کتاب ملودرام
معرفی کتاب ملودرام
کتاب ملودرام نوشتهٔ جیمز اسمیت و ترجمهٔ حسن افشار است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب ملودرام
مجموعهٔ مکتبها، سبکها و اصطلاحهای ادبی و هنری که این کتاب یکی از آنهاست دربرگیرندهٔ حدود سی کتاب مستقل از هم است که از میان کتابهای مجموعهٔ The Critical Idiom برگزیده شدهاند. این کتابها به مقولههای گوناگونی میپردازند: برخی به نهضتها و جنبشها و مکتبهای ادبی، برخی به انواع ادبی و برخی به ویژگیهای سبکی و مانند اینها.
ملودرام زندگی را جعل میکند، آدمهایش به عروسکهای خیمهشببازی میمانند، وقایعش پوچ و صحنههای شگفتانگیزش جلوههای تئاتریاند، زبانش مندرآوردی و اغراقآمیز و عدالت ادبیاش سادهلوحانه است، و واقعگریزی کودکانهای دارد.
خواندن کتاب ملودرام را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران حوزههای ادبیات و هنر پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ملودرام
«ملودرام چیست؟ در ۱۹۱۳ ویلیام جیلِت (بازیگر تئاتر و نمایشنامهنویس آمریکایی) اعتراف کرد که این را حتی وقتی از «اشخاص واقعآ دانا» هم پرسیده، هیچکدام «مطمئن به نظر نمیرسیدند». تا الآن هم فرقی نکرده. از یک موسیقیدان بپرسید؛ از یک منتقد ادبی؛ یا حتی از آن موجودات انتزاعی دم دست، مردم کوچه و بازار. سه جور جواب مختلف خواهید شنید.
موسیقیدان خواهد گفت که اولین ملودرام دنیا پیگمالیون بود، اپرای کوتاهی که اشعارش را ژان ژاک روسو سرود. پیرنگ آن مطلق سادگی است: پیگمالیون (= پوگمالیون، پادشاه افسانهای قبرس)تندیسی از مرمر میتراشد، گالاتهٔ مرمرین جان میگیرد، کلماتی بر زبان میآورد (چند بار میگوید «من») و درحالیکه خود را به آغوش آفرینندهٔ شگفتزدهاش میاندازد پرده میافتد. اصالت آن در نحوهای است که روسو کلام را با موسیقی پیوند میزند. او زبان فرانسه را به سبب خشونتاش مناسب آواز نمیدید و برای این اثر نوعی «جفتک چهارکش» آهنگین ابداع کرد:
نمایشی که در آن کلام و موسیقی، بهجای حرکت باهم، بهنوبت شنیده میشوند و هر قطعهٔ موسیقی گویی یک بخش کلامی را اعلام و مهیا میکند.
بدینسان هنگامی که پیگمالیون در خود فرو میرود، موسیقی از افسردگی او خبر میدهد؛ موقعی که او زبان باز میکند، موسیقی خاموش میشود؛ وقتی که او اسکنه را برمیدارد، موسیقی ازنو آغاز میشود. طرح بهخوبی جا افتاد. پیگمالیون در ۱۷۷۰ در لیون اجرا شد؛ در ۱۷۷۲ در وایمار به روی صحنه رفت؛ و در ۱۷۷۵ در پاریس غوغا کرد. گوته آن را ستود و گئورگ بِندا ( اپرانویس آلمانی )با تقلید از آن در آریادنه در ناکسوس (۱۷۷۴) بدان ادای دین کرد. همینطور فلوریان (نمایشنامهنویس فرانسوی )که در هِرو و لئاندِر (۱۷۸۵) نشان میدهد درحالیکه قهرمان زن با دلشوره در سِستوس دارد با خودش حرف میزند، طوفانی در هلسپونت(= تنگهٔ داردانل)لئاندر را به زیر امواج میبرد. دراینمیان بندا تجربه را فراتر برد و در مِدئا (۱۷۷۵) گفتوگوها نه در فواصل بلکه روی موسیقی انجام میگیرد. ازاینرو لازم آمد که این آثار از اپرا به معنی رایج تفکیک شوند و اصطلاح مناسب آنها «ملودرام» بود. melos در یونانی یعنی موسیقی؛ و به علت این ریشهٔ لغوی در قرن هجدهم به اپرا «نمایش موسیقایی» میگفتند ــ که هنوز هم واژهٔ ملودرامّا در ایتالیایی به همین معنا به کار میرود. در ۱۷۷۴ روسو هنوز ملودرام را همان اپرا میدانست و همان جا در ملاحظات نوشت که پیگمالیون ژانر تازهای بین دکلمه و «ملودرام واقعی» پدید آورده است. ولی در ۱۷۸۵ فلوریان هرو را بهعنوان ملودرام نوشت و در ۱۷۸۱ آریادنهی بندا تحت این عنوان در پاریس مشهور شد. در پایان قرن، تحول معنی کامل شده بود و ملودرام به معنایی به کار میرفت که هنوز موسیقیدان به کار میبندد: «نمایش، یا قطعهای از نمایش، یا منظومهای که در آن یک موسیقی در زیر گفتار به گوش میرسد.» شگفتا که ابتکار روسو و بسط معنای بندا هنوز مورد استفاده است. اپرای سعیدهدو ملودرام دارد و بتهوون ملودرامی در صحنهٔ گورکنی فیدِلیو و ملودرام دیگری در پایان اِگمونت دارد. وبر، شومان، و بیزه هریک ملودرامهایی نوشتهاند. همینطور پولانک که در ( اپرای فرانسوی )صدای انسان آریادنهای امروزی را نشان میدهد که پشت تلفن مکالمهای عاجزانه با دلدادهاش دارد.»
حجم
۴۷۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۴۷۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه