
کتاب ملاقات با شیطان
معرفی کتاب ملاقات با شیطان
کتاب الکترونیکی «ملاقات با شیطان» مجموعهای از داستانهای کوتاه به قلم «نعمتاله سلیمانیخواه» است که نشر نوژین آن را منتشر کرده است. این اثر با محوریت تجربههای انسانی در بستر جنگ و پس از آن، به روایتهایی میپردازد که اغلب با دغدغههای روانی، اخلاقی و اجتماعی شخصیتها گره خوردهاند. نویسنده با سابقهای در ادبیات دفاع مقدس، در این مجموعه تلاش کرده است تا زوایای کمتر دیدهشدهٔ زندگی رزمندگان، اسرا و خانوادههای آنان را به تصویر بکشد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب ملاقات با شیطان
«ملاقات با شیطان» اثری در قالب مجموعه داستان کوتاه است که در فضای جنگ ایران و عراق و پیامدهای آن شکل گرفته است. نعمتاله سلیمانیخواه، نویسندهٔ این کتاب، با تکیهبر تجربههای شخصی و مطالعاتش در حوزهٔ الهیات و ادبیات دفاع مقدس، داستانهایی را روایت کرده که هر یک بهنوعی با مفاهیم مقاومت، ایثار، تنهایی، وسوسه و جدال درونی انسانها پیوند خوردهاند. این کتاب در سال ۱۳۹۴ منتشر شده و در آن، شخصیتها اغلب با بحرانهای روحی و روانی ناشی از جنگ، اسارت یا فقدان عزیزان دستوپنجه نرم میکنند. ساختار کتاب بر پایهٔ روایتهای کوتاه و مستقل است که هرکدام دنیای خاص خود را دارند و در عین حال، فضای کلی اثر را بهگونهای یکپارچه و منسجم میسازند. داستانها با زبانی توصیفی و گاه تلخ، به لایههای پنهان روان انسانها و تأثیرات جنگ بر زندگی روزمره میپردازند. این مجموعه نهتنها بازتابی از واقعیتهای تلخ جنگ است، بلکه به پرسشهای عمیقتری دربارهٔ هویت، ایمان، وسوسه و معنای زندگی نیز میپردازد.
خلاصه داستان ملاقات با شیطان
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! در داستان اصلی کتاب، قهرمان که خبرنگاری جانباز است، پس از بازگشت از جبهه با آسیبهای جسمی و روانی دستوپنجه نرم میکند. او که یک دست و یک چشم خود را از دست داده و صورتش بر اثر انفجار سوخته است، درگیر بحران هویت و احساس بیارزشی میشود. جدال درونی او با «شیطان» که گاه در قالب پرستاری مرموز و گاه به شکل مردی ناشناس ظاهر میشود، محور اصلی روایت است. شیطان با وسوسههایش سعی دارد قهرمان را به تسلیم وادارد و ایمانش را به چالش بکشد. در این میان، شخصیتهایی مانند مادر و نامزدش نسرین، هرکدام بهنوعی در تلاشاند تا او را به زندگی بازگردانند. اما قهرمان در برابر دلسوزی دیگران مقاومت میکند و نمیخواهد ضعف خود را بپذیرد. گفتوگوهای او با شیطان، بهویژه دربارهٔ معنای جنگ، فداکاری، ایمان و وسوسه، بخش عمدهای از داستان را شکل میدهد. در داستانهای دیگر مجموعه نیز، شخصیتها با بحرانهایی چون انتقام، ترس، اسارت و اعتیاد روبهرو هستند و هرکدام در فضایی واقعگرایانه و گاه وهمآلود، با انتخابهای دشوار اخلاقی و انسانی مواجه میشوند. کتاب با پرداختن به این جدالهای درونی و بیرونی، تصویری از انسانهایی ارائه میدهد که در مرز میان امید و ناامیدی، ایمان و تردید، ایستادهاند.
چرا باید کتاب ملاقات با شیطان را بخوانیم؟
این کتاب با روایت داستانهایی کوتاه و متنوع، به لایههای پنهان روان انسانها در شرایط بحرانی میپردازد. «ملاقات با شیطان» نهتنها تجربههای ملموس جنگ و پیامدهای آن را بازتاب میدهد، بلکه به دغدغههای عمیقتری چون وسوسه، ایمان، هویت و جدال با خود نیز میپردازد. خواندن این مجموعه فرصتی است برای مواجهه با پرسشهایی که شاید در زندگی روزمره کمتر مجال طرح پیدا میکنند؛ پرسشهایی دربارهٔ معنای رنج، قدرت انتخاب و مرز میان خیر و شر. داستانها با فضاسازی دقیق و شخصیتپردازی واقعگرایانه، مخاطب را به تأمل دربارهٔ ارزشهای انسانی و پیامدهای تصمیمات فردی و جمعی دعوت میکنند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به ادبیات دفاع مقدس، داستانهای کوتاه فارسی و روایتهایی با محوریت جنگ، اسارت و جدالهای روانی مناسب است. همچنین کسانی که دغدغهٔ هویت، ایمان، وسوسه و مسائل اخلاقی دارند، میتوانند از خواندن این مجموعه بهرهمند شوند. «ملاقات با شیطان» بهویژه برای مخاطبانی که به دنبال داستانهایی با مضمون جدال درونی و انتخابهای دشوار هستند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب ملاقات با شیطان
«روی تخت مدام وول میخوردم؛ از این پهلو به آن پهلو. بیفایده بود؛ خوابم نمیبرد. همه بدنم به خارش افتاده بود. از همه بدتر در انتظار اتفاقی موهوم و ناگهانی. احساس بیقراری گنگی رهایم نمیکرد. یک هفتهای میشد که مرا از بخش جراحی به این بخش آورده بودند؛ بخش بیماریهای اعصاب و روان. از کار دکترها و پرستارها سر در نمیآوردم. در طول این یک هفته، قرصهای جورواجور به خوردم داده بودند و اندک زمانی که بیدار بودم رخوتی عجیب در خود حس میکردم. دکتر که چیز زیادی به من نگفته بود. مادرم هم حرفی نمیزد. اما پرستار یکی دو بار با سماجت غریبی دربارهٔ یک نوع بیماری روحی روانی صحبت کرده بود. با احتیاط دست روی صورتم کشیدم. میل شدیدی مرا وامیداشت تا به آینه نگاه کنم، اما هیچ آینهای در اتاق نبود. نمیدانستم اگر آینهای در مقابلم بود آیا جرأت میکردم توی آن نگاه کنم یا نه؟ سردرد عجیبی داشتم و از تبی دائمی که رهایم نمیکرد میسوختم. تمام بدنم خیس عرق شده بود و با این حال، باز هم احساس سرما میکردم. دست راستم که از بالای بازو قطع و کاملاً باندپیچی شده بود و زیر چشمها و فک و حتی چشم راستم که کاملاً تخلیه و زخمبندی شده بود، بیشتر از همه جوارحم میخارید و عذابم میداد.»
حجم
۸۱۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۴۶ صفحه
حجم
۸۱۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۴۶ صفحه