دانلود و خرید کتاب خانه خاموش اورهان پاموک ترجمه سارا مصطفی پور
تصویر جلد کتاب خانه خاموش

کتاب خانه خاموش

انتشارات:نشر مرکز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۸از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خانه خاموش

کتاب خانه خاموش نوشتهٔ اورهان پاموک و ترجمهٔ سارا مصطفی پور است. نشر مرکز این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر حاوی یک رمان ترکیه‌ای معاصر است که در آن ۳ نوه هفته‌ای را در خانهٔ مادربزرگ و پدربزرگشان می‌گذرانند.

درباره کتاب خانه خاموش

در کتاب خانه خاموش همراه می‌شویم با ۳ نوهْ یکی مورخ، یکی انقلابی و دیگری که سودای پولدارشدن در سر دارد. آن‌ها برای دیدار مادربزرگشان به قصبه‌‌ٔ جنت‌حصار در حوالی استـانبول می‌روند و یک هفتـه را در خانه‌ای کـه پدربزرگشان ۷۰ سال پیش و زمانی که به‌دلیل مسائل سیاسی به آن تبعید شده بود، می‌گذرانند. در طول این یک هفته، گذشته و خاطراتِ ۹۰سالهٔ مادربزرگ به‌تدریج زنده می‌شوند.

این رمان در ۳۲ بخش نوشته شده است.

خواندن کتاب خانه خاموش را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ترکیه و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره اورهان پاموک

اورهان پاموک در سال ۱۹۵۲ در استانبول به دنیا آمد. او در خانواده‌ای پرجمعیت و از لحاظ مالی تقریباً مرفه بزرگ شد و همین فضای خانوادگی الهام‌بخش فضای بسیاری از کارهای او مانند کتاب «چیدت بی و پسران» شد. پدربزرگ او مهندس عمران موفقی بود و از راه ساخت ریل‌های راه‌آهن و کارخانه ثروت بسیاری به دست آورد. پدر اورهان مسیر پدربزرگش را دنبال کرد، اما عوض آنکه ثروت‌آفرینی کند، ثروتش را از دست می‌داد. اورهان مسیری کاملاً متفاوت اختیار کرد. او ۳ سال معماری خواند، اما بی‌آنکه این رشته را به پایان برساند، انصراف داد. در عوض در کلاس‌های روزنامه‌نگاری ثبت‌نام کرد و در نهایت تصمیم گرفت که نویسنده شود. او در ۲۲سالگی نخستین رمان خود را با عنوان «جودت بیک و پسران» نوشت، اما ۴ سال زمان برد تا ناشری چاپ کتاب او را بپذیرد.

پاموک در سال ۱۹۸۴ کتاب «خانه خاموش» و در سال ۱۹۸۵ کتاب «قلعهٔ سفید» را نوشت که هر ۲ جوایزی از سوی منتقدان دریافت کردند. پس از انتشار کتاب «قلعهٔ سفید» بود که نیویورک تایمز نوشت: «ستاره‌ای جدید از شرق ظهور کرده است؛ اورهان پاموک». با وجود استقبال منتقدان، مخاطبین عام دیرتر به نوشته‌های پاموک گرایش پیدا کردند. «کتاب سیاه» شاید نخستین موفقیت چشمگیر پاموک در ترکیه بود. شهرت بین‌المللی پاموک اما با کتاب «نام منْ سرخ» بیش از پیش گسترده شد. این رمان ترکیبی از ماجراجویی، عشق و معماهای فلسفی است که در قرن ۱۶ در استانبول رخ می‌دهد. داستان روایت ۹ روز برفی در حکومت عثمانی در سال ۱۵۹۱ است که جدالی از شرق و غرب را در روایتی پرکشش بیان می‌کند. این رمان به ۲۴ زبان دنیا ترجمه شد و در سال ۲۰۰۳ برندهٔ جایزهٔ بین‌المللی ادبیات دوبلین شد.

در کنار شهرت نویسندگی، پاموک در ترکیه سابقهٔ قضایی نیز دارد. ملی‌گرایان ترک از او به‌دلیل عنوان‌کردن این مسئله که در زمان حکومت عثمانی نسل‌کشی کردها و ارامنه در ترکیه رخ داده است، در سال ۲۰۰۵ شکایت کردند. او پس از محاکمه در دادگاه قضایی ترکیه بر اساس این جرم، مجبور به پرداخت جریمهٔ نقدی شد. پاموک دراین‌باره گفته است که دیگر امکان خودداری از بیان این مسئله را نداشت و اقدامش در راستای تلاش برای احیای حق آزادی بیان در کشورش بوده است.

کتاب‌های پاموک عمدتاً روایت‌هایی هستند از سرگشتگی و بی‌هویتی که با رگه‌هایی از تقابل ارزش‌های شرقی و غربی ارائه می‌شوند. روایت‌های او سبکی پست‌مدرنیستی همراه با پیچیدگی‌ و رازآلودگی دارند. اورهان پاموک در سال ۲۰۰۶ نوبل ادبیات را دریافت کرد. او نخستین نویسندهٔ ترکی است که توانسته است نوبل ادبیات را کسب کند.

بخشی از کتاب خانه خاموش

«همچنان در رختخوابم منتظرم تا بیایند و قبل از برگشتن به استانبول، از من خداحافظی کنند. حتماً کمی بعد می‌آیند، دستم را می‌بوسند، با من حرف می‌زنند و به حرف‌های من هم گوش می‌دهند... اما یکهو فهمیدم تمام سروصداهای پایین در یک لحظه قطع شد. دیگر صدای قدم‌هایشان را که از این اتاق به آن اتاق می‌رفتند، نمی‌شنیدم؛ صدای بسته شدن درها و صداهای گنگ حرف زدن‌هایشان را هم همین طور. ترسیدم.

از رختخوابم بلند شدم. عصایم را برداشتم و آن را به زمین کوبیدم. اما این کوتولهٔ موذی بی‌فکر است. به همین خاطر چند بار دیگر هم آن را به زمین کوبیدم تا شاید از بقیه خجالت بکشد و دیگر نتواند خودش را به نشنیدن بزند. آرام از اتاقم بیرون آمدم و سر پله‌ها ایستادم. صدا زدم:

«رجب، رجب، زود بیا بالا.»

اما هیچ صدایی از پایین نمی‌آمد.

«رجب، رجب، با توام.»

سکوت عجب چیز وحشتناکی است. زود به اتاقم برگشتم. پاهایم یخ‌کرده بود. به طرف پنجره رفتم. کرکره‌ها را کنار زدم و پایین را نگاه کردم. در باغ، یکی داشت با عجله سمت ماشین می‌رفت. شناختمش. متین بود. سوار ماشین شد و مرا... خدای من! با هزار فکر و خیال تنها گذاشت و رفت. در همان حین که داشتم از پنجره پایین را نگاه می‌کردم، فکرهای ترسناکی از سرم گذشت. اما خیلی طول نکشید. چون متین با همان سرعتی که رفته بود، برگشت و همین باعث تعجبم شد. یک زن هم همراه متین از ماشین پیاده شد و با هم وارد خانه شدند. همین‌که روسری بلند و کیفی را که در دستش بود دیدم، بلافاصله او را شناختم. زن داروساز بود. هر چند وقت یک بار که می‌گفتند مریض شده‌ام، با آن کیف بزرگش که بیشتر به دست یک مرد می‌آید تا یک زن، به خانه می‌آمد و برای این‌که بتواند دل مرا به دست آورد و آن آمپول زهرآگینش را به راحتی در بدن من فرو کند، لبخند می‌زد و زبان می‌ریخت: «فاطمه خانم، ببینین، شما تب دارین. بیخودی خودتون رو خسته می‌کنین. الآن یه آمپول پنی‌سیلین بهتون می‌زنم تا زودتر حالتون خوب بشه. آخه چرا نمی‌ذارین؟ ناسلامتی شما خودتون همسر یه دکتر هستین، ببینین، این‌جا همه صلاح شما رو می‌خوان.»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۸۰٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۷۶ صفحه

حجم

۳۸۰٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۷۶ صفحه

قیمت:
۸۴,۰۰۰
تومان