کتاب ارتقا
معرفی کتاب ارتقا
کتاب ارتقا نوشتهٔ بلیک کراوچ با ترجمهٔ هادی سالارزهی در نشر نون منتشر شده است. این کتاب اثر دیگری از نویسندهٔ رمان مشهور «ماده تاریک» است.
درباره کتاب ارتقا
لوگان رمزی مطمئن نیست چه اتفاقی برایش افتاده است. او احساس میکند سریعتر و بهتر میتواند تمرکز کند و چند شغل را با هم انجام دهد. او میتواند سریعتر مطالب را بخواند و بهتر مفاهیم را بهخاطر بسپارد. او کمکم زمان خوابش کوتاهتر میشود. خیلی زود لوگان میفهمد چیزی در مغز او تغییر کرده است. جهان و اطرافیانش برایش تغییر میکنند و او به چیزی فراتر از یک انسان معمولی تبدیل میشود. ساختار ژنتیکی لوگان تغییر کرده است و این تغییر به گذشتهٔ خانوادگی او ربط دارد. گذشتهای که لوگان همیشه آن را پنهان میکرده. خیلی زود جهان با خطر بزرگی روبهرو میشود و او باید جهان را نجات دهد.
کتاب ارتقا یکی از کتابهای پرفروش ژانر علمی تخیلی در جهان است.
خواندن کتاب ارتقا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ارتقا
«دفتر کار آژانس حفاظت ژن شهر دنور در یک محوطۀ اداری معمولی در لیکوود قرار دارد، البته گذاشتن نام دفتر کار برروی آن اقدامی سخاوتمندانه بوده است.
این محوطۀ کاری شامل یک طبقه از یک ساختمان است: یک بازداشتگاه، یک اتاق بازجویی، یک آزمایشگاه بیومولکولی و اسلحهخانه. جیپیای در اکثر کلانشهرها دفتر کار نداشته است، اما از آنجا که دنور حلقۀ اصلی و محوری غرب است عاقلانه بوده که یک پایگاه عملیاتی مختص اینجا برپا کنند.
ما آژانس جوانی هستیم با قدرت رشد بسیار بالا. ابتدا فقط پنجاه مأمور ویژه مانند من و ندین در آژانس فعالیت میکردند و همه هم در ناحیۀ واشنگتن مستقر بودیم؛ باید آماده میبودیم تا به هر جا که بخش جاسوسی آژانس، مظنون وجود آزمایشگاههای غیرقانونی ژنتیکی میشد، یورش ببریم.
ندین ساختمان کمارتفاع را دور زد، از ورودی ویژۀ خدمه و باررسانی عبور کرد و به طرف آسانسورها به مسیر خود ادامه داد. سپس پشت یک خودروی زرهی پارک کرد. آنجا چهار افسر گروه ضربت ادوات خود را روی زمین بتنی پهن کرده بودند و داشتند سلاحشان را برای آخرین بار بررسی میکردند. حملۀ آنها وابسته به اطلاعاتی بود که ما باید از سورن استخراج میکردیم. امیدوار بودم این حمله قبل از طلوع آفتاب انجام شود.
به مظنون کمک کردم از اتومبیل پیاده شود، سپس هر سهمان به طرف طبقۀ سوم رفتیم.
پس از اینکه وارد اتاق بازرسی شدیم بستهای پلاستیکی دور مچ دستهای سورن را پاره کردم و او را پشت یک میز فلزی نشاندم. برای مظنونان سرسختتر، قفلهای آهنی هلالیشکلی روی سطح میز جوشکاری شده بود.
ندین رفت تا قهوه بیاورد.
من پشت میز، روبهروی سورن نشستم.
او پرسید: «نباید الان حقوحقوقم رو بهم یادآوری کنی؟»
«طبق قوانین آژانس حفاظت ژن ما میتونیم تو رو تا هفتاد و دو ساعت نگه داریم، بیاینکه از حقوحقوقت حرفی بزنیم.»
«فاشیستها!»
شانههایم را به نشانۀ بیتفاوت بودن تکان دادم. حرفش چندان هم اشتباه نبود.
به امید بروز عکسالعملی از جانب سورن کتابش را روی میز گذاشتم. سپس پرسیدم: «طرفدار آلبر کامو هم که هستی؟!»
«آره، کتابهای نایابش رو اغلب جمع میکنم.»
کتاب او نسخۀ قدیمی و جلدسخت رمان بیگانه بود. با دقت کتاب را ورق میزدم.
سورن گفت: «اونجا چیزی پیدا نمیکنی.»
بهدنبال یک زمختی و سفتی در صفحات بودم؛ ردی که نشان دهد بخشی از آنها خیس شدهاند، یا وجود لکههای دایرهای بینهایت ریز. مقادیر بسیار زیاد دیانای یا پلاسمیدها را میتوان روی صفحات یک کتاب معمولی پنهان کرد؛ میتوان آنها را به مقادیر میکرولیتری روی صفحات رها کرد تا خشک شوند و سپس در جایی دیگر آنها را آبدار کرد تا مورد استفاده قرار بگیرند. حتی یک رمان کوتاه مانند بیگانه میتواند اطلاعات ژنتیکی تقریباً نامتناهیای را در خود جای دهد؛ هر صفحهاش میتواند توالی ژنوم یک پستاندار متفاوت باشد، یک بیماری وحشتناک یا یک گونۀ ترکیبی. هر کدام از اینها را میتوان در یک آزمایشگاه ژنتیکی مجهز فعال کرد.»
حجم
۳۴۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
حجم
۳۴۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
نظرات کاربران
من دو کتاب دیگه ی این نویسنده یعنی ماده تاریک و بازگشت را خوندم، این یکی به خوبیه اون تا نبود ولی باز هم خیلی خوب و جذابه
داستان اولش خیلی جذاب شروع شد خصوصا برای من که عاشق ژنتیکم..ولی جذاب پیش نرفت.. داستان قشنگی داشت ولی کوتاه بود و اکثر صفحات فقط توصیف صحنه بود.. که خیلی زیاد بود به نظرم.. شاید بهتر میبود اتفاقات بیشتری توی
و اما ارتقاء توقعم از نویسنده بعد از ماده تاریک خیلی بالا رفته بود اما این کتاب واقعا نمونه یک کار بد از یک نویسنده خوبه. موضوع جذاب کتاب، به خاطر داستان پردازی ضعیفش نابود شده. کتاب پر از توصیفات و
نمونه ی کامل یک داستان علمی تخیلی که البته وجه علمی بودنش نسبت به تخیلی بودنش خیلی بیشتره.برای همین هم گفتم نمونه ی کامل.چون بیشتر علمی تخیلی ها خیال پردازی بیشتری دارن. البته اگر آشنا به علم زیست شناسی و ژنتیک
کتاب های این نویسنده علمی تخیلی هستن و واقعا سرگرم کننده هستن. این کتاب نسبت به "ماده تاریک" کمتر هیجان انگیز بود اما تفکر پشتش قوی تر بود به نظر من. به نظر شما برای نجات بشریت، آیا اجازه داریم
داستان تا یه جایی خیلی خوب پیش رفت ولی از وسط کتاب به بعد دیگه انگار کش اومده بود ، البته قطعا میزان علمی بودن و دقیق بودنش قابل تحسنیه . در کل خوب بود ولی نه به اندازه ماده
کلا از آثار کراوچ لذت میبرم.مابقی کتابهایش راهم دوست داشتم.طرح مسائل تخصصی مربوط به ژنتیک حداقل فایده اش این است که وادار میشویم برای مطالعه بیشتر درین زمینه... لااقل برای کسی مثل من که حتا اگر کوچکترین نکته درکتاب برایم گنگ
خیلی عالی بود ، به نظرم جزئیات علمیش ، یه حالت منحصر بفردی رو به رمان داده ، ولی من نتوستم به خاطر این جزئیات به طور کامل ارتباط بگیرم با اینکه اطلاعات خوبی از ژنتیک داشتم ، چون خیلی
ترجمه کتاب روان و خوبه. به نظر من داستان پر از جزئیات علمی حوصله سر بر و پیچیده درباره ژنتیکه که کتاب رو از حالت داستان خارج کرده و بیشتر شبیه مقاله علمیه که بعضی جاهاش یه داستانکی هم هست. به جز
بلیک کراوچ رو با سریال دارک متر شناختم و وقتی فهمیدم طاقچه کتاباشو داره خریدم که سر فرصت بخونم البته هنوز دارک متر رو نخوندم چون کلیات داستانو میدونم ترجیح دادم با کتابی شروع کنم که هیچی ازش نمیدونم و باید