلمی به همین نام مورداقتباس قرار گرفت. کتاب «به عبارت دیگر» نیز مجموعه‌ای از نوشته‌ها و یادداشت‌های لاهیری دربارهٔ یادگرفتن زبان جدید است. او که تصمیم گرفته بود زبان ایتالیایی بخواند، در این کتاب از تجربهٔ غرق‌شدن در یک زبان و فرهنگ و دنیای جدید و لذت آموختن آن نوشته است. عموم موضوعاتی که لاهیری در داستان‌هایش به آن‌ها می‌پردازد، مهاجرت است. خانواده‌هایی که از هند به لندن و آمریکا مهاجرت کرده‌اند و این مهاجرت، تفاوت فرهنگی، دغدغه‌های والدین، مسائلی که با آن روبه‌رو می‌شوند، اهمیت فرهنگ کشور مبدأ و تأثیر آن در زندگی فرزندانشان و... در کتاب‌ها و آثار او بازتابی گسترده دارند.

درباره امیرمهدی حقیقت

امیرمهدی حقیقت ۲۷ شهریور ۱۳۵۳ در تهران متولد شد. او از سال ۱۳۸۰ با ترجمهٔ کتاب «مترجم دردها» نوشتهٔ «جومپا لاهیری» وارد عرصهٔ حرفه‌ای ترجمهٔ ادبی شد. تمرکز اصلی او بر ادبیات آمریکای شمالی، به‌خصوص داستان کوتاه ‌است و آثاری را در حوزه‌های بزرگسال و کودک و نوجوان ترجمه کرده‌ است. امیرمهدی حقیقت تابه‌حال آثار نویسندگان بسیاری مانند جومپا لاهیری، «سام شپارد»، «گی دو ماپاسان»، «هاروکی موراکامی» و «کازئو ایشی گورو» را به پارسی برگردانده است. 

بخشی از کتاب پاتوق ها

«روی هم رفته زیاد اهل رفتن به سالن زیبایی نیستم. چندان علاقه‌ای ندارم که در اتاقی کوچک، با چشم‌بند و تن‌وبدن گل‌مالی‌شده دراز بکشم. موهایم بلند است و فقط یک دسته خاکستری دارد، پس کافی است هر سه ماه یک‌بار، عصری به آرایشگاه بروم و بدهم دستی به موهایم بکشند. در خانه در حال تماشای برنامهٔ مزخرفی از تلویزیون، پاهایم را موم می‌اندازم. تنها ولخرجی برای دل خودم این است که ماهی دوبار، و یکشنبه‌ها، می‌دهم ناخن‌هایم را درست کنند ــ این‌طوری مجبور می‌شوم دست‌کم یک ساعت، به حال خودم باشم ــ نه تلفنی بزنم، نه پیامی بفرستم، نه روزنامه‌ای بخوانم، نه مجلهٔ گلاسه‌ای ورق بزنم.

هر دفعه روبه‌روی یک زن ناخن‌کار می‌نشینم. کم پیش می‌آید همان زن قبلی باشد. ناخن‌کارها هم مثل مشتری‌ها به‌ردیف می‌نشینند، پشت پیشخانی باریک و کشیده. آینه‌ای هم گذاشته‌اند همان‌قدر کشیده که تمام محیط و هر آن‌چه را در آن رخ می‌دهد دوبرابر می‌کند. ما مشتری‌ها خستگی درمی‌کنیم، ولی نمی‌دانم این کار برای آن‌ها چه‌قدر ملال‌آور است. همهٔ زن‌ها اهل یک کشورند، و درحالی‌که سخت‌کوشانه به امورات ما می‌رسند، یک‌ریز به زبان خودشان حرف می‌زنند. همیشه برایم سؤال است که از چی حرف می‌زنند.

به‌تازگی زن جوان بسیار جذابی به جمع‌شان اضافه شده. بقیه ازحال‌رفته به نظر می‌رسند، بیش‌ترشان خپل‌اند، صورت گرد دارند، لب‌های‌شان بدشکل است. ولی این یکی مجسمهٔ زیبایی است: آراسته، با موی سیاه عقب‌زده و فرق وسط و استخوان‌های گونهٔ برجسته. همان پیشبند نخی که بقیه هم می‌پوشند انگار پیراهنی است که به قامت او دوخته باشند. خودم را بیش‌تر شبیه بقیهٔ آن‌ها می‌یابم: ژولیده. هرازگاه که نگاهی به او می‌اندازم، زیبایی‌اش تمرکزم را به هم می‌زند، اجزای صورتش نقص ندارد. نگاهی به او می‌کنم، بعد نگاهی به خودم در آینه، و باز به این واقعیت تن می‌دهم که صورتم همیشه اسباب ناامیدی‌ام بوده. هر نگاهی به آینه مضطربم می‌کند، دلیل این‌که از آینه گریزانم همین است.»

معرفی نویسنده
عکس جومپا لاهیری
جومپا لاهیری

ادبیات مهاجرت، هم‌چون خودِ مهاجرت یکی از پدیده‌های مناقشه‌برانگیز جهان معاصر است که بر سرِ چیستی و چگونگی آن اختلاف بسیاری وجود دارد، اما می‌توان آن را محل تلاقی فرهنگ‌‎ها و زبان‌هایی دانست که به نويسنده اجازه می‌دهد تا هويت جديد خود را رقم بزند. جومپا لاهیری یکی از شناخته‌شده‌ترین نویسندگانی است که غالب آثار خود را با محوریت مهاجرت، اثرات آن و تلاش برای همسان شدن با جامعه‌ی میزبان نگاشته است.

zoha
۱۴۰۱/۰۹/۰۱

این کتاب بیشتر مثل روزمرگی یک خانم مجرد میمونه. از احساساتش، روابطش با همکارانش، دوستانش، والدینش… من کتاب رو دوست داشتم. حجم کمی هم داره. به نظرم قلم نویسنده زیباست. ترجمه هم خوبه. اما قیمتش بالاست.

karen
۱۴۰۳/۰۱/۲۴

. این کتاب شامل داستان‌های کوتاه پیوسته‌ای است که بر حسب تم فضایی احساسات و افکار یک استاد دانشگاه خانم رو روایت میکنه. این فرد که روابط محدود و زندگی بر سامانی داره در هر بخش کتاب قسمتی از افکار

- بیشتر
esmat
۱۴۰۳/۰۵/۲۴

واقعا کتاب زیبایی بود یک نوعی روزانه نویسی .روزمرگی های یک زن مبانسال مجرد .من لذت بردم

Raha1300
۱۴۰۲/۱۱/۱۸

کتاب روزمره های یک خانم مجرد بود اگرچه روان بود و ساده از خودم می پرسم خواندن با نخواندنش فرقی داشت؟!!

zohreh planet
۱۴۰۳/۰۶/۲۱

یک کتاب ساده و خوش خوان از روزمره گی ها و افکار یک زن مجرد . انگار داری دفتر خاطراتش رو ورق میزنی و …

Dark Lady
۱۴۰۲/۰۹/۱۵

خیلی لطیف و زیبا و عمیق نشون دادن تنهایی یه خانم تنهایی درد بی درمان عصر جدید

JİLA
۱۴۰۳/۰۸/۲۶

واقعن لذت بردم دوست داشتم تموم نمیشد و ادامه داشت..

فرناز
۱۴۰۳/۰۶/۲۰

چقدر لذت می‌برم از قلم این زن

Moti
۱۴۰۳/۰۲/۰۲

این کتاب روزمره‌های یک زن مجرد در دهه‌ی چهارم زندگیشه. زنی که تنهاست، در یک شهر و محله‌ی خلوت و دور از مادرش زندگی میکنه. کنار غصه‌ها و مشکلات زندگیش، نگران وضعیت مادرش هم هست. مادری ‌که سنی ازش گذشته

- بیشتر
sara
۱۴۰۳/۰۱/۱۸

عالی بود انگار به یک سفررفتم که تامدتها توذهنم میمونه

. هنوز بابت جوانی بربادرفته‌ام حسرت می‌خورم، بابت طغیان نکردن.
Eli
هنوز بابت جوانی بربادرفته‌ام حسرت می‌خورم، بابت طغیان نکردن.
کاربر نیوشک
متحیرم از میلی که به ابرازِ خودمان داریم، به توضیح دادن خودمان، به گفتن داستان‌های‌مان به هم.
کاربر نیوشک
سرگردان، گمشده، سردرگم، ناسازگار، گم‌گشته، آواره، مبهوت، سرگشته، دربه‌در، واژگونه. وصلم به این قطار واژگانِ مرتبط. در همین کلمه‌ها سکنا گرفته‌ام، این کلمه‌ها پایم را روی زمین بند می‌کنند.
nargessmn
در رشته‌ای صاحب‌نظر است: فردی سردرگریبان و جدا از پیرامونش، غرقه در چیزی. لاغر است و موی پُرپشت و مجعد سفید دارد. برداشتم این است که با خودش در صلح است و با دنیا درگیر؛ از آن‌دست آدم‌هاست که در هر چیز، بیش‌ازحد غور می‌کند. چشم‌های درشت او اما مهربان است و یک پرده غم دارد.
کاربر نیوشک
هیچ‌وقت یک جا قرار نگرفته‌ام، پیوسته در حرکت بوده‌ام، همیشه کارم همین بوده. دائم چشم‌انتظار بوده‌ام به جایی بروم یا از جایی بازگردم، یا بگریزم. همیشه چمدان کوچکم دم‌دستم بوده، در حال پُروخالی شدن. کیف‌دستی‌ام روی دامن، کمی پول در آن است با کتابی برای خواندن. آیا اصلاً جایی وجود دارد که ما در حال گذر از آن نباشیم؟
خاطره
وقتی آدم خونه‌ش رو عوض می‌کنه، همیشه یه چیزی گم می‌کنه. هر جابه‌جایی‌ای زیر پای آدم رو خالی می‌کنه. همیشه یه جورهایی آدم رو قال می‌ذاره.
خاطره
وقتی به آن‌همه چمدان نو نگاه می‌کنم که همه از دم خالی و منتظر مسافرند، منتظر این‌که کسی پُرشان کند، منتظر این‌که جایی بروند، غصه‌ام می‌گیرد.
خاطره
همیشه به این درک رسیده‌ام که تنهاییْ حساب‌وکتاب دقیق می‌طلبد. باید حسابش را داشته باشی، عین پول توی کیفت: باید بدانی چه‌قدر وقت برای تلف کردن در بساطت هست، تا پیش از شام چه‌قدر وقت داری، چه‌قدر مانده تا وقت خواب.
خاطره
تنهایی پیشه‌ام شده. از آن‌جا که انضباط خاصی می‌طلبد، می‌کوشم بر آن تسلط کامل پیدا کنم. درعین‌حال، و گرچه دستش برایم رو شده، همچنان آزارم می‌دهد و بر دوشم باری است.
کاربر نیوشک
حسودی‌ام می‌شود. هنوز بابت جوانی بربادرفته‌ام حسرت می‌خورم، بابت طغیان نکردن.
mt
«مادرم حالا دیگر دودستی به زندگی چسبیده ــ مثل چسب کاغذیِ زردشده‌ای در یک آلبوم عکس؛ هر لحظه ممکن است کنده شود، ولی همچنان بندِ آن است. فقط کافی است بخواهی ورق بزنی چسب کنده می‌شود و لکهٔ مستطیلی کمرنگی از خودش به جا می‌گذارد.»
Moti
همهٔ ضربه‌های زندگی را در بهار خورده‌ام. هر زخمِ نیشِ ماندگاری. همین است که از سرسبزی درخت‌ها، هلوهای نوبرانهٔ بازارچه، دامن‌های سبک موج‌داری که روزبه‌روز بیش‌تر تن زنان محله می‌بینم، غصه‌ام می‌گیرد. همهٔ این‌ها برایم فقط یادآور صدمه‌هایی است که خورده‌ام. از دست دادن، خیانت، ناامیدی. بیزارم از بیدار شدن، از این‌که حس کنم به‌زور هلم می‌دهند جلو. ولی امروز، شنبه، لزومی ندارد از خانه بیرون بزنم. می‌توانم بیدار شوم ولی از تخت درنیایم. چی بهتر از این؟
کاربر ۱۱۸۵۴۴۶
هربار دوروبرم عوض می‌شود غم بزرگی بر دلم می‌نشیند. هنگام رفتن از جایی که به خاطره‌ها و غصه‌ها و شادی‌هایم گره خورده، بیشتر غصه‌ام می‌گیرد. خودِ تغییر است که به همم می‌ریزد ــ همچنان که وقتی جام شیشه‌ای را تکان می‌دهی مایعِ درونش کدر می‌شود.
خاطره
آقایی موقر است در اتاق مجاور. در رشته‌ای صاحب‌نظر است: فردی سردرگریبان و جدا از پیرامونش، غرقه در چیزی. لاغر است و موی پُرپشت و مجعد سفید دارد. برداشتم این است که با خودش در صلح است و با دنیا درگیر؛ از آن‌دست آدم‌هاست که در هر چیز، بیش‌ازحد غور می‌کند. چشم‌های درشت او اما مهربان است و یک پرده غم دارد. هر وقت مرا می‌بیند به جای این‌که سلام کند، لبخند می‌زند. در مدتی که با هم انتظار آسانسور را می‌کشیم و آماده‌ایم تا هر دو با هم روزمان را شروع کنیم، با محبت نگاهم می‌کند ولی در همین حد، و پا را از مرزی فراتر نمی‌گذارد. فقط انگار نگاه خیرهٔ محتاطش می‌خواهد بگوید سینیورا، می‌دانم که به‌ات سخت می‌گذرد. سعی نمی‌کند سرِ حالم بیاورد، فقط می‌خواهد بفهماند که مشخصاً درکم می‌کند.
Eli
این گذشت زمان پریشانم می‌کند، دارم از خود بیخود می‌شوم. می‌دانم که آن‌سوی در، قرار نیست هیچ اتفاق ناجوری رخ بدهد. یک روز کاملاً فراموش‌شدنی را پیشِ رو دارم: یک جلسهٔ تدریس، نشستی با همکاران، شاید هم تماشای یک فیلم در سینما. می‌ترسم چیز مهمی را فراموش کنم ــ گوشی همراهم یا کارت شناسایی‌ام، کارت بیمهٔ سلامتم یا دسته‌کلیدهایم. می‌ترسم به دردسر بیفتم.
Hadis i-zadi
متحیرم از میلی که به ابرازِ خودمان داریم، به توضیح دادن خودمان، به گفتن داستان‌های‌مان به هم.
Moti
همین شکاف بین ما، طعم واقعیِ تنهایی را به من چشانده.
Serein
سرگردان، گمشده، سردرگم، ناسازگار، گم‌گشته، آواره، مبهوت، سرگشته، دربه‌در، واژگونه. وصلم به این قطار واژگانِ مرتبط. در همین کلمه‌ها سکنا گرفته‌ام، این کلمه‌ها پایم را روی زمین بند می‌کنند.
کاربر نیوشک
هیچ‌وقت هوایم را نداشتی، چون از نقشت به عنوان حامی من شانه خالی می‌کردی،
کاربر نیوشک

حجم

۱۲۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

حجم

۱۲۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰
۵۰%
تومان