دانلود و خرید کتاب توهم عاشقی اکرم حسین‌زاده (امیدوار)
تصویر جلد کتاب توهم عاشقی

کتاب توهم عاشقی

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۸۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب توهم عاشقی

کتاب توهم عاشقی نوشتهٔ اکرم حسین‌زاده (امیدوار) در انتشارات شقایق چاپ شده است.

درباره کتاب توهم عاشقی

نگین تک دختر خانواده در کنار پدربزرگ و مادربزرگش بزرگ شده و‌ در۱۴ سالگی و بعد از فوت آن‌ها مجبور به ترک وطن و زندگی در کنار پدر و برادر ناتنی‌اش در ترکیه، می‌شود. در اولین حضور رسمی‌اش کنار خانواده‌ جدیدش با شخصی ملاقات می‌کند که از دشمنان دیرینه‌ پدر و برادرش است و او از هر گونه ارتباط با این شخص منع می‌شود.

چندین سال می‌گذرد، اکنون نگین به ایران بازگشته و دختری دانشجو و سرزنده است که دل در گرو استادش دارد، زندگی بر وفق مرادش است تا اینکه سرنوشت بار دیگر او و آن دشمن دیرینه را مقابل هم قرار می‌دهد.

تعلیق داستان از همان سطرهای اولیه کتاب خواننده را همراه خود می‌کشاند. شخصیت‌سازی‌ها، فضاسازی‌ها خوب و قابل باور است. روند کتاب خطی و ژانر آن عاشقانه اجتماعی و راوی داستان دانای کل است.

کتاب توهم عاشقی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به داستان‌های ایرانی پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب توهم عاشقی

این بار نگاه دختر دقیق‌تر روی او نشست. به نظرش بچه نبود، یعنی اصلا بچه نبود. حسابی هم بزرگ بود. نمی‌توانست سنش را تخمین بزند. قدش نسبتا بلند بود، البته نه به بلندی کاوه! کسی نمی‌توانست او را مجبور به شرکت در چنین مجلسی بکند. سنگینی نگاه دخترک موجب شد دل از شیشه کنده، رو به سوی او کند. باز سرش اندکی کج شد:

- چیه؟!

خیلی ساده پرسید:

- کی مجبورتون کرده؟

ابروهایش را بالا انداخت و مثل معلمی که برای شاگردش توضیح می‌دهد، گفت:

- همیشه کسی یا کسانی نیستن که آدم رو مجبور به کاری می‌کنن! گاهی شرایط ایجاب می‌کنه آدم جایی باشه که دلش نمی‌خواد.

با این حرف کتش را کنار زد. یک دستش را داخل جیبش فرو برد و به دختر چهارده ساله خیره شد. انگار با کمی حسرت! انگشتش بی‌اختیار به سمت گونهٔ او حرکت کرده بود، قصدش نوازش ملایمی روی گونهٔ لطیف او بود. دختر بچه‌ای که داشت به معنی حرفی که شنیده بود، می‌اندیشید. دختر سریع صورتش را عقب کشید و اخم کرد. اجازهٔ لمسش را به کسی نمی‌داد. عقب‌گرد کرد، ظاهرا آن سالن شلوغ، بهتر از اینجا بود.

مرد نگاهی به انگشتش کرد و سری به تاسف برای خود تکان داد. انگار از هم‌صحبتی با کوچولوی روبرویش زیاد بدش نیامده بود. دنبال جمله‌ای برای برگرداندنش بود، گفت:

- تا حالا ندیده بودمت!

دو گامی فاصله گرفته بود، ایستاد و برگشت:

- من تازه اومدم ترکیه.

راضی از ایستادنش، به پنجره تکیه زد. نمی‌خواست جلوتر برود، نباید او را باز می‌ترساند. پرسید:

- با خانواده؟

از دلش گذشت «با خانواده؟» چه جوابی داشت بدهد. با خانواده آمده بود؟ پیش خانواده آمده بود؟ از پیش خانواده آمده بود؟ خنده‌دار بود. خود نیز نمی‌دانست کدام جواب درست است. دلش به درد آمد. اصلا هیچ حس خوبی از این سوال نداشت و بدتر از آن، هیچ حس خوبی از جوابش هم نداشت. فقط گفت:

- نمی‌دونم!!

مرضیه
۱۴۰۲/۰۳/۱۰

نسخه‌ی چاپی 73 تومن اینجا 99 تومن مگه میشه😱😂

پیمایی
۱۴۰۲/۰۴/۱۱

چطوریه ؟؟؟ نسخه چاپی با کلی هزینه کاغذ و چاپ ۷۳ تومن بعد نسخه الکترونیک ۹۹ تومن مگه میشه؟؟؟؟؟؟؟

neda.solrani
۱۴۰۱/۰۲/۰۳

من این کتاب رو با توجه به نظرات دوستان مطالعه کردم اینقدری که تعریف کرده بودن تعریفی نبود قسمت عاشقی با استاد(البته به نظر من) کاملا خسته کننده بود و از شروع این قسمت اخر قسمت عاشقی کاملا مشخص بود ولی قسمت بعد

- بیشتر
نرگس
۱۴۰۱/۰۲/۲۴

عالی من دوست داشتم

Farzan
۱۴۰۱/۱۰/۲۶

در بین رمانهای ایرانی،میشه گفت عالی بود شخصیت آیدین رو خیلی دوست داشتم

فهیمه نیکوگفتار
۱۴۰۱/۰۷/۲۲

خیلی عالی بود یکسره کتاب وخواندم از اون رمان ایرانی هایی که گاهی به تورآدم میخوره که جذابه وپشیمان نمی شوی از خواندنش

کاربر ۳۱۸۸۱۱۲
۱۴۰۱/۰۵/۱۹

رمان جذابی بود ، هرچند کاراکترها به نظرم از واقعیت فاصله داشتن اما برای سرگرمی خوب بود و دوستش داشتم

نرگس۱۳
۱۴۰۲/۰۳/۲۷

لطفا به بی نهایت اضافه کنید

کاربر ۱۶۳۱۵۹۸
۱۴۰۱/۱۰/۱۲

کتاب قشنگی بود دوستش داشتم

حسامه
۱۴۰۱/۰۶/۲۷

خیلی خوب بود. به نظرم اول این کتابو بخونید، بعد همان تلخ همیشگی رو... جالب بود

«دیگر به بخشی از تو قانع نیستم آری... با هر چه دارم دوست می‌دارم مرا باشی یک فصل از یک قصه؟ نه این را نمی‌خواهم می‌خواهم از این پس تمام ماجرا باشی... »
NilGooN
هیچ‌وقت به خاطر کاری که مقصرش نیستی، شرمنده نباش. این همه خوبی و درایت و سرزندگی جای تحسین داره.
هدی
فاطمه خانوم در خانه به دخترها و نگین تاکید کرده بود که عرفانشان شهید است نه مرده، پس حق ندارند خود را به زمین و زمان بدوزند. گریه و ماتم در چارچوب خانه و خلوت! آن‌جا به حرمت و تقدس راه او، باید خوددار و با احترام رفتار کنند.
کاربر ۱۴۰۱۸۵۸
فاطمه خانوم در خانه به دخترها و نگین تاکید کرده بود که عرفانشان شهید است نه مرده، پس حق ندارند خود را به زمین و زمان بدوزند. گریه و ماتم در چارچوب خانه و خلوت! آن‌جا به حرمت و تقدس راه او، باید خوددار و با احترام رفتار کنند.
کاربر ۱۴۰۱۸۵۸

حجم

۵۱۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۶۹۷ صفحه

حجم

۵۱۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۶۹۷ صفحه

قیمت:
۹۹,۰۰۰
تومان