کتاب هواخواه
معرفی کتاب هواخواه
کتاب هواخواه نوشتهٔ ویت تان نوین و ترجمهٔ فرانک معنوی است و نشر میلکان آن را منتشر کرده است. این کتاب داستان یک جاسوس دوجانبه و کمونیست است.
درباره کتاب هواخواه
هواخواه نوشتهٔ ویت تان نِوین (۱۹۷۱)، نویسندهٔ آمریکایی ویتنامیتبار و استاد زبان انگلیسی و مطالعات قومی در دانشگاه کارولینای جنوبی است. این کتاب که نخستین اثر اوست، در سال ۲۰۱۶ جایزهٔ بهترین رمان تخیلی، جایزهٔ ادگار، جایزهٔ سنتر، جایزهٔ آسیایی آمریکایی در ادبیات داستانی و مدال کارنیج برای رمان برتر را از انجمن کتابخانهٔ آمریکا دریافت کرد.
این کتاب دربارهٔ یک جاسوس است، یک مأمور مخفی، یک ترساننده، مردی با دو چهره. شاید تعجببرانگیز نباشد؛ ولی او همچین مردی است؛ با دو ذهن. موجودی جهشیافته و درکنشده از یک کتاب کمیک یا یک فیلم ترسناک نیست، هرچند برخی با او چنین برخوردی داشتهاند. بهسادگی توانایی دیدن هرگونه مشکلی را از دو جنبه دارد. گاهی اوقات خودش را تحویل میگیرد که این یک استعداد است و با اینکه باید اقرار کرد این خصیصه که به ذاته کماهمیت محسوب میشود، ولی احتمالاً تنها استعدادش هست. او نمیتواند جلوی خودش را بگیرد و دنیا را این شکلی نبیند، آیا واقعاً میتوان این توانایی را استعداد نامید یا نه؟ هرچه باشد، استعداد چیزی است که از آن استفاده میکنند، نه اینکه استعداد از آنها استفاده کند. باید اعتراف کرد استعدادی که نشود از آن استفاده کرد و آن استعداد شما را تسخیر کند، آنوقت استعداد یک خطر بزرگ است.
خواندن کتاب هواخواه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران رمانهای خارجی مرموز و ماجراجویانه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب هواخواه
سختترین چیز دربارهی صحبت کردن با یک زن، برداشتن قدم اول است، ولی مهمترین نکته این است که فکر نکنید. فکر نکردن سختتر از چیزی است که به نظر میرسد، با اینحال دربارهی زنان، انسان هرگز نباید فکر کند. هرگز. اما این بهراحتی جواب نمیدهد. دفعات اولی که در دوران دبیرستان به دختران نزدیک شدم، زیادی فکر کردم، مکث کردم و در نتیجه دوباره و دوباره شکست خوردم.
ولی در نهایت متوجه شدم که تمام زورگوییهای دوران کودکی که نسبت به من شده بود، مرا قوی کرده و باعث شده باور کنم که رد شدن، بهتر از نداشتن هیچگونه شانسی برای کلاً رد شدن است. در نتیجه اینطور شده بود که من حالا، در حین نزدیکشدن به زنان، با چنان شهودی با تمام شبهات و ترسها مذاکره میکردم، که خود بودا هم کارم را تأیید میکرد. کنار لانا نشستم و به هیچچیز فکر نکردم، من تنها غریزهام و سه اصل اولیهام برای صحبت کردن با یک زن را دنبال کردم: اجازه نگیر؛ سلام نکن؛ و نگذار که اول او صحبت کند.
***
مان خاکستر سیگارش را بهسمت او تکان داد و گفت، این پلیس یه سروانه. به ارشدت احترام بذار ستوان.
سرباز نیرویِ دریایی دوم که او هم یک ستوان بود گفت، هر چی تو بگی سرگرد. که باعث شد سرباز سوم که او هم یک ستوان بود بگوید، همه سرگردا و ژنرالا و سرهنگا برن به جهنم. رییسجمهور فرار کرده. ژنرالا هم پوف! مثل دود، رفتن. درست مثل همیشه ماتحت خودشون رو نجات دادن. بگو چرا؟ چون باعث میشه ما بمونیم تا عقبنشینی رو پوشش بدیم. درست همونطور که همیشه این کار رو کردیم. مارین دوم گفت، چه عقبنشینیای؟ هیچ جایی برا رفتن نیست. سومی موافق بود: ما مُردیم. اولی گفت، همین الانم مُردیم. شغلمون اینه که مُرده باشیم.
من سیگارم را کناری انداختم و گفتم، شما هنوز نمردید. باید برگردید سر پستتون.
مارین اول یک بار دیگر توی صورت من دقیق شد و یک قدم دیگر بهسمتم برداشت تا اینکه دماغش تقریباً به دماغ من خورد. بعد گفت، تو چی هستی؟
بون فریاد زد، تو از حدت خارج شدی ستوان!
مرد انگشتش را در سینهی من فرو کرد. الان بهت میگم چی هستی.
من گفتم، نگو.
او فریاد زد، یه حرومزاده! دو نفر دیگر خندیدند و با او همصدا شدند. یه حرومزاده!
من هفتتیرم را درآوردم و سر لولهاش را میان چشمان مارین گذاشتم. پشت سر او، دوستانش به شکلی عصبی دستهایشان را روی تفنگهایشان گذاشتند ولی کار بیشتری نکردند. آنها مست بودند، ولی نه آنقدر که فکر کنند میتوانند در کشیدن اسلحه، از دوستان هوشیار من سریعتر باشند.
تو مستی، مگه نه ستوان؟ صدایم لرزید، با اینکه خودم احساس لرزش نداشتم.
مرد گفت، بله. قربان.
پس من بهت شلیک نمیکنم.
حجم
۴۹۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۰۰ صفحه
حجم
۴۹۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۰۰ صفحه
نظرات کاربران
داستان، اعترافات یک جاسوس دوجانبه را روایت میکند. راوی یک افسر دورگه است که فرزند نامشروع یک کشیش فرانسوی و دختری فقیر اهل ویتنام شمالی است. او در کودکی دچار مشکلات بسیاری است چون نه ویتنامیها او را از خود میدانند و
خیلییی عالی بود...سه دوست با عقاید متفاوت انقلابی ولی دوستی پایدار و عقایدی که به هیچ تبدیل میشه!
شاهکاره
کتاب خوبیه،فقط به نظرم بعضی قسمتهاش کمی خسته کننده و طولانیه
کتاب بینظیر است👍👍👍
بسیار هم عالی ... طاقچه 👍❤
کتاب جالبی بود، نگاهی به حکومت های کمونیستی و اینکه چطور شعارها به هیچی تبدیل میشن و معنای خودشون رو از دست میدن. از اون طرف نگاهی که به جامعه مهاجر میشه و تاثیر جنگ روی مردم واقعا برام غم انگیز