کتاب ماتریالیسم
معرفی کتاب ماتریالیسم
کتاب ماتریالیسم نوشتهٔ تری ایگلتون و ترجمهٔ رحمان بوذری است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب ماتریالیسم
این اواخر متفکران ماتریالیست، از هر دسته و رستهای، سخت کوشیدهاند جانی تازه در مفهوم «مشترکات» انسانی بدمند. پس میتوان به ایشان توصیه کرد تلاش تازهٔ ایگلتون را برای شرحوبسط مفهوم ماتریالیسم بر پایهٔ شعور مشترک انسانها با تمام وجود جدی بگیرند. ایگلتون میکوشد دست به دست مارکس، نیچه، فروید و ویتگنشتاین بدهد تا ما را از حقیقت ماتریالیسمی که بر فعالیتهای جسمانی زندگی هرروزهمان حاکم است و همواره از پیش بدان پایبند بودهایم آگاه سازد. به این ترتیب به فرایندی پی میبریم که طی آن تاریخ طبیعی صورتهای زندگیمان ما را وارد نوعی همبستگی جسمانی با یکدیگر میکند. شرحوبسط این فرایند به قلمرو پر زدوخورد سیاست شکل میدهد. نثر درخشان و کمنظیر ایگلتون بر این وعده صحه میگذارد که یک زندگی حقیقتاً مشترک ـ که همان زندگی معمول هرروزه باشد ـ برای موجوداتی همچون ما همچنان ممکن و در دسترس است.
این کتاب دربارهٔ جسم است و چیزهای دیگر، ولی نه آن نوع جسمی که اکنون در مطالعات فرهنگی باب روز است (به هر حال، امید وافر دارم چنین باشد)، جسمی که وقتی از آن بحث میشود تصوری کوتهبینانه و انحصارگرا از آن دارند و جز تکرار مکررات کسالتبار نیست. بنابراین، این تحقیق یک پیام ضمنی جدلی دارد: درصدد ارزیابی ابعاد مختلف وجه جسمانی انسان است که سنت پستمدرن عمدتاً آن را به حاشیه رانده، و از جمله در مورد جسم همهٔ انسانها صادق است، قطعنظر از مثلاً جنسیت و قومیتشان.
خواندن کتاب ماتریالیسم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که میخواهند درخصوص ماتریالیسم بیشتر بدانند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ماتریالیسم
«ماتریالیسم انواع و ابعاد گوناگون دارد. ماتریالیسم سفتوسخت داریم و ماتریالیسم آبکی. ولی، گذشته از محدودیتهای فکری خود من، چون موضوع بحث ابعاد هولناکی دارد فقط برخی از جریانهای تفکر ماتریالیستی منظور نظر این کتاب است. من چندان علاقهای ندارم به مسائلی خیلی فنی مثل یکتاپرستی، ثنویتانگاری، ماتریالیسم حذفگرا یا مسئلهٔ کلی ذهن و جسم، بلکه به صوری از ماتریالیسم علاقمندم که به معنای موسع کلمه اجتماعی یا سیاسیاند و اغلب عصبشناسان هیچ چیز جذابی در چنته ندارند که دربارهٔ آن بگویند.
اگر در زمرهٔ آن دست ماتریالیستها هستید که معتقدند در امور انسانی تقدم با شرایط مادی است، چه بسا درصدد تغییر این شرایط برآیید به امید آنکه به این وسیله شیوهٔ فکر و عمل آدمیان را عوض کنید. اگر ماتریالیسم شما جبرگرا باشد، یعنی اعتقاد به اینکه شرایط زندگی مردان و زنان صددرصد در نحوهٔ اعمال و رفتار آنان تعیینکننده است، ظاهری نویدبخش دارد. فقط مشکل اینجاست که اگر فرد فرد آدمها تابع محض محیط اطرافشان باشند، آنوقت این قضیه باید در مورد خود شما هم صدق کند، که در آنصورت چطور میتوانید اوضاعواحوال زندگی خود را عوض کنید اگر خودتان هم محصول این اوضاع باشید؟ با همهٔ این گونه تردیدهای دردسرساز، ماتریالیسم تاکنون بهطور سنتی (البته نه بهطور انحصاری) همراه بوده با رادیکالیسم سیاسی. ماتریالیستهای تجربهگرا مثل دیوید هارتلی و جوزف پریستلی، متفکران انگلیسی قرن هجدهم، معتقد بودند ذهن از انطباعات حسی ساخته شده، انطباعات حسی ناشی از محیط زندگی فرد است، و اگر بتوان محیط را جوری بازسازی کرد که نوع «درستی» از دادههای حسی تولید کند رفتار انسان میتواند از اساس بهتر شود. از نظر سیاسی این یک پروژهٔ مترقی بیابهام نبود. همانطور که مارکس بعدها اشاره کرد، تغییر مذکور عموماً در خدمت نیازها و منافع حاکمان بود. او خیلی زود به سیاست نهفته در این نظریهٔ معرفت پی برد.
پیوندی هست بین رادیکالیسم و ماتریالیسم در برخی جریانهای تفکر چپ در دورهٔ جنگ داخلی انگلستان، و همینطور در کار باروخ اسپینوزا و فیلوزوفهای عصر روشنگری در فرانسه. این میراثی است که به مارکس و انگلس میرسد و در زمانهٔ خود ما در کار نظریهپردازان دگراندیشی همچون ژیل دلوز سر بر میآورد. (داروین، نیچه، و فروید هم ماتریالیستهای رادیکالاند ولی متفکران چپ افراطی به شمار نمیآیند.) با اینکه واژهٔ «ماتریالیسم» در قرن هیجدهم ضرب شد، آموزهٔ ماتریالیسم آموزهای باستانی است و یکی از نخستین طرفداران آن، اپیکوروس فیلسوف یونانی، موضوع تز دکترای مارکس بود. مارکس شور و شوق اپیکوروس به عدالت و آزادی، انزجار او از انباشت ثروت، نگاه مترقی او به زنان و جدیت او را در برخورد با سرشت شهوانی بشر ستود، و همهٔ اینها را در گرو دیدگاههای فلسفی او میدانست. ماتریالیسم نزد اپیکوروس، و نیز در عصر روشنگری، از جمله به معنای خلاصی از کسبوکار روحانیون و جادو جنبل و خرافات بود.
ماده از نظر آیزاک نیوتن و همکارانش چیز خام و لَختی بود (نیوتن به آن میگفت «خرفت») و باید نیروی خارجی ارادهٔ الاهی آن را به حرکت میانداخت. این نکته ربطی به جسم انسان دارد. آنها که به جسم مینگرند و آن را لاشهای میبینند احتمالاً احساس میکنند که باید یک موجودیت روحمانند به آن بیفزایند تا جسم را به حرکت درآورد. جسم زمخت و لش نمیتواند خود را به فعالیت وا دارد. به این معنا اذهان و ارواحِ بدون جسم از جمله کوششی هستند برای جبران ناپختگیهای ماتریالیسم مکانیکی. پس اگر نگاهی کمتر مکانیکی به ماده داشته باشیم، این اذهان و ارواح شاید زائد به نظر برسند. اگر روح و طبیعت حیطههای متمایز از هم باشند روح آزاد است در طبیعت اِعمال نفوذ کند. در دیدگاه نیوتنی، نیروهای روحانی از بالا بر طبیعت حکم میرانند بیشتر شبیه سلاطین و مستبدانی که بر ممالک خویش حاکماند.
برعکس، نزد اسپینوزا که تبار رادیکال ماتریالیسم به او میرسد، نیازی به اعلیحضرت همایونی و مراجع اقتداری از این دست نیست. ماده خود حیات دارد، نه فقط حیات دارد بلکه سرنوشت خود را خود تعیین میکند، بیشتر شبیه تودهٔ مردم در یک مملکت دموکراتیک. لازم نیست قدرت حاکمهای باشد تا این مردم را به حرکت وا دارد. بهعلاوه، برای اینکه زیر بار قلمروی مجزایی برای ارواح نرویم باید جهان مادی و رفاه مادی مردان و زنان این جهان را با قاطعیت جدی بگیریم. این یعنی هیچ چیز آسمانی نباید حواسمان را از سروساماندادن به جهانی دچار فقر و بیعدالتی پرت کند. در ضمن یعنی امکان زیرسؤال بردن هرگونه مرجعیت روحانی، چون اگر روح همهجا باشد دیگر روحانیت نمیتواند انحصار آن را قبضه کند. چنین است که میتوان از سیاست ماده سخن گفت.»
حجم
۲۲۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۲۲۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه