کتاب سوفوکلس و فلسفه
معرفی کتاب سوفوکلس و فلسفه
کتاب سوفوکلس و فلسفه؛ جستارهایی درباره نمایشنامههای ادیپوس مجموعه مقولاتی گردآوریشده توسط پل وودراف و ترجمهٔ ابراهیم رنجبر است و انتشارات خوب آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب سوفوکلس و فلسفه
هدف مجموعهٔ از چشم فلسفه این است که نشان دهد در دل آثار ادبی برجسته چه ارتباطات پیچیدهای با دیدگاهها و دغدغههای فلسفی نهفته است. به تعبیری، عناوین مجموعهٔ حاضر فقط به دنبال این نیستند که به فیلسوفان و پژوهشگران ادبیِ حوزههای گوناگون کمک کنند تا شباهتها و انگیزشهایی برای اندیشه و کار بیشتر بیابند؛ هدف پرکردن شکافهای متعدد میان دانش رشتههای دانشگاهی و نیز میان آن رشتهها و تجربیات خوانندگانِ بیرون از نهادهای دانشگاهی است. کتاب سوفوکلس و فلسفه یکی از کتابهای این مجموعه است.
کتاب سوفوکلس و فلسفه از جمله کتابهای بهراستی ارزشمندی است که میتواند دیدگاههای تازهای را به خوانندهٔ فارسیزبان عرضه کند. این کتاب راهی میگشاید تا خواننده بتواند از منظری نو به نمایشنامههای ادیپوس سوفوکلس نگاه کند.
فصلهای این کتاب از این قرار هستند:
نوئل کرول در مقالهٔ «ادیپوس تورانوس و ارزشِ شناختی ادبیات» پا به جنگی میگذارد که اولین سنگ آن را افلاطون پرتاب کرده بود. او در اثنای این مقاله به بازنگری در استدلالهایی میپردازد که فلاسفه علیه ارزشِ شناختی داستان دستوپا کردهاند.
سی. دی. سی. ریو در مقالهٔ «پاهای کُشنده: شاهد و هوشیاری نسبت به گواه در ادیپوس تورانوس» پرسش مهمی را مطرح میکند که از نگاه بیشتر خوانندگان پوشیده مانده: اینکه ادیپوس در سنجش گواهی، که اساس تصمیمات اوست، تا چه اندازه موفق عمل میکند؟ پاسخ این است که ادیپوس بهخاطر تندمزاجیاش بارها و بارها متهورانه و بیمبالات دست به داوری میزند. او دربارهٔ ارزش شواهد دینی در مقابل شواهد دنیوی دودل است و از این به آن در نوسان است و از پادرهوا بودن خود هیچ خبر ندارد.
گری ال. هگبرگ موضوع خودشناسی را در فصل «بر ویرانههای خودشناسی: ادیپوس خام» برمیگزیند. او انگارههای دستپروردهٔ ریچارد ولهایم را دستاویز قرار میدهد تا به ما نشان دهد ادیپوس چطور پلهپله به آنجا رسید که توانست خودش را در قالب شخصی حاضر در مرکز تصویری ببیند که خیال میکرد تصویر فرد دیگری است.
پتر جی. آرنزدورف در مقالهٔ «خودکامگی، روشنگری و دین: نقد همدلانهٔ سوفوکلس از آتن عهد پریکلس در ادیپوس خودکامه» ادیپوس شهریار را بازتابی از ماجرای آتن در زمان تألیف نمایشنامه تفسیر میکند؛ درست بعد از بلایی که شیوع طاعون بر سر آتن آورداز جمله مرگ پریکلس، رهبر این شهر.
پل وودراف در مقالهٔ «خدایان، سرنوشت و شخصیت ادیپوس» انواع تأثیرات خدایان بر سرنوشت آدمها را در نمایشنامههای سوفوکلس، بهخصوص همین دو مورد، بررسی میکند.
گریس لدبتر در مقالهٔ «حقیقت و خود در کلونوس» به واکاوی فرایند سازگاری ادیپوس با خودش در ادیپوس در کلونوس میپردازد. او با بهرهگیری از نظریهٔ شلومیت یادلینگادتِ روانکاو دربارهٔ حقایق متعدد از نحوهٔ رسیدن ادیپوس به نوعی خودشناسی پرده برمیدارد که از حدود نظریهای وحدتگرا دربارهٔ حقیقت فراتر میرود.
فرانکو وی. تریوینو در مقالهٔ «خیر بودن مرگ در ادیپوس در کلونوس» این مجلد را با فصلی دربارهٔ پیام معروف سومین استاسیمون تشویشآور ادیپوس در کلونوس به پایان میبرد: «شایستهتر آنکه هیچگاه زاده نشوی؛ وگر شدی، جوان بمیری.»
خواندن کتاب سوفوکلس و فلسفه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی و پژوهشگران حوزههای نقد ادبی و فلسفه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سوفوکلس و فلسفه
«یکی از پرسشهای اساسی در فلسفهٔ ادبیات این است که آیا ادبیات ارزشی شناختی دارد یا نه. منظور این است که آیا ادبیات میتواند معرفتی را با مخاطبها (ی خود) به اشتراک بگذارد یا انتقال دهد؟ بهجای پاسخ مثبت به این پرسش، برخی احتجاجهای شکاکانه وجود دارد مبنی بر اینکه ادبیات نمیتواند معرفتی خواه از جنس تجربه، خواه از جنس فلسفه به بار آورد. من در این مقاله ادیپوس تورانوس، نوشتهٔ سوفوکلس، را بهعنوان نمونه برگزیدهام و تلاش میکنم تیشه به ریشهٔ این شکاکیت بزنم. شروع کار من این است که ایرادهای متعددی را که دربارهٔ توان ادبیات در انتقال و اشتراک معرفت وجود دارد بهطور خلاصه بیان کنم. اول از همه، برخی از احتجاجهایی را تلخیص میکنم که مدعیاند ادبیات نمیتواند منبع معرفت عملی و تجربی باشد و سپس کار را بهسمت ایرادات مربوط به جلوهفروشیهای فلسفی ادبیات میبرم.
پس از آن، از دریچهٔ شناختگرایی ارسطویی، چنانکه در بوطیقای او آمده، با بررسی ادیپوس تورانوس تلاش میکنم نشان دهم که چنین رویکردی به ادیپوس تورانوس چگونه میتواند در مقابل آن ردیههای شکاکانه دربارهٔ توان ادبیات در به بار آوردن معرفت تجربی قد علم کند. دنبالهٔ این سخن، بحث از ادبیات در مقام معرفتی فلسفی است و نتیجهٔ آن پیش نهادن راهی برای دخیل کردن انگاشت کاتارسیس ترحم و هراس در فهم فلسفی مخاطب از این عواطف است.
در تمام این مدت، ادیپوس تورانوس الگوی راهبر من در مقابل شکاکیت نسبت به مایهٔ شناختی ادبیات است و چنانکه قبلاً هم گفته شد، به آن از منظر بوطیقای ارسطو و تعبیر او از ارزشِ شناختی تراژدی خواهم نگریست؛ به گمانم ارسطو این ارزشِ شناختی را به دیگر انواع ادبیات روایی تعمیم میدهد. بر همین اساس، تصدیق میکنم که تعبیر ارسطو احتمالاً بیش از حد فراگیر است؛ (یعنی اینکه) همهٔ آثار ادبی، حتی هر اثر ادبی روایی، به شناخت راه نمیبرد. بااینحال، تا جایی که تفسیر و تعبیر او با ادیپوس تورانوس همساز باشد، برای بنا نهادن این امر کفایت میکند که ادبیات میتواند تأثیر شناختی موجهی داشته باشد و این امکان هست که بهخودیخود برای دفع این شک کفایت کند.»
حجم
۳۲۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
حجم
۳۲۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه