دانلود و خرید کتاب من نمی خواهم! بل مونی ترجمه داود شعبانی داریانی

معرفی کتاب من نمی خواهم!

کتاب الکترونیکی «من نمی خواهم!» نوشتهٔ بل مونی با ترجمهٔ داود شعبانی داریانی در نشر افق چاپ شده است.

درباره کتاب من نمی خواهم!

کیتی دختر خوبی است اما گاهی به‌نظرش می‌آید که بزرگترها او را درک نمی‌کنند و این موضوع ناراحتش می‌کند. در این مجموعه با داستان‌های مختلفی که برای کیتی اتفاق می‌افتد و مخالفت‌هایش در بعضی از موضوعات آشنا می‌شویم.

کتاب من نمی خواهم! از ۹ داستان کوتاه با عناوین زیر تشکیل شده است:

یک نامه از کیتی

نمی‌خواهم دندان‌هایم را بشویم

نمی‌خواهم سبزیجاتم را بخورم

نمی‌خواهم دست‌و‌رویم را بشویم

نمی‌خواهم بخوابم

نمی‌خواهم بگویم بله

نمی‌خواهم شریک بشوم

نمی‌خواهم اتاقم را مرتب کنم

نمی‌خواهم با خواهر کوچکم بازی کنم

کتاب من نمی خواهم! را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب مناسب گروه سنی ج است.

بخشی از کتاب من نمی خواهم!

«کیتی عاشق قصه‌های موقع خواب بود. او، مکیدن شکلات و بغل‌کردن خرس محبوبش را هم خیلی دوست داشت ولی از فکر وقت خواب، حالش به‌هم می‌خورد. دلش نمی‌خواست فکر کند که روز به پایان رسیده و دیگر وقتی برای بازی و خنده نمانده است و او باز در تاریکی تنها می‌ماند.

کیتی تاریکی را دوست نداشت. اما هرگز این را به مادر و پدرش نگفته بود، چون مثل دخترخالهٔ رؤیایی و احساساتی‌اش، ملیسا، نبود که از حیوانات، حشرات، جاهای ساکت و از همه‌چیز و همه‌کس می‌ترسید. او از اینکه قوی و محکم باشد، احساس غرور می‌کرد. کیتی تا به حال به هیچ‌کس نگفته بود که اصلاً چیزی به نام ترس، در وجودش هست. با این‌همه، او هم مثل هر بچهٔ کوچولویی، وقتی اتاقش تاریک می‌شد، از هر سایه‌ای که توی اتاقش می‌افتاد، می‌ترسید. هرچند که مادر همیشه چراغ کوچکی را در پاگرد بیرون روشن می‌گذاشت.

بعضی شب‌ها، او فریاد می‌زد و می‌گفت: «حالا خیلی زود است.» بعضی وقت‌ها، گریه می‌کرد و می‌گفت: «این منصفانه نیست! دانیل هنوز بیدار است.» و مادر مجبور می‌شد برای یک‌صدمین بار، توضیح دهد که دانیل از تو بزرگ‌تر است و به همین دلیل کمی دیرتر از تو به رختخواب می‌رود.

بعضی شب‌ها هم کیتی می‌رفت قایم می‌شد. ولی هرچقدر در پیداکردن مخفیگاهش نبوغ به خرج می‌داد، باز مادر پیدایش می‌کرد و از او می‌خواست که به طبقهٔ بالا برود و در اتاقش بخوابد.

یک شب کیتی حسابی بداخلاق شده بود، چون پدر و مادرش داشتند به سینما می‌رفتند و از یک پرستار بچهٔ جدید، خواسته بودند که به خانه‌شان بیاید.

مادر گفت: «شما باید به کریستینِ طفلکی کمک کنید، چون او قبلاً این کار را نکرده و فقط هفده سالش است.»

مادر به دانیل گفت بی‌سر و صدا در اتاقش بماند و گفت که نیم ساعت زودتر از همیشه لباس خواب کیتی را می‌پوشاند.

کیتی بداخلاق شد، ولی هیچ راه فراری نبود. او قبل از اینکه بتواند بگوید: «نمی‌خواهم...» با لباس خواب، توی رختخوابش دراز کشیده بود. وقتی صدای زنگ بلند شد، مادر کیتی را بوسید و به طبقهٔ پایین رفت.»

کاربر ۵۵۵۴۸۲۸
۱۴۰۱/۰۹/۲۴

عالیههعععععههعه

حجم

۳٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۶۰ صفحه

حجم

۳٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۶۰ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان