دانلود و خرید کتاب در جمع زنان چزاره پاوزه ترجمه مجتبی ویسی
تصویر جلد کتاب در جمع زنان

کتاب در جمع زنان

معرفی کتاب در جمع زنان

کتاب در جمع زنان نوشتهٔ چزاره پاوزه و ترجمهٔ مجتبی ویسی است و نشر ثالث آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب در جمع زنان

در جمع زنان رمانی از چزاره پاوزه (۱۹۵۰-۱۹۰۸)، نویسندهٔ ایتالیایی برندهٔ جایزه استرگا و از نویسندگان پیشرو این کشور است. در جمع زنان دربارهٔ زندگی در ایتالیای پس از جنگ و تمام سختی‌ها و مشقت‌های آن زمان است. نگاه چزاره پاوزه به ایتالیای آن زمان، انتقادی و تلخ است. ویژگی جالب این کتاب این است که کار و تلاش فردی را بسیار ستوده است.

خواندن کتاب در جمع زنان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران رمان‌های خارجی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره چزاره پاوزه

چزاره پاوزه، نویسنده و شاعر ایتالیایی، در سال ۱۹۰۸ در پیه مونته متولد شد (زاده ۹ سپتامبر ۱۹۰۸ – درگذشته ۱۷ اوت ۱۹۵۰). در دوران اوج‌گیری فاشیسم قادر به انتشار آثارش نبود و در سال ۱۹۳۵ به زندان افتاد. دو سال را نیز با پارتیزان‌ها روزگار گذراند. اغلب آثارش را در حد فاصل ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۰ (زمان خودکشی‌اش) نوشت. چزاره پاوزه رمان‌نویس، شاعر، مترجم و منتقد ادبی اهل ایتالیا بود. ماه و آتش و در جمع زنان از بهترین داستان‌های اوست. چزاره پاوزه از چهره‌های مهم ادبی قرن بیستم این کشور است. او از آن دسته نویسندگان ایتالیاست که ادبیات این کشور را متحول کردند. پاوزه سهم به‌سزایی در شناساندن نویسندگان آمریکایی در ایتالیا داشته است.

بخشی از کتاب در جمع زنان

چاره‌ای جز باور کردن حرفش نداشتم. پرسیدم چرا به فکر ازدواج نیست. شانه‌ها را بالا انداخت و جواب داد که مردان را خوب می‌شناسد.

خاطرنشان کردم: «شاید نه همه آن‌ها را!»

گفت: «شناخت همه ضرورتی ندارد.»

«نگو که تو هم مثل مومینا از بچه‌دار شدن می‌ترسی؟»

«من بچه‌ها را دوست دارم، منتها اگر همان‌طور باقی بمانند. وقتی فکر می‌کنم آن‌ها رشد می‌کنند و روزی مثل ما می‌شوند اعصابم خرد می‌شود... تو این طور فکر نمی‌کنی؟»

گفتم: «من که بچه ندارم.»

موقع جدا شدن قرار گذاشتیم باز یکدیگر را ببینیم، ولی یقین داشتم دیگر سراغم نخواهد آمد. روزتا یا از سر سادگی نزد من آمده بود یا آن‌که چندان به من اهمیت نمی‌داد.

با فبو برای دیدن چند میز و قفسه شیشه‌ای به میلان رفتم. او برای این سفر، اتومبیلی کرایه کرده بود. همه‌چیز خوب پیش می‌رفت تا آن که در راه بازگشت، جایی برای سیگار کشیدن توقف کردیم و فبو با نگاهی مانند آن شب در ایویرا به دستان خود اختیار عمل بیش‌تری داد. چنان دور یکی از چشمانش را سیاه کردم که ترسیدم کور شده باشد. ولی دوباره که سوار شدیم آن قدر مؤدب شد که دلم به حالش سوخت و به او گفتم دنیا بسیار بزرگ است و او بهتر است به پروپای همکارانش نپیچد. مثل بره به جاده نگاه می‌کرد. پرسیدم چرا دوباره سراغ مومینا نمی‌رود یا همسری از میان دوستان او برای خود پیدا نمی‌کند؛ افرادی تحصیلکرده و پولدار که از نقاشی سر در می‌آورند و نمایش اجرا می‌کنند. با چشم سالمش هاج و واج نگاهم کرد. یکدفعه اتومبیل را نگه داشت. به خود گفتم: «اوه، اوه، دوباره شروع شد.» بی‌آن‌که به من دست بزند، گفت: «کله‌لیا، کله‌لیا، می‌شود از همین امروز بعدازظهر همسر من بشوی؟

شیرین کاف
۱۴۰۱/۰۶/۰۴

کتاب خوبی بود ، ارزش یکبار خواندن و قطعا داره . ایکاش طاقچه کتاب های بیشتری از چزاره پاوزه بذاره . به هر حال این کتاب از نظر زمانی و مکانی برای من کمی گنگ بود ، داستان برای حدود

- بیشتر
هانیه
۱۴۰۱/۰۲/۱۲

پوچی و بیهودگی زندگی پس از جنگ در نگاه تک تک شخصیتهای کتاب به خوبی به تصویر کشیده شده. این داستان مانند بسیاری دیگر از آثار پاوزه ارزش خواندن دارد

👑ڪتاب بانو👑
۱۳۹۵/۰۷/۲۳

تا الان که بدک نیست

دل
۱۳۹۹/۰۱/۲۴

خوب نبود...دارای جذابیت و کشش نبود..😵

«خودم به تنهایی از پس کارها برمی‌آیم.»
.
به چیزی جز یک حمام گرم، دراز کشیدن و شبی طولانی نمی‌اندیشیدم
.
سه ماه تمام خندیدم و گوییدو را به خنده واداشتم. آیا کم‌ترین سودی در پی داشت؟ او حتی قادر نبود از من جدا شود. آدم نمی‌تواند کسی را بیش از خود دوست داشته باشد. اگر خود نتوانی، هیچ کس دیگر قادر نیست تو را نجات دهد.
نازنین بنایی
«فقط حین معاشقه واقعی است که آدم نقاب از چهره‌اش برمی‌دارد و خود را به معنای واقعی عریان می‌کند.»
یآسمن
در آب گرم که آرام گرفتم چشم‌هایم را بستم؛ چشم‌هایی که از آن همه حرف‌های بی‌مورد به درد آمده بودند. هر قدر بیش‌تر خود را متقاعد می‌کردم که حرف زدن بیهوده است نیازم به آن بیش‌تر و بیش‌تر می‌شد؛ به خصوص در جمع زنان.
.
شاید اولین بار در آن غروب سالیان دور بود که واقعا پی بردم اگر در پی انجام کار یا به دست آوردن چیزی در زندگی هستم نباید به کسی تکیه کنم و باید خود را از قید وابستگی به افرادی مثل پدرِ خسته و از کار افتاده‌ام، برهانم. موفق هم شده بودم. حالا تنها مایه لذتم آن بود که خود را به آب گرم بسپارم، با آن یکی شوم و به تلفن هم جواب ندهم.
نازنین بنایی
گفت: «کسی که بچه‌دار می‌شود باید زندگی را بپذیرد و به آن تن بدهد. آیا تو به زندگی تن داده‌ای؟» پاسخ دادم: «اگر کسی زندگی کند یعنی به آن تن داده است. این طور نیست؟ بچه چیزی را تغییر نمی‌دهد.» چشم از عینک برگرفت و به من نگاه کرد: «درست است ولی تو که تا به حال بچه نداشته‌ای.» مورلی گفت: «بچه مایه دردسر است، ولی تمام زن‌ها خواهانش هستند.» صدای مومینا بلند شد: «ما نیستیم.» «من همیشه دیده‌ام افرادی که بچه ندارند از سوی افراد متأهل تحت‌فشار قرار گرفته‌اند تا از فرزندان آن‌ها مراقبت کنند.» مومینا همان‌جا کلام او را قطع کرد و گفت: «بحث من این نیست. مسئله بر سر آن است که زن صاحب فرزند، دیگر به خودش تعلق ندارد. ناچار می‌شود تن به بسیاری مسائل بدهد. باید بگوید: بله. و آیا گفتن بله به دردسرش می‌ارزد؟»
نازنین بنایی
همه گذشته من همین بود: تحمل‌ناپذیر و هنوز ناهمگون و بی‌روح. حالا که به یادش می‌افتادم می‌دیدم در آن سال‌ها ــ و بعدها هم ــ بارها به خود می‌گفتم که هدف اصلی من در زندگی باید موفقیت باشد، برای این‌که کسی بشوم و روزی به کوچه‌های دوران کودکی و نوجوانی باز گردم و از نگاه‌های حیرتزده، تحسین‌آمیز و پراشتیاق آن چهره‌های آشنا، آن افراد کوچک لذت ببرم. اما حالا که موفق شده بودم و بازگشته بودم دیگر از آن چهره‌ها، آن افراد کوچک، خبری نبود. همه گم و گور شده بودند: کارلوتا، اسلیم، جولیو، پیا و خانم‌های پیر. گوییدو هم نبود. دیگر نه ما و نه آن سال‌ها در نظر کسانی مانند گیزلا که آن‌جا مانده بودند، هیچ اهمیتی نداشتیم. مائوریتزیو همیشه می‌گوید: «آدم هرچیزی را که بخواهد به دست می‌آورد، اما زمانی که دیگر به دردش نمی‌خورد.»
نازنین بنایی
«نگو که تو هم مثل مومینا از بچه‌دار شدن می‌ترسی؟» «من بچه‌ها را دوست دارم، منتها اگر همان‌طور باقی بمانند. وقتی فکر می‌کنم آن‌ها رشد می‌کنند و روزی مثل ما می‌شوند اعصابم خرد می‌شود... تو این طور فکر نمی‌کنی؟»
mojtaba.bp

حجم

۱۴۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۸۸ صفحه

حجم

۱۴۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۸۸ صفحه

قیمت:
۹۴,۰۰۰
تومان