دانلود و خرید کتاب تقصیر من نیست! بل مونی ترجمه نیلوفر اکبری
تصویر جلد کتاب تقصیر من نیست!

کتاب تقصیر من نیست!

معرفی کتاب تقصیر من نیست!

کتاب تقصیر من نیست!؛ چرا همه فکر می‌کنند همه‌چیز تقصیر من است؟! نوشتهٔ بل مونی و ترجمهٔ نیلوفر اکبری است و نشر افق آن را منتشر کرده است. این کتاب از مجموعه کیتی دختر آتش‌پاره است.

درباره کتاب تقصیر من نیست!

تا حالا فکر کرده‌اید چقدر عجیب است که اعضای یک خانواده، اصلاً به هم شبیه نیستند؟ دخترخالهٔ کیتی، ملیسا، شبیه او نیست، ولی در این کتاب، شما می‌بینید اتفاق‌هایی که برای ملیسا می‌افتد، ثابت می‌کند که همهٔ ما می‌توانیم تغییر کنیم و کیتی و ملیسا، رابطه‌شان بهتر شده است.

اگر یادتان باشد آخر کتاب چرا من؟ مادر کیتی به او گفت که منتظر یک بچه است و با اینکه برادرش خوشحال بود، کیتی حسودی‌اش شد.

در کتاب حوصله‌ام بدجوری سررفته! بچه به دنیا آمد و اسمش را تام گذاشتند. در کتاب تقصیر من نیست! می‌توانید چیزهای بیشتری دربارهٔ تام بخوانید. او کمی اذیت می‌کند، ولی همه دوستش دارند، به غیر از وقت‌هایی که پوشکش را کثیف می‌کند!

کیتی در این کتاب با خود می‌گوید: «مگه تقصیر من است که آن‌ها با ملیسا دوست نمی‌شوند؟ خب، عقربه‌های ساعت تند می‌دوند. من چه کار کنم؟ مگه من مجسمه را شکستم؟»

کیتی نمی‌خواهد دیر به مدرسه برود یا دلش نمی‌خواهد تام کوچولو را اذیت کند. او می‌داند که خیلی چیزها تقصیر او نیست. برای همین دلش می‌خواهد کاری کند.

خواندن کتاب تقصیر من نیست! را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به همهٔ کودکان و نوجوانان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب تقصیر من نیست!

«توی خانهٔ کیتی این‌ها، صبح‌ها همه چیز قاتی‌پاتی می‌شد. تا کیتی می‌رفت دستشویی، پدر سروصدا راه می‌انداخت که کیتی زود باش! دانیل از آن بالا داد می‌زد که نمی‌تواند لباس ورزشی‌اش را پیدا کند. از مادر می‌پرسید که لباسش را کجا گذاشته؟ مادر با یک دستش توی دهان تام غذا می‌گذاشت و با آن یکی دستش، برای کیتی نان گرم می‌کرد. و در تمام این مدت، عقربه‌های ساعت‌دیواری آشپزخانه، دور خودشان می‌چرخیدند، انگار یک نفر داد می‌زد: «حاضر شو!... بجنب!... برو!...»

این‌جور وقت‌ها، ساعت خوبی از روز نبود.

و آن روز صبح، بدتر از همیشه بود. سروصدا آن‌قدر زیاد بود که تام کوچولو بالاخره تصمیم گرفت با ونگ‌ونگش همه را ساکت کند. کیتی به دایرهٔ قرمز عصبانی دور دهان بچه نگاه کرد و با خودش فکر کرد اگر او یک آدمک غول‌پیکر بود، تو می‌توانستی آن را از مغازه بخری.

پدر بلندتر از گریهٔ تام داد زد: «دانیل! اگر نجنبی، دیر سر کار می‌رسم.»

بالاخره، پدر و دانیل با عجله از خانه بیرون رفتند. کیتی که منتظر مادر بود، از بالای پله‌ها، آن‌ها را نگاه می‌کرد. درهای ماشین تق بسته شد. و وقتی پدر دنده‌عقب رفت، قروم... صدای موتور ماشین بلند شد. بعد،... تلق! یک طرف ماشین به چهارچوب در مالید و قر شد.

کیتی گفت: «خدای من!»

پدر و دانیل، از ماشین پیاده شدند تا ببینند چه بلایی سر ماشین آمده.

چیزی که پدر گفت، اصلاً قشنگ نبود. مؤدبانه‌اش این بود که همه‌اش تقصیر دانیل است که او را هول کرده.

دانیل غرغر کرد: «تقصیر من نیست که شما بد رانندگی می‌کنی!»

صورت پدر عین گوجه‌فرنگی سرخ شد و غرید: «چه گفتی؟»

دَن فوری گفت: «هیچ‌چیز!»

آن‌ها دوباره سوار ماشین شدند و کیتی به خانه برگشت. این روزها مادر ویلیام، سر راهش، ویلیام و کیتی را به مدرسه می‌گذاشت. ولی آن روز، ویلیام سرماخورده بود و به همین‌خاطر، کیتی منتظر بود تا مادر سر صبر و حوصله، کارهای تام را انجام بدهد. دهانش را پاک کند، چهارتا دانه شوید روی سرش را شانه کند که مادر به‌شان می‌گفت مو و بعد او را توی لباس سرهمی‌اش بپیچد. انگار این کارها هیچ‌وقت تمام نمی‌شد. مادر دنبال کلاه پشمی تام گشت و بعد، کالسکه را بیرون آورد... از وقتی‌که تام به دنیا آمده بود، مادر خیلی کند شده بود.»


min malak
۱۴۰۱/۰۷/۰۷

حس خوب داستان های کودکی رو در من زنده کرد. گرچه حس کردم الآن هم تمایل دارم مجموعه ش رو بخونم. داستان هایی که تصویر دارند رو دوست دارم. و من فکر کردم خوندنش برای بزرگسالان هم میتونه جذاب و آموزنده باشه.

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۸۴ صفحه

حجم

۲٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۸۴ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
۳,۰۰۰
۷۰%
تومان