دانلود و خرید کتاب جعبه مقوایی آرتور کانن دویل ترجمه مژده دقیقی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

معرفی کتاب جعبه مقوایی

کتاب الکترونیکی «جعبه مقوایی» نوشتهٔ آرتور کانن دویل با ترجمهٔ مژده دقیقی در انتشارات شرکت کتاب هرمس چاپ شده است.

درباره کتاب جعبه مقوایی

جعبه مقوایی مجموعه‌ای است از چند داستان کوتاه از سلسله داستان‌های جنایی «شرلوک هولمز» که اولین بار در سال ۱۸۹۳ منتشر شد. عناوین داستان‌ها بدین قرار است: «مسئله هویت»، «راز دره باسکامب»، «جعبه مقوایی»، «کارمند بورس اوراق بهادار»، «ملاک رایگیت»، و «مرد خمیده پشت».

 جعبه مقوایی داستانی است درباره بسته وحشتناکی که به دست دوشیزه «سوزان کاشینگ» می‌رسد. او بانوی منزوی و مجردی است که پنجاه سال دارد و زندگی آرامی را می‌گذراند .یک روز پستچی بسته کوچکی را به او تحویل می‌دهد. داخل بسته، جعبه‌ای مقوایی پر از بلورهای نمک قرار دارد. دوشیزه کاشینگ هنگام خالی کردن نمک‌ها، دو گوش انسان را در میان آن پیدا می‌کند. پلیس در ابتدا تصور می کند که این کار، نوعی شوخی عجیب است اما هولمز نظر دیگری دارد و از خیانتی با عواقبی خونین پرده برمی‌دارد.

کتاب جعبه مقوایی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به داستان‌های جنایی و کارآگاهی به‌ویژه دوستداران شرلوک هلمز پیشنهاد می‌شود.

درباره سر آرتور ایگناتیوس کانن دویل

سر آرتور ایگناتیوس کانن دویل در سال ۱۸۵۹ در شهر ادینبورگ در اسکاتلند متولد شد. پدرش، چارلز آلتمتون دویل در انگلستان زاده شد. پدر و مادر دویل هر دو از نژاد کاتولیک ایرلندی بودند و در سال ۱۸۵۵ ازدواج کردند. در سال ۱۸۶۴، خانواده دویل به دلیل اعتیاد به الکل پراکنده شدند و کودکان به‌طور موقت در ادینبورگ ساکن شدند. در سال ۱۸۶۷ خانواده توانست دوباره جمع شود زندگی را از سر بگیرد. دویل پدر خود را در سال ۱۸۹۳ از دست داد.

سر آرتور نویسنده، پدیدآور و پزشک اسکاتلندی بود. او در ابتدا به حرفه پزشکی می‌پرداخت اما آوازه خود را مدیون خلق شخصیت شرلوک هولمز، کارآگاه خصوصی است. او چهار رمان و بیش از پنجاه داستان کوتاه از شرلوک هولمز نوشته‌است. به‌طور کلی داستان‌های شرلوک هولمز نقطه عطفی در ادبیات جنایی محسوب می‌شود. وی در زمان خود نویسنده‌ای پرکار بوده و علاوه بر داستان‌های شرلوک هولمز؛ اشعار، نمایشنامه‌ها و رمان‌های بسیار دیگری نوشته است. وی همچنین از اعضای فراماسونری بود. دویل با کمک عموی ثروتمند خود در سن نه سالگی به مدرسه فرستاده شد و در سال ۱۸۷۵ به دانشگاه Stonyhurst رفت. از سال ۱۸۷۵ تا ۱۸۷۶، او در مدرسه یسوایت استلا ماتینا در اتریش تحصیل کرد.

دویل در ابتدای خلق اثر شرلوک هولمز با مشکل پیدا کردن ناشر برای داستانش مواجه شد. در ابتدا خوانندگان زیادی حاضر نبودند که برای خواندن چنین داستانی پول خرج کنند، به همین دلیل او برای چاپ داستان اتود در قرمز لاکی مجبور شد به مجلاتی روی آورد که داستان‌های مختلف و کم فروش را در کاغذهای ارزان قیمت چاپ می‌کردند.

او در سال ۱۸۹۲، نامه‌ای به معلم سابق دانشگاهش جوزف بل نوشت و در آن گفت: «من شرلوک هولمز را مدیون شما هستم… و سعی کردم با استفاده از شخصیت و قدرت مشاهده و استنتاج شما یک انسان جدید بسازم». در فوریه ۱۸۹۰، او داستان نشانه چهار را نوشت. او داستان‌های کوتاه دیگری هم از شرلوک هولمز نوشته که در مجله استرند به چاپ رسیده است. نگرش ویژه دویل نسبت به شخصیت خلق کرده‌اش باعث بادوام شدن آن شخصیت شده بود. اما او در سال ۱۸۹۳ و در داستان مشکل نهایی شرلوک هولمز را توسط پروفسور جیمز موریارتی از بین برد. پس از آن ناشران زیادی درخواست دادند تا دویل دوباره شرلوک هولمز را زنده کند، ناشران حاضر بودند مبالغ بسیار زیادی را پرداخت کنند که این کار باعث شهرت بیشتر شرلوک هولمز شد.

دویل در سال ۱۹۰۳ و بعد از ده سال بالاخره شرلوک هولمز را زنده کرد. او از زبان شرلوک هولمز توضیح داد که فقط جیمز موریارتی از آبشار سقوط کرده و مرده‌است، اما از آنجا که هولمز دشمنان خطرناک دیگری مانند سرهنگ سباستین موران داشت، تصمیم گرفته بود خود را مرده نشان بدهد تا بتواند تمام همدستان موریارتی را دستگیر کند. پس از زنده شدن دوباره شرلوک هولمز دویل در سال ۱۹۱۴ داستان دره وحشت را نوشت که با واکنش مثبت خوانندگان روبه رو شد. در نهایت هولمز در ۵۶ داستان کوتاه و ۴ رمان ظاهر شد. او در سال ۱۹۳۰ از دنیا رفت.

بخشی از کتاب  جعبه مقوایی

«خُب، کلاه حصیری خاکستری رنگ و لبه پهنی داشت با پری به رنگ قرمز آجری. کتش سیاه بود ومنجوقهای سیاه به آن دوخته بودند، با حاشیه‌ای از تزیینات ریزِ سیاه براق. لباسش قهوه‌ای بود، کمی تیره‌تر از رنگِ قهوه، با حاشیه باریکی از مخمل ارغوانی دور گردن و سرآستینها. دستکشهایش متمایل به خاکستری بود و جای انگشت سبابه دست راست فرسوده شده بود. پوتینهایش را ندیدم. گوشواره‌های آویزِ طلای کوچکی داشت، و حالتش در مجموع حاکی از رفاه نسبی بود با رفتاری معمولی و راحت و بی‌تکلف.

شرلوک هولمز آرام دستهایش را به هم زد و با خود خندید.

ــ آفرین، واتسن، خیلی خوب داری راه می‌افتی. کارَت واقعاً خیلی خوب بود. در واقع به هیچ یک از مسائل مهم پی نبرده‌ای، ولی روش کار را یاد گرفته‌ای، رنگ را هم سریع تشخیص می‌دهی. هرگز به حالت کلی اعتماد نکن، پسرجان، بلکه حواست را بر جزئیات متمرکز کن. همیشه پیش از هر کار به آستین خانمها نگاه می‌کنم. در مورد آقایان شاید بهتر باشد ابتدابه زانوهای شلوار توجه کنیم. همان‌طور که دیدی، سرآستین این خانم از جنس مخمل بود که علامت و اثر روی آن خیلی خوب باقی می‌مانَد. دو چروک کمی بالاتر از مچ به خوبی مشخص بود، همان جا که ماشین‌نویسها دستشان را به میز فشار می‌دهند. چرخ خیاطی دستی هم اثر مشابهی به جا می‌گذارد، اما فقط روی دست چپ، و در قسمت بیرونی دست که با انگشت شست بیشتر از همه فاصله دارد، نه آن‌که، مثل این مورد، درست در پهنترین قسمت قرار گرفته باشد. بعد از آن به چهره‌اش نگاه کردم، با دیدنِ اثر عینک در دو طرف بینی‌اش، جرئت کردم و اشاره‌ای به نزدیک‌بینی و ماشین نویس بودنِ او کردم که ظاهراً موجب حیرتش شد.

ــ من هم تعجب کردم.

ــ ولی، کاملاً روشن بود. زمانی خیلی تعجب کردم و علاقه‌ام جلب شد که متوجه شدم پوتینهایی که به پا داشت، هر چند بی‌شباهت نبودند، در واقع لنگه به لنگه بودند، رویه یک لنگه اندکی تزیین شده و رویه آن یکی ساده بود. از پنج دگمه یک لنگه فقط دو دگمه پایینتر بسته شده بود، و در لنگه دیگر دگمه‌های اول، سوم، و پنجم. به این ترتیب، وقتی می‌بینی خانم جوانی که لباس مرتبی به تن دارد با پوتینهای لنگه به لنگه که دگمه‌هایشان درست بسته نشده بیرون آمده، به راحتی می‌توانی نتیجه بگیری که با عجله از خانه خارج شده است.»

نظرات کاربران

ehsan fatahi
۱۴۰۱/۰۶/۲۵

این کتاب شامل چند تا داستان کوتاه میشه که هر کدام راجع به یه جنایت خاص میشه.و طبق معمول شرلوک هولمز و دکتر واتسن شروع به تحقیقات برای یافتن قاتل میکنن. کتاب جالبیه یکی دو تا از داستانهاش هیجانش بیشتره.در کل

- بیشتر
amir hexo
۱۴۰۱/۰۵/۰۹

شیطونا،منتظر بودید من چاپیشو بخرم بعد اینجا بزاریدش؟

AS4438
۱۴۰۲/۰۹/۰۷

داستانهای کوتاه از هولمز، هیچکدام هیجان آنچنانی دیگرداستانهای نویسنده رانداشت، سرگرم کننده وبرای یکبارخواندن بد نبودند.

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۹)
زمانی که در سراسرِ اروپا صحبت از او بود، و کف اتاقش به راستی تا مچِ پا پوشیده از تلگرامهای تبریک بود، او را گرفتار افسردگی شدید یافتم.
ترنج وپونه
هولمز گفت: ــ خداوند کمکمان کند! چرا سرنوشت با این موجودات بیچاره بی‌دفاع این‌طور بازی می‌کند؟ همیشه وقتی از چنین مسائلی آگاه می‌شوم به یاد گفته باکستر می‌افتم و می‌گویم «شرلوک هولمز جز برای رحمت الهی قدم برنمی‌دارد.»
آریا سلطانی نجف آبادی
هولمز گفت: ــ خداوند کمکمان کند! چرا سرنوشت با این موجودات بیچاره بی‌دفاع این‌طور بازی می‌کند؟ همیشه وقتی از چنین مسائلی آگاه می‌شوم به یاد گفته باکستر می‌افتم و می‌گویم «شرلوک هولمز جز برای رحمت الهی قدم برنمی‌دارد.»
آریا سلطانی نجف آبادی
«شرلوک هولمز جز برای رحمت الهی قدم برنمی‌دارد.»
کاربر ۲۶۳۶۶۹۲
این چرخه مصیبت و خشونت و وحشت در خدمت کدام هدف است؟ باید هدفی داشته باشد، در غیر این صورت تصادف است که بر جهان ما حکم می‌راند و این غیرممکن است. ولی کدام هدف؟ این همان معضل بزرگ و جاودانه‌ای است که عقل انسان هرگز نمی‌تواند پاسخی برای آن بیابد.
آریا سلطانی نجف آبادی
شاید آن ضرب‌المثل قدیمی ایرانی را به خاطر داشته باشی که می‌گوید: «آن کس که بچه پلنگی را می‌رباید به استقبال خطر رفته است، و نیز آن کس که پنداری را از زنی می‌گیرد». در سخن حافظ نیز همان‌قدر معنی و همان‌قدر دانش درباره جهان نهفته است که در کلامِ هوراس.
آریا سلطانی نجف آبادی
ــ آفرین، واتسن، خیلی خوب داری راه می‌افتی. کارَت واقعاً خیلی خوب بود. در واقع به هیچ یک از مسائل مهم پی نبرده‌ای، ولی روش کار را یاد گرفته‌ای، رنگ را هم سریع تشخیص می‌دهی.
آریا سلطانی نجف آبادی
مهم نیست، آگاهی از مسائل حرفه من است. شاید خودم را طوری آموزش داده‌ام که چیزهایی را ببینم که دیگران به آنها توجه نمی‌کنند. در غیر این صورت، چرا باید برای مشاوره به سراغ من می‌آمدید؟
آریا سلطانی نجف آبادی
هولمز به این تعریف اعتنایی نکرد، هر چند از لبخندش معلوم بود که به مذاقش خوش آمده است.
ترنج وپونه

حجم

۱۸۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۷۸ صفحه

حجم

۱۸۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۷۸ صفحه

قیمت:
۲۶,۰۰۰
تومان