کتاب غول مدفون
معرفی کتاب غول مدفون
کتاب غول مدفون نوشته کازوئو ایشیگورو نویسنده ژاپنیتبار بریتانیایی برنده بوکر است. غول مدفون داستانی جذاب است که با ترجمه سهیل سمی منتشر شده است.
درباره کتاب غول مدفون
دو قهرمان داستان، آکسل و بئاتریس، زوج کهنسالی هستند که برای یافتن پسر گمشدهشان راهی سفر میشوند.اکسل بهخاطر میآورد که در گذشته زنی سرخ مو به آنها کمک می کرد و از بیماران نگهداری میکرده اما ناگهان تمام مردم او را فراموش کردهاند و حتی بهخاطر نمیآورند همچین زنی وجود داشته. آنها راهی سفری برای پیدا کردن فرزندشان شدهاند متوجه میشوندساکسونها و بریتونها پس از جنگی خانمانسوز در صلحی شکننده روزگار میگذرانند، صلحی که بر اثر فراموشی همهگیر ایجاد شده است. فراموشی بهشکل مه در کل سرزمین پخش شده است، مهی که نتیجه نفس کوئریگِ اژدهاست و خاطره جنگ، عشق و نفرت و خونخواهی را از یاد مردم برده است.
آکسل و بئاتریس در طول سفر با آدمهای جدیدی روبهرو میشوند: یک جنگجوی جوان ساکسون که بهدنبال عدالت است، پسری که زخمی اسرارآمیز بر بدن دارد و دنبال مادرش میگردد، سر گوین (تنها بازمانده شوالیههای آرتور افسانهای) که سالهاست مأموریت دارد اژدها را بکشد. غول مدفون مرحله به مرحله آشکار میشود و دلیل دفن شدنش نمایان میشود.
خواندن کتاب غول مدفون را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب غول مدفون
«دارم میگم اون زن رؤیای من نیست، شاهزادهخانم. تا یک ماه پیش همه اون رو میشناختن و ازش تعریف میکردن. چی باعث شده که همه، و همینطور خود تو، فراموش کنین که اصلا چنین کسی وجود خارجی داشته؟»
حال که اکسل در آن صبح بهاری به یاد آن گفتگو افتاده بود، احساس میکرد میتواند بپذیرد که درباره آن زن موسرخ اشتباه کرده است. به هر حال، او مردی سالخورده بود و بعید نبود که هرازگاه ذهن و فکرش مغشوش و آشفته شود. و با این حال، این زن موسرخ فقط یکی از ماجراهای پیدرپی و سردرگمکننده و عجیبی بود که آن اواخر برایش پیش آمده بود. وااَسفا که در آن لحظه مثالهای زیادی به خاطرش نمیآمد، اما مواردِ پیشآمده زیاد و متعدد بودند، در این مورد دیگر جای هیچ شک و شبههای وجود نداشت؛ برای مثال، ماجرای مارتا.
مارتا دختری نُه یا دهساله بود که همه او را به شجاعت و بیپرواییاش میشناختند. کل داستانهای وحشتناکی که در مورد اتفاقات پیشآمده برای بچههای بازیگوش بر سر زبانها بود، ذرهای از احساس ماجراجویی آن بچه کم نمیکرد. به این ترتیب، آن روز غروب، یک ساعت مانده به تاریکی شب، هنگام پیش خزیدن توده مه و بلند شدن صدای زوزه گرگها بر دامنه تپه، وقتی خبر گم شدن مارتا زبان به زبان گشت، همه با نگرانی دست از کار کشیدند. تا مدتی همه در اطراف آن سرپناهِ هزارتو بهفریاد نام او را صدا میزدند و وقتی روستاییان تکتک حجرههای خواب، نقبهای انبار آزوقه، حفرههای زیر لنگههای خَرپا، و همه مخفیگاههایی را که بچهها ممکن بود از سر شیطنت به آنها بخزند میگشتند، صدای پاهای اهالی در دالانها میپیچید.
و بعد در حیص و بیص آن ترس و وحشت، دو چوپان که از نوبت شبانیشان بر تپهها بازمیگشتند، به تالار بزرگ آمدند و خودشان را کنار آتش گرم کردند. حین گرم شدن، یکی از آنها گفت که روز قبل عقابی سرسفید را دیده بودند که بر فراز سرشان چرخیده بود، یک، دو، و بعد سه بار. چوپان گفت که هیچ اشتباهی در کار نبود، آن پرنده واقعآ عقاب سرسفید بود. این خبر خیلی زود در سرتاسر هزارتو پیچید و کمی بعد جمعیتی گرد آتش جمع شدند تا به حکایت چوپانان گوش بدهند. حتی اکسل هم سراسیمه به آنها ملحق شد، چون ظاهر شدن عقاب سرسفید در قلمروی آنها واقعآ خبر مهمی بود. از جمله قدرتهایی که گویا عقابهای سرسفید داشتند، یکی هم توانایی هراساندن و رماندن گرگها بود، و میگفتند در یکی از مناطق همجوار همه گرگها به دلیل حضور همین عقابها غیبشان زده بود.
ابتدا همه با شور و اشتیاق از دو چوپان سؤال میکردند و آن دو مجبور میشدند دوباره و چندباره داستانشان را تکرار کنند. و بعد بهتدریج شک و تردید به جان شنوندهها افتاد. کسی گفت که بارها و بارها چنین ادعاهایی مطرح شده، و هر بار ثابت شده که این حکایتها هیچ پایه و اساسی ندارند. کسی دیگر گفت که همان دو چوپان بهار گذشته داستان مشابهی تعریف کرده بودند، و با این حال، هیچ رؤیت دیگری گزارش نشده بود. دو چوپان با خشم این ادعا را که پیشتر چنین ماجرایی تعریف کرده باشند رد کردند، و چند لحظه بعد آن جماعت به دو گروه تقسیم شدند، آنها که از چوپانها جانبداری میکردند و آنها که ادعا میکردند ماجرای مشابهی را در سال گذشته به خاطر داشتند.
حجم
۳۳۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۹۲ صفحه
حجم
۳۳۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۹۲ صفحه