بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نکسوس | طاقچه
تصویر جلد کتاب نکسوس

بریده‌هایی از کتاب نکسوس

نویسنده:هنری میلر
مترجم:سهیل سمی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأی
۵٫۰
(۱)
چرا خودم را نکشتم؟ خوب، سعی کردم، اما نتیجه کار افتضاح از آب در آمد. کارسازتر از خودکشی این بود که زندگیم را به خلأ بکشانم. زندگی در ذهن، فقط در ذهن... مطمئن‌ترین راه برای تهی ساختن زندگی، قربانی ماشینی شدن که یک دم از پیچش و سایش و کوبش باز نمی‌ماند. ماشین ذهن. «عاشقی و انزجار، پذیرش و انکار، مغتنم شمردن و خوار داشتن، آرزو کردن و پس زدن، این است بیماری ذهن.»
پویا پانا
تو این وضعیت و زندگی آشغال تنها چیزی که می‌شه داشت همینه: رؤیا.
پویا پانا
داستایفسکی چکیده عصر مدرنه، همون‌طور که دانته چکیده قرون وسطی است.
پویا پانا
قبلا یه زندگی عجیب غریبی داشتیم. امیدها، اصول و عقایدی که ضامن بقای تمدن ما بودن، دیگه از دست رفتن. قابل برگشتم نیستن، در حال حاضر که این جوره. نه، هم حالا و هم در آینده دور، ما فقط در ذهنمون زندگی می‌کنیم. و این یعنی ویرانی... یعنی خودویرانگری.
پویا پانا
معلمای ما، بزرگ‌ترین احمقای دنیا، با حرفای طوطی‌وارشون و ناتوانی ذاتیشون در پذیرفتن هر نوع تفکری، مگر تفکری که صد یا هزار سال قدمت داشته باشه، و در مورد کسایی که به این دنیا حکومت می‌کنن، دورترین، ریاکارترین، گمراه‌ترین و خشک‌مغزترین آدمایی که می‌شه تصور کرد.
پویا پانا
وقتی اوضاع آن قدر بد می‌شود که راه حلی باقی نمی‌ماند، تنها چاره قتل یا خودکشی است. یا هر دو. اگر این دو هم افاقه نکند، آدم به یک لوده تبدیل می‌شود. وقتی کار به مبارزه با یأس و استیصال می‌کشد، توان و جدیت انسان چه حیرت‌انگیز است! حوادث پشت سر هم اتفاق می‌افتند. همه چیز به درام... به ملودرام تبدیل می‌شود.
پویا پانا
«آیا می‌توان آب رفته را به جوی باز آورد؟» آدم منطقی، آدم فهمیده به این سؤال جواب منفی خواهد داد، اما جواب آدم احمق مثبت است. و احمق کیست جز آدم خوش‌باور، کسی که به رغم تمام بدشانسی‌ها باز هم دست به قمار می‌زند؟ آب رفته، به جوی بازآوردنی است.
پویا پانا
می‌خواهی بشینم و به اراجیف و پرگویی‌هایت در مورد همسایه‌ها و بستگان گوش کنم. حتی اگر آن قدر بی‌ملاحظه یا گستاخ بودم که می‌گفتم حرف‌هایت برایم قدر پهن اسب هم ارزش ندارد، باز هم ادامه می‌دادی.
پویا پانا
آزادانه حرف زدن، درک شدن، پذیرفته شدن. سرزمین قوم و خویشان حقیقی، این بود معنای اروپا برای من.
پویا پانا
از غرایضت پیروی کن. مثلا شاید یه روز دلت بخواد یه کت شیک و رسمی بخری. لازم نیست وجدان درد بگیری. گاهی هم یه کم گوشت بودار رو امتحان کن. خوشمزه‌تره، ارزون‌ترم تموم می‌شه. یادت باشه، هر چیزی که تسکینت بده. نذار بِهِت بد بگذره. اگه حس یه کرم رو داری، بیفت رو خاک. اگه حس می‌کنی پرنده‌ای، پرواز کن. نگرون حرف در و همسایه نباش.
پویا پانا
بیایید کاری کنیم که نگرانی از آینده به برده تبدیلمان نکند، هر روز باید برای خودش غایتی باشد،
پویا پانا
یادم می‌آید که درد قلبم پیوسته شدیدتر می‌شد. هیچ چیز دردم را تسکین نمی‌داد. مسئله چیزی در درونم نبود، خود من بودم. درد، خودم بودم. درد زنده‌ای که راه می‌رفت و حرف می‌زد. کاش می‌توانستم خودم را به سلاخ‌خانه برسانم و از آن‌ها بخواهم که مثل گاو زمینم بزنند. اگر این کار را می‌کردند، واقعآ لطف کرده بودند. فقط یک ضربه نرم میان دو چشمم. فقط و فقط به این نحو دردم تسکین می‌یافت.
پویا پانا
عالی بود که آدم تمام وقت و توانش را صرف گل و گیاه کند! نه حسادتی، نه چشم و همچشمی‌ای، نه کش و واکشی، نه حقه‌بازی‌ای، نه دروغی.
پویا پانا
گاهی وقتی به حرفات گوش می‌دم، حس می‌کنم می‌خوای تو این عمر کوتاهت هزار بار زندگی کنی. تو همیشه ناراضی‌ای، از زندگی روزمره، از خودت، از همه چیز. تو مغولی، جات تو استپای آسیای میانه است.»
پویا پانا
«ول، تو تو هپروتی.» «معلومه که هستم. اما من یه هپروتی پویام. فرق داره.»
پویا پانا
از تموم چیزای دنیا یه ذره‌اش تو من هست. می‌تونم خودمو حبس کنم و تو محبسم راحت و آسوده زندگی کنم.
پویا پانا
موجودی که عقاب‌زاده می‌شود، باید به بلندی‌ها خو بگیرد، و موجودی که نویسنده به دنیا می‌آید، باید یاد بگیرد که محرومیت، رنج و تحقیر را دوست داشته باشد. نویسنده هم مثل میمون به همه جا آویزان می‌شود، حال آن که درست زیر پای او، زندگی با شور و بلوایی پیوسته و مداوم در جریان است. آیا واقعآ این طور نیست؟
پویا پانا
نابغه، کسی که خود را تطبیق نمی‌دهد؛ نابغه، کسی که سیلی می‌خورد؛ نابغه، کسی که شکنجه و مجازات می‌شود؛ نابغه، کسی که در فقر یا در تبعید یا در میان شعله‌های آتش می‌میرد.
پویا پانا
در میان انبوه همنوعانمان وول می‌زدیم و تنها به یک چیز فکر می‌کردیم: ساده کردن زندگی.
پویا پانا
زمستان زندگی با تولد آغاز می‌شود. سخت‌ترین سال‌های عمر از یک تا نود سالگی است، و بعد از آن باد چه یکدست و روان در بادبان‌ها می‌دمد و کشتی را پیش می‌برد. پرستوها به سوی وطن پرواز می‌کنند و هر یک میان منقارش یک تکه نان، یک شاخه کوچک و پژمرده و برقی از امید حمل می‌کند. یکتای متکثر.
پویا پانا
حتمآ باید آدمای مهمی بشیم و سری تو سرا درآریم؟ افاده و فخر بفروشیم؟ من و جورج هیچ وقت وانمود نکردیم که می‌خوایم دنیا رو زیر و زبر کنیم. ما همونی هستیم که هستیم.
پویا پانا
ببین، سعی کن بفهمی. دنیا همه چیزش اشتباهه. همه جا پره از جهل، خرافه، خشک مغزی، بی‌عدالتی و بی‌صبرییه. به احتمال زیاد تا بوده همین بوده. فردا و پس فردا هم همین طور خواهد بود. خوب، که چی؟ این شد دلیل شکست، دلیل بدقلقی کردن با دنیا؟ می‌دونی ویوکاناندا چی گفته؟ گفته: 'فقط یک گناه وجود دارد و آن ضعف است... حماقتی را به حماقت‌های دیگر خود اضافه نکنید. ضعف و سستی را به شر و پستی‌ای که در راه است نیفزایید... قوی باشید!`»
پویا پانا

حجم

۳۸۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۲

تعداد صفحه‌ها

۴۷۹ صفحه

حجم

۳۸۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۲

تعداد صفحه‌ها

۴۷۹ صفحه

قیمت:
۱۱۵,۰۰۰
تومان