دانلود و خرید کتاب احمدشاه مسعود ماری فرانسواز کولومبانی ترجمه افسر افشاری

معرفی کتاب احمدشاه مسعود

کتاب احمدشاه مسعود نوشتهٔ شکیبا هاشمی و ماری فرانسوازکولومبانی و ترجمهٔ افسر افشاری است. نشر مرکز این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر روایت «صدیقه مسعود» را در بر گرفته است؛ همسر احمدشاه مسعود.

درباره کتاب احمدشاه مسعود

کتاب احمدشاه مسعود، روایت «صدیقه مسعود» را در بر گرفته است؛ فردی که در افغانستان به دنیا آمده و فرزند جنگ است. او ۱۷ سال داشت که کاملاً محرمانه با فرمانده‌مسعودِ ۳۴ساله ازدواج کرد. نتیجهٔ این ازدواج ۶ فرزند است. مطالب این کتاب را ماری فرانسواز کولومبانی (روزنامه‌نگار مجلهٔ ال) و شکیبا هاشمی (رئیس سازمان غیردولتی افغانستان آزاد و دبیر اول سفارت افغانستان در اتحادیهٔ اروپا) که هر دو از دوستان صدیقه هستند، گردآوری کرده‌اند. فرمانده‌مسعود خودش وسیلهٔ ملاقات آن‌ها را فراهم کرد. کتاب حاضر جایزهٔ وِریته در سال ۲۰۰۵ میلادی (جایزهٔ ویژهٔ هیئت‌داوران) را از آن خود کرده است. این کتاب که در ۱۵ فصل نوشته شده، با مقدمه‌ای به قلم «احمدولی مسعود»، برادر احمدشاه مسعود آغاز شده است. او باور دارد که این کتابِ مستند برای تاریخ افغانستان از اهمیت قابل‌ملاحظه‌ای برخوردار است و میراث ارزشمندی برای نسل‌های آینده خواهد بود. او گفته است که پیش از این کتاب‌های متعددی دربارهٔ زندگی احمدشاه مسعود نوشته شد که بیشترشان درمورد زندگی سیاسی او سخن گفته بود، اما اکنون همسرش که نزدیک‌ترین شخص به او بود، دیدگاه‌هایش را دربارهٔ او بیان کرده و کتاب حاضر را شکل داده است.

احمدشاه مسعود کیست؟ او قهرمان ملی افغانستان است. با مطالعهٔ این کتاب با این شخصیت تاریخ معاصر افغانستان بیشتر آشنا می‌شویم. مطالب این کتاب روشنگری خاصی درمورد زندگی خصوصی فرمانده‌مسعود که به‌دلایل امنیتی در سال‌های سخت جنگ و مقاومت در تاریکی مانده بود، به ارمغان آورده است. در این کتاب از روابط او با همسرش، فرزندان، فامیل، اطرافیان نزدیکش و علاوه بر آن با هدف‌های او برای توسعهٔ افغانستان آشنا می‌شویم. آزادی افغانستان هدف زندگی احمدشاه مسعود بود.

خواندن کتاب احمدشاه مسعود را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران مطالعه درمورد شخصیت‌های جهان معاصر در قالب خاطرات پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب احمدشاه مسعود

«حدود صد نفر از مردان، با سنین مختلف زیر درختان گرد هم آمدند. آن‌ها غمگین و درمانده بودند. کشورشان اشغال شده بود و هر لحظه امکان داشت طالبان حمله و همه را قتل عام کند. در حالی که همگی در سکوت وحشتناکی فرو رفته بودند، مسعود سخنرانی‌اش را آغاز کرد. چگونه این مرد که سال‌ها طعم شکست را چشیده بود و اکنون هم چیزی نمانده بود که هدفش را برای همیشه از دست بدهد، باز هم انرژی پیدا می‌کرد تا از یک آرمان که دیگر به آن امیدی نبود دفاع کند؟ این چه معجزه‌ای بود که خیانت‌ها در وجودش تلخی، کینه و نفرتی باقی نمی‌گذاشت؟ تنها می‌توانیم بگوییم که این‌ها همه خواست خدا بوده است و این یکی از بی‌شمار اسراری است که هرگز روشن نخواهد شد. بار دیگر قوام شخصیتی و نیروی ایمان او ثابت شد. در برابر جمعیت دلایلش را بیان و با منطق معترضان را آرام کرد. «حتی اگر آخرین تکهٔ اشغال‌نشدهٔ افغانستان به‌اندازهٔ پَکول من باشد، تا آخرین نفس برای دفاع از آن مبارزه خواهم کرد. شما چه؟ اجازه می‌دهید کشورتان در بند دشمن باشد یا این‌که مثل یک مسلمان واقعی از آن دفاع خواهید کرد؟» جمعیت با سخنان آمرصاحب به وجد آمده بود. با صدای بلند فریاد زد: «ترجیح می‌دهید ایستاده بمیرید یا زیر یوغ بندگی اشغالگر به زانو درآیید!» همهٔ مردان با اشتیاق از جا برخاستند. نه تنها دیگر در چهره‌هایشان نشانه‌ای از اندوه و ناامیدی دیده نمی‌شد، بلکه در آن‌ها اراده‌ای بسیار قوی به چشم می‌خورد. آن‌ها رهبر خود را باز شناختند. شوهرم برایشان توضیح داد که طالبان به‌راستی چه کسانی هستند و چرا باید مثل سابق که با روس‌ها مبارزه می‌کردند با آن‌ها هم مبارزه کنند. بار دیگر از آن‌ها خواست: «چُنته و چراغ موشی‌تان را بردارید و عازم پیکار شوید، آیا آماده هستید؟» پیران گفتند: «آمرصاحب، نه تنها ما مردان، بلکه زنان و فرزندانمان هم در کنارت خواهند ماند.»»

عابر پیاده
۱۴۰۳/۰۱/۱۳

کتاب خوبی است روایت کتاب از منظر همسرش است و نباید انتظار تحلیل های دقیق و بیان همه جزییات باشد اما روایت صادقانه ای است.

وقتی طالبان در ۲۸ سپتامبر وارد کابل شدند، به زور وارد ساختمان سازمان ملل شدند و بدون محاکمه نجیب‌الله و برادرش، رئیس سابق نیروهای امنیتی، را زنده اخته کردند و سپس آن‌ها را به پشت خودرویی بستند و تا سر حد مرگ روی زمین کشیدند و در میدان بزرگ آریانا در حالی که سیگار در دهانشان فرو کرده بودند و دسته‌های دلار از جیبشان بیرون زده بود اعدام کردند. آن‌ها در حالی که با کابل فلزی مردم را می‌زدند، مجبورشان می‌کردند در مقابل اجساد مثله‌شدهٔ آن‌ها رژه بروند.
عابر پیاده
چندبار شنیدم که می‌گفت: «چیزی را به خانه نیاورید مگر این که با عرق جبین به دست آمده باشد.»
عابر پیاده
بدترین چیز برای مسعود این بود که دشمنانش، دوستم و حکمتیار و مزاری، با این که افغانی بودند از طرف کشورهای خارجی مثل ازبکستان، پاکستان یا ایران حمایت شوند.
عابر پیاده
وقتی شخصی اشتباهی را مرتکب می‌شد، هیچ‌وقت اشتباه او را بازگو نمی‌کرد تا مبادا دیگران درباره‌اش قضاوت بد کنند.
عابر پیاده

حجم

۸۷۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

حجم

۸۷۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
تومان