
کتاب غم یک فرشته
معرفی کتاب غم یک فرشته
کتاب «غم یک فرشته» نوشتۀ سعیده مشتاق است و انتشارات دیبادخت آن را منتشر کرده است. غم یک فرشته، روایت یک خانواده و جامعهای است که در آن هنوز راه درازی تا رسیدن به درک متقابل و پذیرش تفاوتها باقی است.
درباره کتاب غم یک فرشته
رمان غم یک فرشته با صحنهای پرتنش و آکنده از احساسات خشم و دلخوری میان خواهر و برادر آغاز میشود. فضای داستان از همان ابتدا با یک دیالوگ تند میان شیرین و فرهاد شکل میگیرد و به خواننده این نوید را میدهد که با روایتی از درگیریهای خانوادگی، تضاد نسلها و شاید گسستهای عاطفی و اجتماعی مواجه خواهد شد. زبان اثر ساده، صریح و گفتوگومحور است و خواننده را بیدرنگ وارد متن زندگی روزمره و پرتنش شخصیتها میکند.
شخصیت شیرین بهعنوان دختری امروزی که خواهان آزادی، استقلال و داشتن روابط اجتماعی است، در برابر برادرش فرهاد قرار گرفته که نمایندۀ نگاه سنتی، محافظهکارانه و قضاوتگر به دختران و رفتارهای آنان است. این تضاد، هستۀ اصلی روایت را میسازد و موتور حرکت داستان بهسوی کشف گذشتهها، دردها، انتخابها و شاید رازهایی پنهان خواهد بود. از خلال این برخوردها، نویسنده بهنوعی به بازنمایی شکافهای عاطفی در خانوادههای سنتی میپردازد، خانوادههایی که در ظاهر در کنار هم هستند؛ اما در باطن، دیواری از سوءتفاهم، سرکوب احساسات و نبود گفتوگو میان اعضا کشیده شده است. لحن داستان غم یک فرشته گاهی خشمگین و گاهی از سر دلسوزی است؛ اما همیشه آمیخته با نوعی تلخی و دلگرفتگی.
کتاب غم یک فرشته قصد دارد در بستری داستانی، واقعیتهای تلخ جامعه را نیز بازتاب دهد؛ از خشونتهای خانگی گرفته تا محدودیتهایی که بر دوش زنان جوان سنگینی میکند. نویسنده زبان عامیانه و خودمانی را انتخاب کرده تا فضای داستانی واقعیتر، ملموستر و برای مخاطب ایرانی، قابلدرک باشد. غم یک فرشته داستانی است دربارهٔ خشم، سرکوب، تقابل ارزشها و تلاش یک دختر برای یافتن یک راه در دنیایی است که او را محدود میکند.
خواندن کتاب غم یک فرشته را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران رمان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب غم یک فرشته
«فریاد شیرین ستونهای بزرگ و تزیینکاریشدهٔ عمارت را لرزاند: از دستت خسته شدم فرهاد... دیوونهم کردی، چی میخوای از جون من آخه؟ فرهاد کتش را با عصبانیت پوشید و درحالیکه چشمان سرخ و غضبناکش را به شیرین دوخته بود گفت: من نمیدونم دختر تو دنیا قحط بود که توی تحفه شدی خواهر من. آنها در اتاق فرهاد بودند. شیرین همانطور که مقابل آینه ایستاده بود با یک حرکت سریع موهای فرشده و خرماییاش را روی سرش جمع کرد و با گلسر صورتیرنگش تزیین نمود و گفت خیلیام دلت بخواد... مردم از خداشونه که من خواهرشون باشم. فرهاد از روی تمسخر به او نیشخند زد و گفت «منظورت از مردم، دائم الخمرای تو کوچه خیابون که نیستن»
حجم
۱٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۱۸ صفحه
حجم
۱٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۱۸ صفحه