کتاب کتاب فروشی سر نبش
معرفی کتاب کتاب فروشی سر نبش
کتاب کتابفروشی سر نبش نوشتهٔ جنی کولگن با ترجمهٔ مرجان رضایی در نشر مرکز چاپ شده است. یکی از علایق اصلی نینا این است که به هر فرد، بهترین کتاب ممکن را پیشنهاد کند. این علاوهبر علاقه، شغل نینا هم هست. رمان کتابفروشی سر نبش نخستینبار در سال ۲۰۱۶ منتشر شد.
درباره کتاب کتاب فروشی سر نبش
نینا ردموند، شخصیت اصلی رمان کتابفروشی سر نبش، دلال ازدواج ادبی است. رساندن خواننده به کتابی مناسب هم مایهٔ اشتیاق اوست و هم مایهٔ اشتغالش. یا دست کم چنین بود. تا روز پیش، او کتابداری در شهری شلوغوپلوغ بود. اما اکنون شغلی که به آن عشق میورزید دیگر وجود ندارد. نینا که مصمم است زندگی جدیدی برای خود دستوپا کند، به دهکدهای خوابآلود در فرسنگها دورتر نقل مکان میکند. در آنجا خودروی ونی میخرد و آن را تبدیل به کتابفروشی سیار میکند و سوار بر آن از محلهای به محلهٔ دیگر میرود و با استفاده از نیروی قصهگویی، زندگیهای فراوانی را تغییر میدهد.
کتاب کتاب فروشی سر نبش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به همهٔ علاقهمندان به کتاب پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب کتاب فروشی سر نبش
«نینا و سوریندر چهار سال بود که به خوبی و خوشی باهم در این خانهٔ کوچک زندگی میکردند، از زمانی که نینا از طریق چِستر به اِجبستون آمده بود. آنها قبلاً همدیگر را نمیشناختند، و درنتیجه این بخت را یافتند که با هم اول همخانه و سپس دوست شوند، نه آن که دوستانی باشند که همخانه شوند و بعد دوستیشان به هم بخورد.
نینا تا حدی نگران بود که سوریندر دوست پسر جدیای پیدا کند و از آنجا برود و یا آن پسر را به خانه بیاورد، اما با این که خاطرخواه زیاد داشت، این اتفاق هنوز نیفتاده بود، و چه خوب. سوریندر میگفت دلیلی ندارد که این اتفاق فقط برای او بیفتد. اما خجالتی بودن فلجکنندهٔ نینا و عادت او به خواندن دائمی کتاب در تنهایی دلیل معقولی بود که هردو مطمئن باشند سوریندر زودتر بختش باز میشود. نینا همیشه آن فرد ساکت و در حاشیه بود، که به چیزها از دریچهٔ رمانهایی که دوست داشت بخواند نگاه میکرد.
بهعلاوه، بعد از یک شبِ دیگر گپ زدن ناخوشایند با دوستان هردمبیل جدیدترین دلدادهٔ سوریندر، با خودش فکر کرد هنوز با کسی روبهرو نشده که قابل مقایسه باشد با قهرمانان کتابهایی که دوست دارد. کسی مثل آقای دارسی، یا هیثکلیف، یا حتی کریستین گرِی وقتی که حالش خوش باشد،... پسرهای عصبی با دستهای عرق کرده که او هیچوقت نمیتوانست حرفی بامزه یا زیرکانه پیداکند و به آنها بگوید واقعاً قابل قیاس با آن قهرمانان نبودند. اینها آفتاب سوخته و خشمگین در خلنگزارهای یورکشِر قدم نمیزدند. از رقصیدن با شما در تالار رقص خودداری نمیکردند در حالی که عشقی نهانی و ابدی در دل نسبت به شما میپروراندند. اینها فقط مثل گریفین در مهمانی شب کریسمس مست میکردند و در حالی که ساعتها دربارهٔ این که رابطهشان با دوستدخترشان آنقدرها هم جدی نبوده مزخرف میگفتند، سعی میکردند بوسی هم زورکی از شما بگیرند. به هرحال، سوریندر عصبانی به نظر میرسید، و بدتر این که حق هم داشت. واقعاً دیگر جایی برای کتاب نداشتند. همه جای خانه پر شده بود. توی پاگرد راهپله کتاب بود، روی پلهها کتاب بود، اتاق نینا تا سقف پر از کتاب بود، در اتاق نشیمن هم کتابها را مرتب چیده بودند، حتی برای مطالعه در دستشویی هم کتاب بود. نینا همیشه دوست داشت حس کند که زنان کوچک در مواقع بحرانی دم دست است.»
حجم
۳۲۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
حجم
۳۲۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
نظرات کاربران
برای من پرسه زدن تو روستای کوچیکی در اسکاتلند و اشنا شدن با جشن ها و رقص هاشون،تجربه ی شیرین و لذتبخشی بود که با خوندن این کتاب اتفاق افتاد . خوندن این کتاب رو پیشنهاد میکنم مخصوصا اگر مثل من
درباره دختری که عاشق کتابه و ایده کتابفروشی در یک ون رو عملی میکنه و از شهرش دور میشه. در اسکاتلند اتفاق میفته، مقداری هم درباره طبیعت و حال و هوای روستایی اونجا نوشته. ایده کتاب فقط از دور جذابه