دانلود و خرید کتاب ساما آنتونیو دی بندتو ترجمه میلاد زکریا
تصویر جلد کتاب ساما

کتاب ساما

انتشارات:نشر مرکز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ساما

کتاب ساما نوشتهٔ آنتونیو دی بندتو و ترجمهٔ میلاد زکریا است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است. آنتونیو دی بندِتو، در دسامبر سال ۱۹۲۳ (روز مردگان) در مندوسا، شهری کوچک در غرب آرژانتین، به دنیا آمد. روز ۲۴ مارس ۱۹۷۶، چند ساعت پس از کودتای نظامی، دی بندتو در دفتر روزنامه‌ای که بیست سال بود در آن کار می‌کرد دستگیر شد و تا ماه‌ها همه از او بی‌خبر بودند. هاینریش بُل، برنده‌ٔ جایزه‌ٔ نوبل، در نامه‌ای به رئیس جمهور نظامی آرژانتین خواستار آزادی او شد و این، در کنار تلاش‌های ارنستو ساباتو، سبب شد در سپتامبر ۱۹۷۷ آزاد شود.

درباره کتاب ساما

ساما شناخته‌شده‌ترین و تحسین‌شده‌ترین اثر آنتونیو دی بندتو، نویسنده‌ٔ آرژانتینی و به اعتقاد همه‌ٔ صاحب‌نظران در شمار بزرگ‌ترین رمان‌های اسپانیایی زبان قرن بیستم است. ماجرای مرد تحصیل‌کرده و جـاه‌طلبی که در آخـرین سال‌های قرن هجدهم به شهر کوچک و دورافتاده‌ٔ آسونسیون، پایتخت فعلی پاراگوئه اعزام شده، و در انتظاری بی‌پایان تمام فکر و ذکرش ترفیع گرفتن و رفتن به بوئنس آیرس و نزدیک‌ترشدن به مرکز قدرت و تمدن است.

با اینکه منتقدان رمان را بسیار ستودند، خوانندگان آن تا سال‌ها به جمع محدودی از طرفداران دو آتشه منحصر بود که تا چند دهه کتاب را در جایگاه یک رمان کالت قرار داد. نکته‌ٔ قابل توجه حضور پرتعداد نویسندگان در میان علاقه‌مندان ساماست که در طی این مدت آن را ستوده و منبع الهام خود ذکر کرده‌اند. شاید متأخرترین نمونه در میان این‌ها روبرتو بولانیو، نویسنده‌ٔ شیلیایی‌تبار باشد که ترجمه‌ٔ داستـان کوتاهش «سنسینی» که با اقتباس از زندگی و شخصیت دی بندتو نوشته بود، عامل توجه دیر هنگام دنیای انگلیسی زبان به این نویسنده شد. به یادماندنی‌ترین وجه کتاب، شخصیت و لحن مسحورکننده‌ٔ راوی است، که به رغم آمرانگی و تکبر، از نمایش تزلزل و سخت‌گرفتن بر خودش ابایی ندارد و به این ترتیب تصویری بسیار انسانی از خود به نمایش می‌گذارد.

به یادماندنی‌ترین وجه کتاب شخصیت و لحن مسحورکنندهٔ راوی است که به‌رغم آمرانگی و تکبر، از نمایش تزلزل و سخت گرفتن بر خودش ابایی ندارد و به این ترتیب، تصویری بسیار انسانی از خود به نمایش می‌گذارد. منتقدانی تغییر تدریجی لحن از لفاظی اولیه تا سادگی و ایجاز اواخر رمان را مرتبط با شکل‌گیری و یافتن صدای خاص نویسندگان آمریکای جنوبی به‌خصوص آرژانتین دانسته‌اند.

دی بندتو به گفتهٔ خودش برای نوشتن ساما سه هفته از روزنامه‌اش مرخصی گرفت، خودش را زندانی کرد و شب و روز نوشت و نگارش دو بخش کتاب را به پایان رساند؛ اما به بخش سوم نرسید. یک اتاق خالی و هشت روز دیگر مرخصی از روزنامه تقاضا کرد، و کتاب را به پایان رساند. علت اینکه توانست با چنین سرعت خیره‌کننده‌ای رمانش را بنویسد این بود که قبلاً ماه‌ها صرف تحقیق در مورد آن کرده بود. به قول خودش باید «پستی و بلندی زمین، نقشهٔ رودخانه‌ها، گونه‌های جانوری، بادها، درختان و علف‌ها، قبایل بومی و جوامع استعماری، داروها، اعتقادات، مواد معدنی، معماری، گوارانی‌ـ زبان بومیان، عادات خانگی، اعیاد، نقشهٔ شهر اولیه، شهرهای اطراف، نوع کار خارج از شهر و جرائم رایج» را می‌آموخت. به این ترتیب، سبک روایی کتاب ترکیبی از بازخوانی خاطرات و احوالات شخصی و سفرنامه‌های کشورگشایان اسپانیایی است که از عوامل اصلی جذابیت متن به شمار می‌رود. اما نکاتی در مورد شرایط جغرافیایی و تاریخی منطقهٔ ریو د پلاتا در زمان وقوع داستان که دانستنشان خالی از فایده نیست.

ساما که یک اسپانیایی زادهٔ آمریکاست، از لحاظ قانونی با یک اسپانیایی برابر است؛ اما مسیر دشواری را برای رسیدن به دربار که در سیطرهٔ سفارش و فامیل‌بازی است پیش رو دارد. او که تحصیل‌کرده و دانشگاه‌رفته است، مدتی حاکم عملاً خودمختار شهری بوده است، اما بعد در نظام حکومتی جدید به شهر دورافتادهٔ آسونسیون منتقل شده و شغلی اداری به عنوان مشاور حقوقی فرماندار دارد: شغلی مهم از آنجا که فرماندارها کوچک‌ترین اطلاعی از قانون ندارند و در عین‌حال بی‌اهمیت، چون عملاً هر کاری که دلشان بخواهد می‌کنند.

خواندن کتاب ساما را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های آمریکای جنوبی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره آنتونیو دی بندِتو

آنتونیو دی بندِتو در ۲۳ دسامبر ۱۹۲۲ در مندوسا، شهری کوچک واقع در کوهپایه‌های رشته کوه آند در غرب آرژانتین و نزدیک مرز شیلی، به دنیا آمد. همان‌جا مدرسه رفت، و در سال ۱۹۴۵ دانشکدهٔ حقوق را رها کرد و در روزنامهٔ لوس آندس، معتبرترین روزنامهٔ مندوسا مشغول به کار شد. پس از چهار سال دبیر ادب و هنر روزنامه شد، و از مدتی بعد، بی آنکه سردبیر شده باشد، عملاً تمام وظایف سردبیری را به عهده گرفت. دی بندتو تا زمان بازداشتش در ۱۹۷۶، خود را روزنامه‌نگاری می‌دانست که در اوقات فراغتش به داستان‌نویسی می‌پردازد.

دی بندتو در عرصهٔ ادبی آرژانتین غریبه نبود. گاه‌وبی‌گاه به بوئنس‌آیرس سر می‌زد، و بسیاری از نویسندگان مطرح آنجا را می‌شناخت و با آن‌ها مراوده داشت. با این حال و به‌رغم نقدهای مثبت تا درخشانی که اغلب آثارش دریافت می‌کردند، نام او در مباحث ادبی آرژانتین بسیار کمرنگ بود. 

کتاب اولش، مجموعه داستان دنیای حیوانی (۱۹۵۳) برندهٔ جوایز معتبری شد، از جمله جایزهٔ انجمن نویسندگان آرژانتین (SADE که خورخه لوئیس بورخس عضو هیئت داورانش بود. بورخس بعدها هم جسته‌وگریخته در معرفی آثار بعدی دی بندتو از او تعریف می‌کرد. با این حال او به‌طرز عجیبی از ویترین و مباحثات ادبی سطح بالا در آرژانتین غایب بود، مسئله‌ای که عموماً به دلیل غیبت فیزیکی او از پایتخت و اصرارش به ادامهٔ «تبعید خودخواسته‌اش» به مندوسا (دی بندتو تمام عمرش را در مندوسا به سر برده بود بنابراین تبعید کلمهٔ درستی نیست!) و همچنین تفاوت جهت کارهایش با جریان‌های ادبی غالب آن دوره بود.

دی بندتو هرچند تمایلات ناحیه‌گرایانه داشت، در جوانی از مسئولان انعطاف‌ناپذیر مؤسسات فرهنگی شهرستان‌ها می‌نالید و البته، مانند بسیاری از نویسندگان جوان، به بورخس همچون راهنما و مرشد نگاه می‌کرد. دو کتاب اول دی بندتو کاملاً مدرنیستی‌اند، و ساما و آثار بعدی هم، هرچند رنگ و بوی محلی دارند نگاهشان از نگاه جهانی فاصلهٔ چندانی ندارد. 

پس از ساما، دی بندتو سعی کرد بدون توسل به همکاران پایتخت‌نشینش مستقیماً از مندوسا وارد عرصهٔ ادبیات جهانی شود. دومین کتابش پس از ساما، مجموعه‌داستان زوال و فرشته (۱۹۵۸) حاوی تصویرسازی‌های انریکه سوبیش و یک ترجمهٔ انگلیسی بود، و توسط کتابخانهٔ عمومی مندوسا منتشر شد. دی بندتو از این پس، به‌خصوص در دههٔ ۶۰ به سفرهای بسیاری رفت و قابل تصور است که شغل و سابقه‌اش در روزنامه اینجا برگ برنده‌اش بوده باشند. سال ۱۹۶۰، با دریافت کمک‌هزینه‌ای از طرف دولت فرانسه، یک سال در پاریس اقامت داشت و به انگلستان و ایتالیا هم سفر کرد. از آنجا که دستی هم در سینِما داشت (دو فیلم‌نامه نوشته بود)، در مراسم اسکار در ایالات متحده و جشنواره‌های کن و برلین و سن‌سباستین شرکت کرد. در آمریکای جنوبی، از انقلاب بولیوی را گزارش داد. مادرش را به زادگاهش در برزیل برد و در راه برگشت، ده سال بعد از نوشتن ساما، برای اولین بار آنجا را دید. در مصاحبه‌ای گفت: «من زیاد سفر می‌کنم. اما ترجیح می‌دهم کتاب‌هایم دورتر از من سفر کنند.» آرزویی که با ترجمهٔ ساما به آلمانی در ۱۹۶۷ تا حدی به آن نزدیک شد. منتقدان و همین‌طور خوانندگان استقبال شایانی از رمان به عمل آوردند.

مهم‌ترین آثار دی بندتو در این مدت مجموعه‌داستان عشق کودن‌ها (۱۹۶۱) و رمان حافظ سکوت (۱۹۶۴) بود. رمان دربارهٔ مردی است که سعی دارد کتابی بنویسد، اما سر و صدای شهر مانع می‌شود که بتواند صدای افکارش را بشنود، و چنان در این وسواس این شلوغی غرق می‌شود که کارش به جنون می‌کشد. یک سال بعد از ساما، عشق کودن‌ها هم در آلمان ترجمه و منتشر شد. به‌رغم نداشتن شخصیت مشترک یا تقاطع خطوط داستانی، به دلیل حال و هوای مشابه‌شان، این دو رمان به همراه رمان بعدی دی بندتو، مستعدین خودکشی (۱۹۶۹)، سه‌گانهٔ انتظار نامیده شده‌اند.

پس از وقوع کودتا در کشور، در اولین موج بازداشت‌ها در کشور، دی بندتو از اولین کسانی بود که در مندوسا و در دفتر روزنامهٔ لوس آندس دستگیر شد. او را در محلی جدا از زندانیان دیگر نگه داشتند، و خانواده و دوستانش از هر طریق دنبالش گشتند پاسخی نگرفتند. روزنامه‌ای که بیست سال در آن کار کرده بود هم هیچ مطلبی در مورد بازداشت او چاپ نکرد. کمتر از یک ماه پس از کودتا، خورخه لوئیس بورخس و ارنستو ساباتو ناهار را در کاخ ریاست جمهوری مهمان ژنرال ویدلا، رئیس دولت نظامی، بودند. بورخس از ویدلا تشکر کرد که «میهن را از آشوب، از وضعیت نابسامانی که در آن بودیم، و مهم‌تر از همه، از حماقت» نجات داده است. ساباتو فهرستی از اسامی یازده نفر از چهره‌های فرهنگی ناپدید شده به ژنرال داد و خواستار پیگیری او شد؛ آنتونیو دی بندتو یکی از آنها بود.

دی بندتو شش ماه در مندوسا نگهداری شد و سپس همراه با گروهی از زندانیان سیاسی «خطرناک» با هواپیما به پایتخت و بند ۹ ندامتگاه پلاتا، مخوف‌ترین زندان کشور، منتقل شد و حدود یک سال را هم آنجا گذراند. او در این مدت مورد شکنجه، ضرب‌وشتم و چهار بار اعدام ساختگی قرار گرفت. مدتی بعد از انتقال به پایتخت اجازهٔ نوشتن و نامه فرستادن پیدا کرد؛ نوشته‌هایش در زندان را از او می‌گرفتند، اما او نامه‌هایی برای دوستانش می‌فرستاد که این‌طور شروع می‌شدند: «دیشب خواب عجیبی دیدم...» و در ادامه با خطی چنان ریز که برای خواندنش به ذره‌بین نیاز بود داستان کوتاهی می‌آورد. تعدادی از این داستان‌ها بعد از آزادی‌اش در مجموعه‌ای به نام یاوه‌ها (۱۹۷۸) در اسپانیا منتشر شدند. مترجم آلمانی ساما هاینریش بُل، برندهٔ جایزهٔ نوبل، را متقاعد کرد برای درخواست آزادی او نامه‌ای به رئیس جمهور نظامی آرژانتین بفرستد، و این، در کنار تلاش‌های ارنستو ساباتو، باعث شد دولت کودتا اعلام کند تقاضایی برای ادامهٔ زندان دی بندتو ندارد، و او در سپتامبر ۱۹۷۷ آزاد شد. بعدها مجموعه داستانش، داستان‌های تبعید (۱۹۸۳) را به بل و ساباتو تقدیم کرد.

دی بندتو دو ماه بعد از آزادی آرژانتین را ترک کرد و پس از اقامت کوتاهی در پاریس و سفر کوتاهی به آلمان به اسپانیا رفت و در مادرید ساکن شد. در بهار ۱۹۸۴، پس از استقرار دولت غیرنظامی، به آرژانتین برگشت و دو سال و اندی پایانی عمرش را در فقر سپری کرد. آخرین رمانش سایه‌ها و دیگر هیچ سال ۱۹۸۵ منتشر شد. و در تابستان سال بعد جایزهٔ بزرگ افتخاری انجمن نویسندگان آرژانتین را گرفت، و کمی بعد، در دهم اکتبر ۱۹۸۶، بر اثر سکتهٔ مغزی از دنیا رفت.

بخشی از کتاب ساما

«می‌توانم فارغ از نخوتِ ریاضت‌کشان بر خودم دل بسوزانم، زیرا ترسم نه از سرافکندگی در برابر دیگران، بلکه از گذر از حدود اعتدالی است که بدون زیاده‌طلبی بر خود مجاز می‌شمارم. در عین پذیرش اغراض نفسانی خویش، به‌هیچ‌روی نباید به استفاده از محرک‌های ساختگی یا جایگزین تن دهم. هیچ عذری پذیرفته نیست وقتی که غریزه هشدار دهد و ما وقعی ننهیم.

خورشید، حالا که پس از روزهایی بدون توفان از بند ابرها خلاص شده بود، سفید از شدت گداختگی مرا به پیش می‌راند، و اینجا بی‌رنگی و درخشش ثابت و سوزانش همراه با ماسه‌زار صاف به توهم دامن می‌زد. می‌توانستم پلنگی را ببینم و او را، بی‌حرکت و غیر تهاجمی، همچون مجسمه تصور کنم، صاف و صیقلی، بدون جزئیات، انگار چنگ و دندان نداشته باشد، انگار انحناهای بدنش نه از توان جهش چون فنر، بلکه از خویی رام و تمایلی ملایم برای نوازش شدن با دستی مهربان خبر بدهند. این پلنگ نادیده مرا به فکر بازی‌های ترسناک انداخت، یا بازی‌هایی که ممکن است ترسناک شوند، آن هم نه در زمان انجام بازی، بلکه در زمانی قبل یا بعد از آن.

به سوی جان‌پناه سرسبز رود رفتم و در میان اولین درختان مجبور به توقف شدم، چون صدای چند زن، آزاد و بی‌دغدغه، سرخوش از لذت آب‌تنی به گوش می‌رسید.

با این حال جلوتر رفتم و، پنهان در میان شاخ‌وبرگ، لحظه‌ای پیکرهای برهنه‌ای را در برابر خود دیدم، سیاه و طلایی تیره، و یکی دیگر از پهلو با چهرهٔ نامشخص، چون فقط پشت گردن و موهایش که بالای سر جمع کرده بود دیده می‌شد، که نفهمیدم سفیدپوست است یا دورگه. نخواستم به نگاه کردن ادامه دهم، چون از خود بیخود می‌شدم و ممکن بود دورگه باشد و من نباید حتی نگاهم به آنها می‌افتاد، تا خوابشان را نبینم، و خود را مستعد انحراف نسازم.

فرار کردم. اما معلوم بود که متوجه من شده‌اند و پس از فهم این مسأله دقت نکردم که آیا در میان سروصدایی که از پشت سرم می‌شنیدم صدای شادمانی هم هست یا نه.

قدم‌هایم تندتر شد چون حسی به من گفت کسی در تعقیبم است. نمی‌شد مرد باشد، چون مردها برای آب‌تنی زن‌ها نگهبانی نمی‌دهند؛ از سرعت حرکتش خارج از مسیر، که پر از علف است و تنه‌های درختان راه را سد می‌کنند، می‌شد فهمید که یا سرخپوست است یا دورگه.

تقریباً داشت به من می‌رسید و از شدت تلاشش فهمیدم که قصدش دیدن چهرهٔ من و شناختنم است، که لابد وظیفه‌ای بود که خانمش به او محول کرده بود، در نتیجه معلوم می‌شد که آن زن سفید بوده. از عقب‌نشینی‌ام پشیمان شدم، از این که او را دیده‌ام بی آن‌که بفهمم کیست. باید برمی‌گشتم و با هر کس که بود رودررو می‌شدم: هم از هویت او پرده برمی‌داشتم و هم از هویت خودم.

امکان نداشت.

تنها می‌توانستم تمام خشم ناشی از سرخوردگی‌ام را بر سر جاسوسه خالی کنم.

با یک چرخش سریع به چپ به میان درخت‌ها رفتم و او که غافلگیر شده بود راهی برای فرار پیدا نکرد. همان‌طور لخت گلویش را گرفتم تا فریادش را خفه کنم و آن‌قدر به او سیلی زدم که عرق دستانم خشک شد. او را هل دادم و به زمین انداختم. گلوله شد و پشتش را به من کرد. لگدی به ماتحتش زدم و رفتم.

همزمان با رفتنم خشمم نیز فروکش کرد، و بلافاصله جایش را به سرزنش خود داد: عصبانی شدم! باز عصبانی شدم! هاه!

ممکن است که دست من بر گونهٔ زنی ضربه بزند، اما آن که سیلی را می‌خورد خود منم، زیرا شرافتم را جریحه‌دار کرده‌ام.

حتی اگر این‌طور نمی‌بود، حتی اگر تنها تزلزلی زودگذر بود، می‌دانستم که توجیهی برای تسلیم به خشم و سرکوب آنچه خودم در دیگری برانگیخته‌ام ندارم.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۳۴٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

حجم

۲۳۴٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان