کتاب نورثنگر ابی
معرفی کتاب نورثنگر ابی
کتاب نورثنگر ابی نوشتهٔ جین آستین و ترجمهٔ رضا رضایی است و نشر نی آن را منتشر کرده است. کاترین مورلند دختری است پاک و سادهدل که از کلبهٔ روستاییاش به دنیای پرتبوتاب و پیچیدهٔ شهر شلوغ سفر میکند، با آدمهای تازهای آشنا میشود و تجربههایی را از سر میگذراند، اما در عالم خیال همه چیز را با رمانهایی که خوانده است مقایسه میکند و خود را در نقش قهرمان این رمانها میبیند. و سرانجام درمییابد که دنیای اطراف واقعیتر از دنیای رمان است.
درباره کتاب نورثنگر ابی
جین آستین در ۱۶ دسامبر ۱۷۷۵ در استیوِنتن، همپشر، جنوب شرقی انگلستان، به دنیا آمد. او هفتمین فرزند یک کشیش ناحیه بود. در سال ۱۸۰۱ که پدرش بازنشسته شد، خانواده آستین به بث نقلمکان کرد. پدر در سال ۱۸۰۵ از دنیا رفت و جین آستین و مادرش چندبار نقلمکان کردند، تا سرانجام در سال ۱۸۰۹ در نزدیکی التن در همپشر ماندگار شدند. جین آستین در همین محل ماند و فقط چندبار به لندن سفر کرد. در مه ۱۸۱۷ به سبب بیماری به وینچستر کوچ کرد تا نزدیک پزشکش باشد، و در ۸ ژوئیه ۱۸۱۷ همانجا درگذشت.
جین آستین نوشتن را از نوجوانی آغاز کرد. قبل از انتشار آثارش بارها در آنها دست میبرد و بازبینیشان میکرد. چهار رمان عقل و احساس، غرور و تعصب، منسفیلدپارک و اِما به ترتیب در سالهای ۱۸۱۱، ۱۸۱۳، ۱۸۱۴ و ۱۸۱۶، یعنی در زمان حیات جین آستین منتشر شدند. رمانهای نورثنگر ابی و ترغیب در سال ۱۸۱۸، یعنی بعد از مرگ نویسنده، به چاپ رسیدند. دو اثر به نامهای لیدی سوزان و واتسنها (ناتمام) نیز از کارهای اولیه جین آستین باقی مانده است. او پیش از مرگ مشغول نوشتن رمانی به نام سندیتن بود که قسمتهای پراکنده آن در دست است. جین آستین در محیطی نسبتاً منزوی زندگی کرد و اوقات خود را بیشتر به نوشتن گذراند. به نظر نقادان، او نبوغی دووجهی داشت: هم طنز قدرتمندی داشت و هم اخلاقیات و روحیات آدمها را خوب میشناخت. این دو وجه در نوشتههای او نیز تجلی یافته است. زندگی اجتماعی و خانواگی محملی است که نویسنده به کمک آن، با ژرفاندیشی، درباره انسانها و روابط آنها قضاوت میکند و نظر میدهد.
رمانهای جین آستین از پرخوانندهترین آثار در ادبیات جهاناند و حدود دویست سال است که نسلهای پیاپی با کشش و علاقه روزافزون رمانهای او را میخوانند.
نورثنگر ابی در سال ۱۸۱۸ (یک سال بعد از مرگ جین آستین) منتشر شد، اما طبق مدارکی که در دست است نویسنده نوشتن آن را در سال ۱۷۹۴ شروع کرده بود. در سال ۱۸۰۳ آن را با عنوان «سوزان» به ناشری سپرد، اما سالها گذشت و کتاب منتشر نشد. جین آستین در سال ۱۸۱۶ متن را بار دیگر برای انتشار آماده کرد؛ در مارس ۱۸۱۷ (چند ماه قبل از مرگش) نام اثر را به «دوشیزه کاترین» تغییر داد اما از انتشار آن صرفنظر کرد. بعد از مرگ جین آستین، این اثر با عنوان نورثنگر ابی در دسامبر ۱۸۱۷ چاپ شد (همراه رمان دیگری به نام ترغیب).
قهرمان این رمان دختری است سادهدل که عاشق رمانهای ترسناک آن زمانه است و خودش را در نقش قهرمان این رمانها میبیند. بعد از سفر به یک شهر بزرگ و پررفتوآمد با آدمهای تازهای روبهرو میشود و تجربههایی را از سر میگذراند و به درکی از واقعیت میرسد که با دنیای آن رمانها تفاوت دارد.
خواندن کتاب نورثنگر ابی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران شاهکارهای کلاسیک ادبیات دنیا پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب نورثنگر ابی
«اگر کسی کاترین مورلند را در زمان بچگیاش میدید اصلا به ذهنش نمیرسید که او برای قهرمان شدن به دنیا آمده. اوضاع و احوال زندگیاش، شخصیت پدر و مادرش، خودش، اخلاق و رفتارش، همه و همه برعکس این بود. پدرش کشیش بود، بیآنکه به امان خدا مانده باشد یا بیچیز باشد. تازه، آدم محترمی هم بهحساب میآمد، هرچند که اسمش ریچارد بود و قیافهاش هم چنگی به دل نمیزد. دستش به دهانش میرسید و دو تا منصب خوب داشت. عادت هم نداشت دخترهایش را توی منزل حبس کند. مادرِ کاترین زنی بود بیشیلهپیله و ساده، با خلقوخوی خوش، و مهمتر از همه اینها، بنیه قوی. قبل از تولد کاترین سه پسر به دنیا آورده بود، و برخلاف تصور همه، نهتنها بعد از این زایمان نمرده بود، بلکه زنده مانده بود و به زندگی ادامه داده بود، آنقدر که صاحب شش بچه دیگر هم شده بود. بزرگشدن بچهها را هم دوروبر خودش دیده بود و کاملا سالم و قبراق بود. به خانوادهای که ده تا بچه داشته باشد میگویند خانواده درست حسابی، چون همیشه تا دلتان بخواهد کله و دست وپا وجود دارد. اما مورلندها را از لحاظهای دیگر نمیشد زیاد هم خانواده درست حسابی دانست، چون رویهمرفته خیلی معمولی بودند. کاترین هم سالهای سال یک آدم معمولی بود مثل بقیه. هیکل مردنی قناسی داشت، صورت زردنبو، زلف تیره بیحالت، و قیافه زمخت؛ این از جسمش. اما ذهنش هم برای قهرمانشدن همینقدر کموکسری داشت، شاید هم بیشتر. عاشقِ بازیهای پسرانه بود و کریکت را به هر چیز دیگری ترجیح میداد، نه فقط به عروسکبازی، بلکه به لذتهای عالم کودکی قهرمانها، نگهداری سنجاب کوچولو، غذا دادن به قناری، یا آب دادن به بوته گل سرخ. اصلا به باغ و باغچه رغبتی نداشت، و اگر هم بعضی وقتها میرفت گل میچید بیشتر محض شیطنت بود ــ لااقل از رفتارش میشد این را فهمید، چون همیشه میرفت گلهایی را میچید که میگفتند نباید بچیند.... این از علایقش... استعدادهایش نیز همینقدر غیرعادی بود. همیشه تا چیزی را یادش نمیدادند یاد نمیگرفت و سردرنمیآورد؛ گاهی حتی اینطور هم نمیشد، چون خیلی سربههوا بود و دقت نمیکرد. بعضی وقتها حتی خنگ به نظر میرسید. مادرش سه ماه تمام زحمت کشیده بود تا او بتواند «التماس گدا» را از بر کند، اما آخر سر، خواهر کوچکتر، سالی، بهتر از کاترین میتوانست دکلمه کند. مبادا خیال کنید کاترین همیشه خنگ بود،... نه، بههیچوجه. قصه «خرگوش و دوستانش» را مثل بقیه بچههای دنیا زود یاد گرفت. مادرش دلش میخواست او موسیقی یاد بگیرد، و کاترین هم مطمئن بود خوشش میآید، چون خیلی دوست داشت از شستیهای اسپینِتِ عاطل و باطل قدیمی صدا دربیاورد. به خاطر همین، از هشتسالگی شروع کرد. یک سال تعلیم گرفت اما طاقت نیاورد،... خانم مورلند، که اصراری نداشت دخترهایش با وجود بیعلاقگی یا بیاستعدادی باز هم صاحب فضل و کمالات بشوند، کاترین را معاف کرد. روزی که عذر معلم موسیقی را خواستند یکی از بهترین روزهای زندگی کاترین بود. ذوق و علاقهاش در نقاشی هم تعریفی نداشت؛ البته هر وقت که پشت نامههای مادرش جای خالی پیدا میکرد، یا تکهکاغذ کج وکولهای دستش میرسید، کاری را که بلد بود میکرد و پشت سر هم خانهها و درختها و مرغ و جوجههایی میکشید که خیلی شبیهِ هم بودند.... نوشتن و حساب را از پدرش یاد میگرفت، زبان فرانسه را از مادرش. پیشرفتش در هیچ کدام اینها جالب نبود و هر موقع که میتوانست از هر دو درس در میرفت. چه آدم عجیب وغریب و خودسری!... اما با وجود همه این سربههواییهایی که در دهسالگیاش داشت، نه بدجنس بود نه بد اخلاق. زیاد لجباز نبود، اهل دعوا و مرافعه هم نبود، با کوچولوترها خیلی مهربان بود و کمتر پیش میآمد که به آنها زور بگوید؛ وانگهی، پرسروصدا و پرجنبوجوش بود، از یکجا بند شدن و تمیزی و نظافت خوشش نمیآمد، و توی دنیا از هیچ چیز به اندازه قِلخوردن در سرازیری چمنِ پشتِ منزل کیف نمیکرد.»
حجم
۳۹۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۳۹۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
نظرات کاربران
چالش_کتابخوانی_۱۴۰۳ داستان نورثنگرابی در مورد دختری به نام کاترین مورلنده که کتابهای گوتیک دوست داره و فکر میکنه دنیای واقعی هم مثل کتابهای گوتیکه ولی کم کم با واقعیت وبرو میشه. در طول داستان خیلی از سادگی و خنگی کاترین حرص خوردم