کتاب نایف
معرفی کتاب نایف
کتاب نایف نوشته الهه محمدی است. این کتاب روایت «راشا افشار» است که زندگی برایش دشواریهای بسیاری رقم زده است. رمان عاشقانهٔ نایف را انتشارات شقایق منتشر کرده است.
درباره کتاب نایف
راشا در راه اثبات عشقی پوشالی، دچار حادثهٔ ناگواری میشود و همین موضوع باعث میشود زندگیاش مسیر دیگری پیش بگیرد. با حضور دوبارهٔ «نیلوفر» راشا فکر میکند قرار است به مدار عشق برگردد اما نمیداند زندگی برنامه متفاوتی برای او دارد.
«نایف» قصهٔ تضادها است. تضادهای شخصیتی، رفتاری، تعهدی و حمایتی که نویسنده با روایتی ساده و پر تعلیق، زندگی دخترها و پسرهایی را روایت میکند که آیندهشان با دخالتهای خانواده و اقوامشان دچار حوادث جبرانناپذیری میشود و سالها ردپای آن بر روح و جانشان باقی میماند.
ما همراه با راوی سومشخص و نثری روان، به دل قصهای عاشقانهای کشیده میشویم تا همراه با شخصیتهای داستان گرههای زندگی آدمها را باز کنیم.
نویسنده با پرداخت خاص شخصیتها و فضاسازی قصهای متفاوت و دور از کلیشهها داستان عاشقانهای متفاوت ساخته است. آدمهای کتاب از جنس و نسل خود ما هستند و بهراحتی، با دردهایشان، اشک و با خوشیهایشان، لبخند بر چهرهمان میآورند.
خواندن کتاب نایف را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستانهای عاشقانه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب نایف
«تا مراسم تشریفاتی بعد از مسابقه تمام شود ساعتی پرهیاهو و پرشور گذشت. بعد از اتمام برنامههای مسابقات، در مشایعت دوستان و مربیان خاصش به باشگاه بازگشتند.
راشا باعث اشتیاقی وصفنشدنی در باشگاه شده بود. به بهانهٔ او جوانان ساعاتی خوشحالی کردند. تنها کسی که آرام بینشان نشسته بود خود راشا بود. انگار نه انگار ظرف چند ماه آینده راهی مسابقات المپیک میشود. خونسردیاش همیشه مثال زدنی بود.
هر از گاهی نگاهی به جمعیت میانداخت و لبخند میزد. بالاخره عدهای از بچهها به سرکردگی آرشام پیش آمدند و او را به میان خود کشیدند. کمی که بینشان تقلا کرد، دست آرشام روی لبش خورد و دوباره لبش به سوزش افتاد. همان باعث شد سمت آینه برود. شکاف عمیق روی لبش، مانند دهان ماهی باز بود و کمی از گوشتش دیده میشد.
ـ عین دهن ماهی وا شده.
با شنیدن صدای آرشام به عقب برگشت.
ـ جون، ماهی!
ـ فیلت یاد هندوستون نکنه. فکر کنم باید بخیهاش کنی. یارو زده لبتو ترکونده.
راشا دو طرف لبش را پایین کشید:
ـ درست میشه.
ـ بیخیال نشو داداش من، مامان اینجوری ببیندت پس افتاده.
راشا خندید. لبش که باز شد، خون بیرون زد. آرشام ابروهایش را در هم کشید و گفت:
ـ ببند نیشتو. اوه اوه، چی شده!
دستمال را از دست آرشام گرفت و مقابل آینه ایستاد. دو طرف لبش را روی هم فشار داد و دستمال را محکم روی آن نگه داشت. با وجود دردی که در بدنش پیچید، با دیدن آکواریوم آن سوی باشگاه، راهش را به طرف آن کج کرد.
آرشام بازویش را گرفت.
ـ کجا؟! باز ماهی دیدی!
در حال رفتن سمت آکواریوم گفت:
ـ نیرو میدن به آدم، تو حالیت نیست.
هنوز به آن طرف باشگاه نرسیده بود که یکی از بچهها او را به نام خواند:
ـ راشا بیا استاد بنائی کارت داره.
از نیمهٔ راه برگشت و به سالن اصلی رفت. میزگردشان که به اتمام رسید، جشن اصلی را به آخر هفته موکول کردند و یکی یکی از باشگاه بیرون زدند.
باید خستهتر از دیگران میشد، اما با طمأنینه سر کمدش رفت. وسایلش را جابهجا کرد. در همان حال، ناگهان، صدای هیجانزدهای شنید. اسم ماهی که میآمد شاخکهایش تکان میخورد:
ـ وای! معلوم نیست این ماهیها چشون شده، دارن میمیرن.
با شنیدن صدای کیوان و جملهای که گفت، بهسرعت از رختکن بیرون آمد و به سمت آکواریوم رفت. از پشت به حرکت ماهیها نگاه کرد. مدل باز و بسته شدن دهانشان را حفظ شده بود. حس میکرد با آن حرکت به نوعی حرف میزنند. درد دل میکنند و از بیکسیشان میگویند. چیز عجیبی ندید.»
حجم
۵۸۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۹۶ صفحه
حجم
۵۸۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۹۶ صفحه
نظرات کاربران
این اولین کتاب از خانم محمدی خوندم. رمان خوبی بود، یه رمان عاشقانه با تم رواشناسی. اما بیشتر برای سرگرمی خوب بود. خیلی جاها هندی می شد! بخصوص اوایل کتاب. شخصیت ها تا حد زیادی برام قابل درک نبودن. در کل
اولین کتابی که از این نویسنده خوندم. ژانر کتاب عاشقانه و با تم روانشناسی بود. قلمشون قوی بود و تو فضاسازی ها و حس آمیزی ها خیلی خوب عمل کرده بودند. اما از نظر شخصیت پردازی متأسفانه شخصیت ها چندان
با سلیقه من جور نبود
مرور داستان: «دوست دارم» پر معناترین واژهای است که روزانه صدها بار در ذهن، قلب و یا زبان آدمی میچرخد. اما باید دید قلب چندین نفر از آنها پیروز حقیقی میدان دوست دارمهایشان باقی میمانند؟ «الهه محمدی» در آخرین اثر چاپیاش «نایف»،
ارزش خواندن را دارد
اصلا کتاب خوبی نبود افتضاح محض با کشش های مسخره
خیلی قشنگ بود توصیه میکنم حتما بخونیدش