کتاب چکیده رمان جزیره اسرارآمیز
معرفی کتاب چکیده رمان جزیره اسرارآمیز
کتاب چکیده رمان جزیره اسرارآمیز نوشتهٔ ژول ورن و ترجمهٔ زهرا چراغعلی است و انتشارات نوژین آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب چکیده رمان جزیره اسرارآمیز
«چکیدهٔ پنجاه رمان کلاسیک»، کتابی برای معرفی رمانهای برگزیده است، از «دل تاریکی» اثر کنراد گرفته تا «آنا کارنینا» اثر لئو تولستوی.
چکیده رمانها معمولاً در کتابخانهها بهصورت مجموعههای چند جلدی در دسترس هستند؛ در دنیای مجازی نیز نسخههای گیجکنندهای از چکیده رمانها وجود دارد. افزون بر این، در دانشگاهها و دیگر مؤسسهها مقالاتی به قلم کارشناسان دربارهٔ نقد و بررسی رمانها در قالب «راهنمای آموزشی» نوشته میشود.
اما هیچیک از این منابع نتوانستهاند بهخوبی کتابِ «چکیدهٔ پنجاه رمان کلاسیک»، حق مطلب را دربارهٔ چکیدهنویسیِ رمانها ادا کند.
این چکیدهها بهصورت جامع و با نگارشی متناسب برای همهٔ خوانندگان نوشته شدهاند؛ تعداد واژگانِ چکیدهها از ۱۱۴۰ واژه برای رمان «عمارتهای سبز» تا ۷۰۰۰ واژه برای «جنگ و صلح» متغیر است.
داستان کتاب چکیده رمان جزیره اسرارآمیز از این قرار است:
بیستم مارس ۱۸۶۵، پنج مرد و یک سگ سوار بالون شدند و در آسمان به پرواز درآمدند. مردها از زندان شهر ریچموند در ایالت ویرجینیا فرار کرده بودند. طوفان سهمگین و گردباد آنها را میراند و نمیدانستند به کدام سو میروند.
کاپیتان سایرِس هاردینگ و ژدئون اسپایلت خبرنگار، دو تن از مهاجران بودند که توسط سربازان ژنرال لی به زندان افتاده بودند و دو نفر دیگر، ملوانی به نام پنکرافت به همراه دوست جوانش هربرت که برای کار به ریچموند آمده بودند و سربازان ژنرال لی در هنگام محاصرهٔ شهر آنها را بازداشت کرده بودند. پنجمین عضو گروه، نب، بردهای سیاهپوست بود که کاپیتان هاردینگ به او آزادیاش را بخشیده بود. وی با شنیدن خبر بازداشت کاپیتان به شهر ریچموند آمده بود تا به دور از چشم سربازان لی خود را به اربابش برساند و او را نجات دهد. آخرین عضو گروه، تاپ، سگ کاپیتان هاردینگ بود.
آنها سه روز کامل درگیر طوفان بودند تا به جایی رسیدند که به نظر شبیه اقیانوس آرام بود. ناگهان متوجه شدند که بالون سوراخ شده و در حال سقوط هستند، پس کیسههای شنی اطراف بالون و اثاثیهٔ سنگین را به دریا انداختند اما بیفایده بود و همینطور پایین میرفتند. آنها از دور خشکی را دیدند که بالون به سمت آن روانه بود. در کمال یأس و ناامیدی از طنابهای دکل بالا رفتند و از آنها آویزان شدند تا سبد را نیز از بالون جدا کنند. این عمل، آخرین وسیلهٔ سبکتر ساختن بالون بود، ولی این کار هم کمکی نکرد و آنها همچنان پایینتر رفتند تا جایی که بالون به سطح آب برخورد کرد... .
خواندن کتاب چکیده رمان جزیره اسرارآمیز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران چکیده کتابها پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب چکیده رمان جزیره اسرارآمیز
«بر اثر امواج سهمگین دریا کاپیتان به همراه سگش، تاپ، داخل آب پرتاب شدند. بالون سبکتر شده بود و هدایت آن آسانتر بود. سرانجام امواج آنها را به جزیره کوچک و دورافتادهای کنار ساحل رساند. با عقب رفتن آب دریا، چهار مرد از بین طنابهای بالون بیرون آمدند.
آنها مشغول به ساخت سرپناهی در میان صخرهها شدند و روز بعد در پی یافتن کاپیتان هاردینگ و تاپ رفتند اما هیچ ردی از آنها نیافتند. پس از کلی جستجو زمانی که کاملاً ناامید شده بودند، نب برده سیاهپوست، با شنیدن صدای تاپ به دنبال آن رفت و چند کیلومتر پایین جزیره پیکر نیمهجان اربابش را دید. تاپ را به دنبال بقیه اعضای گروه فرستاد. کاپیتان نمیدانست که چگونه آنجا گیر افتاده، فقط به خاطر داشت که به همراه تاپ در اقیانوس پرت شده بود. همینطور نمیدانست تاپ چگونه بقیه گروه را پیدا کرده؛ با وجود اینکه کاپیتان حال خوبی نداشت، او را به پناهگاهشان بردند. طی روزهای بعد حال او بهتر شد.
اولین کاری که انجام دادند بررسی اطراف بود. بالاخره دریافتند که در یک جزیرهٔ متروک هستند. کاپیتان پیشنهاد داد تا برای هر نقطه از جزیره نامی برگزینند، در نتیجه از اسامی مردان بزرگ کشورشان، امریکا، استفاده کردند تا همواره به یاد آنها باشند. نام جزیره را لینکون و رشتهکوهی که بر فراز آن بودند را فرانکلین گذاشتند.
کاپیتان هاردینگ افسر عالیرتبهٔ دولتی، مهندس و دانشمند باهوشی بود که سعی کرد طی دو ماه تمامی آموزههای اساسی برای زندگی در جزیره، مثل استفاده از ابزارهای دستساز را به آنها بیاموزد. او همچنین محل دقیقشان را روی کره زمین محاسبه کرد و متوجه شد به دور از هر جزیره یا قارهای قرار دارند. آنها از خاک رس نزدیک دریاچه آجر ساختند و در کورهای آنها را پختند. همچنین ظروفی از سفال ساختند. کورهٔ آهنگری برپا کردند و با زغالسنگ و فلزاتی که در اطراف پیدا کردند، ابزارهای مختلفی تهیه کردند. تیر و کمانهایی از فولاد ساختند و از راه شکار غذا بدست آوردند.
کاپیتان به هر ابتکاری که برای زندگی در جزیره لازم بود، میاندیشید. زمستان در راه بود و آنها به پناهگاه بهتری نیاز داشتند. علاوه بر محافظت در برابر سرمای شدید و حیوانات وحشی باید خود را از شر دزدان دریایی نیز حفظ میکردند. پس به دنبال سرپناهی بهتر به سمت دریاچهای که آن را گرانت نامیدند، رفتند و غاری پیدا کردند.
دریاچهٔ گرانت تا نزدیک غار جریان داشت ولی اثری از منشأ اصلی آن نبود. نهر آبی کنار غار بود که آب دریاچه به آن میریخت و به دل صخرهها میرفت. غار بسیار بزرگی بود و بر روی صخرهها با منظرهای رو به دریا قرار داشت.»
حجم
۵۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۱ صفحه
حجم
۵۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۱ صفحه
نظرات کاربران
خیلی باحاله آدم غرق خوندنش میشه💫
خوب و ترسناک
مرموز بود و هیجان انگیز منکه خیلی دوسش داشتم.
من این کتاب رو از نشر پنگوئن خوندم برام جالب بود و نسخه چاپیش از همون نشر رو هم تهیه کردم
نوشته نمونه کل کتابه یا نمونه ای از کتاب؟