کتاب زمین بدون مردان
معرفی کتاب زمین بدون مردان
کتاب زمین بدون مردان نوشتهٔ کریستینا سویینی برد و ترجمهٔ فرسیما انصاری است و نشر مون آن را منتشر کرده است. این رمان داستانی دربارهٔ گسترش یک ویروس کشنده است که فقط مردها را میکشد و از بعضی جهات، مثل ترسناکبودنش، خواننده را به یاد کرونا میاندازد. ویروس کرونا به کشندگی ویروس خیالیای که در این رمان آمده نیست. اما با وجود این ما در زندگی واقعی، بزرگترین اپیدمی عمرمان را تجربه کردیم و همین از نهایت کابوسهایی که داشتهایم فراتر رفته است. این کتاب حول یک پرسش شکل گرفته است: دنیا بدون مردان به چه شکلی درمیآمد؟
درباره کتاب زمین بدون مردان
زمین بدون مردان مدتی قبل از شروع اپیدمی کووید ۱۹ نوشته شد. کریستینا سویینی برد مدتی بعد شاهد به وقوع پیوستن داستانش در زندگی واقعی بود.
کتاب زمین بدون مردان به اهمیت تساوی جنسیتی و روشهای فراوانی که ساختار جامعهٔ ما هنوز هم که هنوز است حول محور نیازهای مردان و نه زنان ساخته شده است میپردازد.
نویسنده برای نوشتن این کتاب تحقیقات بسیاری بر جمعیتها و واقعیتهای نحوهٔ تولید واکسن انجام داد. همچنین زمان زیادی را صرف مطالعهٔ ویروسها و نحوهٔ تأثیر آنها و خصوصاً اینکه چطور ممکن است زنان نسبت به یک ویروس ایمن باشند کرد.
یکی از برجستهترین جنبههای رمان تصویری است که از مقاومت رهبران مسئول، چه در ردههای پزشکی و چه در ردههای دولتی، در پذیرش اولین موارد گزارش شده به تصویر کشیدهاست.
ویروس زمین بدون مردان با نرخ مرگومیر بیش از نود درصد و از آن جهت که فقط مردان را هدف میگیرد ویروس بسیار خارقالعادهای محسوب میشود. نویسنده با طرح این موضوع میخواهد به بخشهای مختلفی از جامعه که دچار عدمتوازن هستند بپردازد. در کدام صنایع اکثریت با مردان است؟ در کدام صنایع اکثریت با زنان است؟ کدام بخشهای جامعه فضای بهتری برای مردان فراهم کرده است تا زنان؟ این نابرابریها از کجا نشئت میگیرند و اگر وارونه میشدند دنیا به چه شکلی درمیآمد؟ جامعه طی قرنها و دهههای اخیر بهشدت تغییر کرده است و میشود ادعا کرد که زنان حالا نسبت به هر زمان دیگری در طول تاریخ قدرت بیشتری در اختیار دارند (حداقل در اروپا و آمریکای شمالی). و بااینحال هنوز آدمهایی پیدا میشوند که معتقدند خواست زنان برای دریافت دستمزد برابر با مردان و داشتن توقعات مشابه برای زندگی بهدلایل نامعلومی «زیادی» است. زمین بدون مردان میتواند تا حدودی نشان بدهد که این طرز تفکر تاچهحد مهمل و بیمعنی است.
زمین بدون مردان اولین رمان کریستینا سویینی برد است که تابهحال به چهارده زبان دنیا ترجمه شده و امتیاز ساخت فیلمی با اقتباس از آن به یکی از استودیوهای تلویزیونی بزرگ آمریکایی فروخته شده است.
خواندن کتاب زمین بدون مردان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران رمانهای هیجانانگیز پیشنهاد میکنیم.
درباره کریستینا سویینیبرد
کریستینا سویینیبرد در سال ۱۹۹۳ به دنیا آمد و در لندن و گلاسگو بزرگ شد. در دانشگاه کمبریج حقوق خواند و در سال ۲۰۱۵ با عنوان شاگرداول دورهٔ خود از دانشگاه فارغالتحصیل شد. او اکنون وکیل دعاوی شرکتهای تجاری در لندن است.
بخشی از کتاب زمین بدون مردان
«از آخرینباری که پسرم را دیدم صدوشصتویک روز میگذرد. از تماسهای خشداری که هر روز صبح با بیسیمش با ما برقرار میکند میدانم که زنده است اما این تنها راه ارتباطی بین ماست. شبها وقتی هوا تاریک میشود و در آشپزخانه ظرفها را میشورم میتوانم نور ضعیفی را که از کلبهاش، از هشتصد متر آنطرفتر، میآید ببینم و هربار باید تمام قدرتم را به کار بگیرم که در برابر وسوسهٔ دویدن این مسیر کوتاه و در آغوش کشیدن پسرم مقاومت کنم.
کمرونشوهر صبور و کلافهٔ منچند ماه است که میپرسد کی میخواهیم به جیمی اجازه دهیم به خانه برگردد. هربار میگویم: «وقتی مطمئن بشیم اینجا امنه.» ترس و نگرانی من روزبهروز بیشتر کفرش را درمیآورد. بیستوپنج سال است که باهم بودهایم؛ او را مثل کف دستم میشناسم و میدانم همین روزهاست که صبرش تمام شود. اما او همیشه همینقدر بیپروا بوده است. به نظر نمیرسد هیچکدام از پسرها مریض باشند، این حقیقت دارد. کمرون هم هنوز مریض نشده است.
اما ما که چیزی دربارهٔ این پسرها یا ویروس نمیدانیم. ما که نمیدانیم یک فرد ناقل تا چند وقت میتواند بیعلامت باشد. اگر ویروس در بدن یکی از این پسرها مخفی شده باشد یا مقداری از آن در یکی از چادرهایشان وجود داشته باشد چه؟ هزینهٔ این ریسک بیش از حد بالاست، میدانم که اگر جیمی بهخاطر ناشکیبایی ما بمیرد عذابوجدان من را میکشد. کمرون میگوید شبیه نظریهپردازان توطئه شدهام چون حاضر نیستم به حرف دولت که میگوید مردان فقط تا دو روز میتوانند ناقل بیعلامت باشند اعتماد کنم. من به آنها اعتماد ندارم. آنها تابهحال دربارهٔ همهچیز اشتباه کردهاند. آنها حرفهای آماندا مکلین را باور نکردند، هنوز واکسنی پیدا نکردهاند و بهزحمت میشود گفت کوچکترین کاری برای توقف انتشار ویروس انجام دادهاند. من به آنها اعتماد ندارم، همین و بس.
پسرهای دیگر دارند در زمین بازی موقت فوتبال بازی میکنند. اگر قدیمها بود، صدای دادوبیداد و هورا کشیدنهای هفتادوهشت پسر نوجوان لبخند به لبم میآورد. در روزگاری که آنسوی محدودهٔ امن خانهٔ ما تنها غم و خطر در کمین نشسته است صدای فریادهای سرزنده و شاد آنها من را سر کیف میآورد. اما این حس حدود شش ماه پیش جایی ماند و تمام شد. حالا فقط بیزاری برایم مانده که دارد ذرهذره من را از درون میخورد.
اگر زن متفاوتی بودم شاید میپذیرفتم که این تجربه دارد من را از پا درمیآورد و اعتراف میکردم که حس میکنم مغزم در حال فرسودن و از کار افتادن است. همین حالا هم، هر چند هفته یک بار دو بطری از ذخیرهٔ شرابمان را تمام میکنم و سعی میکنم تمام چیزهایی را که اطرافم اتفاق میافتند فراموش کنم. بدون پسرم، برای ادامه دادن به تقلا افتادهام. از پسران زنان دیگری مراقبت میکنم که خوب و خوش و در امان هستند درحالیکه جگرگوشهٔ خودم در فاصلهٔ یک راهپیمایی پانزدهدقیقهای از من دارد در تنهایی میپوسد. این پسرها فوقالعاده هستند. هیچکدام از اتفاقاتی که میافتد تقصیر آنها نیست. همهٔ این بچهها خیلی کمسنوسال به نظر میرسند، بهخصوص اوایل که اینجا آمدند. در این مدت متوجه شدهام که ترس نشانههای بلوغ و بزرگسالی را از صورت بچهها میرباید. این پسران نوجوان درشتاندام با قدهای تقریباً صدوهشتادسانتیشان، دور از مادرهایشان و نامطمئن از دیدار دوبارهٔ پدرهایشان، به بچههای ترسیده و بیچارهای تبدیل شده بودند که خیلی کمسنوسال به نظر میرسیدند. نوجوانهایی دیلاق و شکننده.»
حجم
۴۴۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۱۶ صفحه
حجم
۴۴۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۱۶ صفحه
نظرات کاربران
کتاب "زمین بدون مردان" داستان دنیاییه که گرفتارِ یک پاندمی آخرالزمانی میشه که در اون ویروسی پدید اومده که فقط مردان رو مبتلا میکنه اما روی زندگی تمام انسانها تاثیر میگذاره و زندگی عادی رو مختل میکنه؛ درست شبیه به
اول از همه گلایه کنم این کتاب با اینکه فرمت ایپ بود ولی بر خلاف دیگر کتاب های طاقچه دست رسی به پا ورقی در همون صفحه امکان پذیر نبود و در کتاب دیجیتال نمیشه به راحتی هی به اخر
از ایده داستان خوشم اومد. جالبیش اینه که قبل از اپیدمی کرونا، نوشته شده و انگار پیشگویی کرده سالهای عجیب و بدی که قرار بود اتفاق بیفته. فقط چون داستان طولانی بود و روایت از زبان شخصیتهای زیادی نوشته شده، بعضی
سلام میشه بزارید توی طاقچه همگانی