دانلود و خرید کتاب یادگاری هستی قنبری
تصویر جلد کتاب یادگاری

کتاب یادگاری

نویسنده:هستی قنبری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۱۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب یادگاری

کتاب یادگاری نوشتۀ هستی قنبری است که توسط نشر شقایق به چاپ رسیده است. کتاب یادگاری درمورد دختری به اسم آتش است که ظاهراً زندگی عجیبی دارد.

درباره کتاب یادگاری

کتاب یادگاری به زندگی و روزمرگی‌های دختری به نام آتش می‌پردازد که تجربه‌های عجیبی در زندگی‌اش داشته است و باید همیشه خود را در امنیت کامل حس کند در غیر این صورت دچار استرس و تنش می‌شود. تجربه‌ها و اتفاقاتی که برای او افتاده باعث شده تا او انسانی محتاط و به‌دور از اجتماع باشد.

آتش به‌دور از همه و تنها زندگی می‌کند و با خانواده‌اش هم روابط خوبی ندارد. او دختری پرخاشگر و عصبی است که از ترحم متنفر است و فقط به‌خاطر اینکه سرگرم باشد و در تنهایی غوطه‌ور نشود کار می‌کند.

خواندن کتاب یادگاری را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟

خواندن این کتاب برای افرادی مناسب است که کتاب خواندن را یک تفریح می‌دانند و دوست ندارند تا بیش از اندازه درگیر یک داستان شوند.

بخش‌هایی از کتاب یادگاری

کلیدم را از کیف بیرون کشیدم و با اضطراب به در واحدم انداختم، چشمم هنوز بر کفش‌های بزرگ و وارفتۀ مردانه‌ای بود، که جلوی در واحد روبه‌رویی، هرکدام سویی انداخته شده بود. آن پیرزن بداخلاق نیمه دیوانه، معمولاً مهمان نداشت و دیدن آن کفش غریبه، مقابل خانه‌اش به نظر عجیب می‌آمد. "عجیب" بد بود، خیلی هم بد بود! هیچ‌چیز اطراف من نباید عجیب به نظر می‌رسید، باید از همه‌چیز مطمئن و آسوده‌خاطر باشم تا بتوانم زندگی کنم. باید از امن بودن اطرافم اطمینان حاصل می‌کردم تا دیوانه نشوم و به سرم نزند.

در را باز کردم، خودم را به داخل خانه انداختم و کیفم را روی زمین پرت کردم. بلافاصله چرخیدم، در را سه قفله کردم و زنجیر پشتش را انداختم. کفش از پا کندم، داخل جاکفشی گذاشتم و چراغ را روشن کردم.

حجم خالی خانه، کمی آرامم کرد. سالن سفید و خلوت، یک مبل، یک قاب عکس خالی و قالیچه‌ای سفید که تقریباً تمام سالن را پوشانده بود؛ بدون حضور آن تلویزیون احمق که یک ماه می‌شد از شرش خلاص شده بودم! خانۀ کوچک چهل، پنجاه متری نازنینم تنها جایی بود که می‌توانستم واقعاً در آن آرام باشم. تمام وسایل انگشت‌شمار خانه‌ام فقط بوی خودم را می‌داد و این برای من معنی امنیت داشت؛ این یعنی با خیال راحت می‌توانستم به همه چیز دست بزنم.

مانتو و مقنعه از تن کندم، روی دستۀ مبل گذاشتم، به سمت تنها اتاق خانه رفتم و خود را در آغوش تشکم که از شب گذشته همان‌طور وسط اتاق رهایش کرده بودم، انداختم.

باید صبح زود بیدار می‌شدم و قبل از رفتن به دفتر، پرونده‌هایی که خراب کرده بودم را جمع‌وجور می‌کردم. خوابم می‌آمد اما به عادت همیشه، باید اول ایمیل‌هایم را چک می‌کردم وگرنه خوابم نمی‌برد. روی شکم چرخیدم و لپ‌تاپم را روشن کردم. ایمیل‌ها را باز کردم و به نام آریان لبخند زدم. هر شب یک پیام تازه برای من می‌گذاشت. انگار او هم می‌دانست اگر پیامش را نبینم شبم شب نمی‌شود؛ با اینکه هیچ‌وقت جوابی از سوی من دریافت نمی‌کرد، اما هرگز دست از نوشتن برایم برنمی‌داشت.

SARA
۱۴۰۰/۱۱/۳۰

داستان جدید و جالبی بود ولی سیر اتفاقات منطقی و قابل باور نبود.

elsa
۱۴۰۱/۰۳/۰۸

موضو ع کتاب بسیار جدید و خاص هست(اشاره به فرقه شیطان پرستی داره)عاشقانه کتاب کم هست ولی این چیزی از جذابیت کتاب کم نمیکنه

کاربر ۱۶۳۱۵۹۸
۱۴۰۳/۰۸/۰۲

خیلی غیر منطقی و دور از عقل بود توصیه نمیکنم

کاربر ۱۸۳۲۴۲۶
۱۴۰۱/۰۴/۱۸

عالللللللللی بود خیلی دوستش داشتم با اینکه قسمت‌هایی از کتاب واقعا درد اور بود توصیه میکنم

کاربر ۳۳۱۲۱۷۰
۱۴۰۳/۰۷/۰۵

داستانی جذاب باقلم روان نویسنده

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۸۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۵۲۸ صفحه

حجم

۳۸۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۵۲۸ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
تومان