کتاب آدمکش
معرفی کتاب آدمکش
کتاب آدمکش نوشته اوژن یونسکو است و با ترجمه سحر داوری در نشر بیدگل منتشر شده است.
درباره کتاب آدمکش
داستان در شهری به ظاهر عادی روایت میشود. شهر میزبان قاتلی است که قربانیان خود را پس از فریب دادن آنها در آنجا با پیشنهاد نمایش تصویر سرهنگ در استخر غرق میکند. برانژه مردی میانسال و شهروندی عادی است. همه چیز عادی است تا اینکه او به زنی علاقهمند میشود و میخواهد با او ازدواج کند. دانی زن جوانی است که برانژه به او علاقهمند شده است اما قربانی قاتل میشود و کشته میشود. بعد از این اتفاق برانژه تمام تلاشش را میکند تا قاتل را پیدا کند. سرانجام او را پیدا میکند، مردی کوچک اندام و ترحم برانگیز. برانژه تمام تلاشش را میکند با استفاده از استدلالها و توجیههای متعدد – از همدردی گرفته تا میهنپرستی، مسیحیت و نیهیلیسم او را قانع کند قتل غیر اخلاقی است اما موفق نمیشود.
خواندن کتاب آدمکش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات نمایشی پیشنهاد میکنیم
درباره اوژن یونسکو
اوژن یونسکو نمایشنامهنویس و نویسنده فرانسوی (رومانیایی الاصل) اوایل قرن بیستم است. او ۲۶ نوامبر ۱۹۰۹ در رومانی متولد شد. در سال ۱۹۷۰ به عضویت فرهنگستان فرانسه درآمد و در حال حاضر به عنوان بارزترین نماینده تئاتر آوانگارد فرانسه و نمایشنامه نویسی پیشرو شناخته میشود. او اعتقاد دارد «هنرمند پیشرو، سنتها را از بین نمیبرد بلکه آنها را تجدید حیات میکند». تئاتر یونسکو تئاتری شاعرانه با دغدغه انتقال تجربه بودن است که در کرگدن بار دیگر مقوله مسخ را بیان میکند.
از میان آثار دیگر اوژن یونسکو میتوان به آدمکش، آوازهخوان طاس، عابر هوایی، شاه میمیرد، درس، صندلیها و دختر دم بخت اشاره کرد. آثار او عموما به دست مترجمان نامدار ایرانی مانند آل احمد، پری صابری، بهمن محصص، مدیا کاشیگر و داریوش مهرجویی به فارسی برگردانده شده است. او در تاریخ ۲۶ مارس ۱۹۹۴ در ۸۴ سالگی در پاریس چشم از دنیا فروبست و آرامگاه او در آرامگاه گورستان مونپارناس قرار دارد.
بخشی از کتاب آدمکش
برانژه: (به دانی) خبر ندارید دوست عزیز، دانی عزیز، نامزد عزیز، که چقدر دلم براتون تنگ شده بود.
دانی: پس اینطور... (با عصبانیت خاصی ماشین تحریرش را برمیدارد و لوازمش را با حرکاتی خشن جمع میکند.)
برانژه: (به دانی) توُ یک آپارتمان عالی زندگی میکنیم، پر از آفتاب.
دانی: (به آرشیتکت) حتماً درک میکنید که نمیتونم توُ این مسئولیت سهیم بشم. از توان من خارجه.
آرشیتکت: اداره مسئولش نیست.
دانی: (به آرشیتکت) باید متوجه بشید....
آرشیتکت: (به دانی) به شما نیومده من رو نصیحت کنید. به خودم مربوطه. اما باز هم بهتون هشدار میدم؛ مراقب باشید!
دانی: (به آرشیتکت) من هم احتیاجی به توصیههای شما ندارم، من هم به خودم مربوطه.
آرشیتکت: (به دانی) خیلیخب، خیلیخب، خیلیخب!
دانی: خداحافظ، موسیو آرشیتکت.
آرشیتکت: (به دانی) خدا به همراه.
دانی: (به برانژه) خداحافظ، موسیو.
برانژه: (میدود بهطرف دانی که بهسمت خروجی راست میرود.) مادموازل دانی، تا جواب ندادید، نرید... حداقل این بنفشهها رو بگیرید!
دانی خارج میشود.
برانژه، با دستهای آویزان، نزدیک خروجی میایستد.
اوه... (به آرشیتکت) شما که قلب انسان رو میشناسید، اگه زنی نه بگه «آره»، نه بگه «نه»، معنیش «آره»ست، نه؟ (به جناح راستِ پشتصحنه) شما الهامبخش من میشید، الهۀ من میشید. من کار میکنم.
انعکاس مبهمی از آخرین سیلابهای کلماتی که ادا شده به گوش میرسد و برانژه دو قدم بهسوی آرشیتکت میرود و در خلأ چیزی را نشان میدهد.
من دست برنمیدارم. با دانی اینجا ساکن میشم. اون خونۀ سفید رو، وسط اون سبزیکاریها، میخرم، همون خونهای رو که نصفهکاره ولش کردن... من خیلی پول ندارم، شما حتماً از نظر پرداخت تسهیلاتی برای من قائل میشید.
آرشیتکت: اگه هنوز مایلید! اگه جا نزنید.
برانژه: من مصممم. چرا باید جا بزنم؟ با اجازۀ شما، میخوام یک شهروند شهر مشعشع بشم. میخوام همین فردا بیام اینجا بشینم، با اینکه خونه هنوز کاملاً تمام نشده.
آرشیتکت: (به ساعتش مینگرد.) دوازده و سی و پنج دقیقه
ناگهان صدای افتادن سنگی در دو قدمی برانژه، بین او و آرشیتکت.
برانژه: اِ! (کمی عقب میکشد.) سنگ!
آرشیتکت: (بدون تعجب، بیاحساس) بله، سنگ!
برانژه: (خم میشود، سنگ را بر میدارد، کمر راست میکند و به آن مینگرد.) سنگه!
آرشیتکت: شما تا حالا سنگ ندیدهید؟
حجم
۹۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۹۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
نظرات کاربران
حیاتی خوفناک و گریزناپذیر در پسِ ظاهری آرامشبخش!
اصلا سبک و سیاق را دوست نداشتم