کتاب پرده نشین
معرفی کتاب پرده نشین
کتاب پرده نشین نوشته سپیده فرهادی است. این کتاب را انتشارات شقایق برای تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی منتشر کرده است.
درباره کتاب پرده نشین
کتاب پرده نشین دو راوی دارد. نیما و مینو. دختر و پسری که هر کدام دردی عمیق در عواطفشان دارند. مینو دو سال قبل به مردی بهنام مهیار علاقه داشته است، اما مهیار مدتها او را نادیده میگرفته و تحقیر میکرده. مهیار شخص حسابگری بوده که بالاخره او را رها میکند و برای ارتباط با زن دیگری میرود. حالا دوسال گذشته است و مهیار به مینو زنگ میزند. میگوید پشیمان است و تازه فهمیده است چه اشتباهی کرده و برای جبرانش هرکاری میکند اما بسیار دیر است زیرا مینو نمیخواهد او را ببخشد اما هنوز قلبش درگیر او است. نیما پسر جوانی است که مدتها عاشق دختری بهنام بهار بوده است و او هم نیما را ترک کرده است. نیما آسیب روحی شدیدی دیده است و نمیتواند با این حقیقت کنار بیاید.
آنچیزی که این دو نفر را سر راه هم قرار میدهد نگاههای در سکوت در پارک است. مینو برای استراحت بعد از کار به آن پارک میرود و نیما برای دویدن به آنجا میآید. آنها فقط بههم نگاه میکنند و لبخند میزنند بدون اینکه بدانند سرنوشتشان به هم گره خورده است.
خواندن کتاب پرده نشین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب پرده نشین
چشم باز نمیکنم تا جوشش اشک را روی چهره نگرانش ببینم. دستی محکم چانهام را میگیرد و میکشد. چشمم که با قفل دهانم باز میشود قرصی با خشونت تمام میان دهانم میافتد. دستم به سختی بالا میآید و روی دستهای مهربان و مردانهٔ پدرم مینشیند. لیوان آبی را که مقابل صورتم بالا میآید از او میگیرم و با همان صدای خشدار و دلخور از زمین و زمان مینالم:
ـ خوبم!
با همین پاسخ کوتاه همه نفس راحتی میکشند و کسی نمیگوید وای به روز بد بودن تو اگر این حال خوبت است!
ـ چه خبره باز شلوغش کردین؟
دستانم را روی میز میگذارم و تکیه به پایههای محکمش میکنم. چشمانم میچرخد و روی اولین قهرمان زندگیام قرار میگیرد. نگاه نگرانش که با تشر روی مادرم مینشیند سری تکان میدهم و فکر میکنم پدر برای هر بچهای اولین و مقتدرترین مرد دنیاست و این مرد برای من علاوه بر قهرمان بودن، حامی بزرگ و منبع آرامشی ژرف است. دلم از دیدن روسریای که سفت و محکم دور پیشانیاش گره خورده، در سینه نبض میگیرد. نگاهش میچرخد و به صورتم میافتد. لب به دندان میگزم و چشمان سرخش را از نظر میگذرانم. انتظارش را بیپاسخ نمیگذارم و نرم و زیر لب سلامی میکنم.
ـ چه سلامی چه علیکی؟ این چه وضعیتیه که برای خودت درست کردی؟ هیچ به خودت نگاه کردی که به چه روزی افتادی مرد حسابی؟
امان او را هم بریدهام که از پس آن قامت صبور این نگاه دلخور و رنجیده با کلامی درد کشیده به صدا درمیآید.
ـ نیما داری با خودت چه کار میکنی؟ چرا این گند رو این قد همش میزنی بچه؟ چی میخوای از توش در بیاری آخه؟
قدمی سمتم برمیدارد و دستهایش را محکم روی میز میکوبد.
ـ همه چیز تموم شد پسر! چرا نمیخوای بفهمی که بهار ترکت کرده. بهار رفت. تمومش کن اون لعنتیو بچه. تمومش کن!
حجم
۶۵۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۷۳۶ صفحه
حجم
۶۵۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۷۳۶ صفحه
نظرات کاربران
خب واقعا یک چیز سلیقه ایه و این کتاب اصلاااا به سلیقه من نبود..نویسنده بیشششش از اندازه ارایه های ادبی برای بیان یک جمله استفاده کرده بود و دیگه سررشته داستان از دست میرفت.. و بنظرم زیاد کش دار بود.. صفحه ۴۰۰رهاش
داستان سیر جالبی داشت، از شخصیت مینو خوشم اومد دختری با شعور بالا و صبر زیاد، بعضی جاها نیما روی اعصاب بود، اگه به شخصیت های ندا و علی رضا هم پرداخته میشد خوب بود. در کل داستان خوبی بود ممنون از
کتاب خوبی بود از این بابت که مینو بسیار فهمیده و با شعور بود و میتونه نشون بده که یه زن با منطق درست، صبوری به اندازه، و در عین حال حفظ شخصیتش هست که میتونه مسیر زندگیش رو به
پرده نشین خیلی قشنگه عاشقانه های دلچسب و قشنگی داره قلم نویسنده روان و شخصیت مینو دختری عاقل و باشعور و فهمیده
اصلا کتاب خوبی نیست قلم نویسنده افتضاح است طولانی و خسته کننده
به نظرم خیلی کش دار و طولانی بود من خوندمش ولی بی رغبت 🤔🤔
داستان خوب بود ولی خیلی عشق رویایی بود و زیاده گویی ولحظه به لحطه توضیح دادن آن داستان روطولانی کرده بود و وقتگیر شده بود
کلا خوب بود فقط در وصف حالات واحساسات کمی اغراق بود وخسته کننده
کتاب خوبی بود..اینکه قهرمان داستان یه پرستار بود جالب بود
خیلی زیاده گویی داشت خواننده رو خسته میکنه.موضوع دوجمله ای رو دو صفحه توصیف و زیاده گویی و .... میکنه