دانلود و خرید کتاب خیال ماندنت را دوست دارم مائده فلاح
تصویر جلد کتاب خیال ماندنت را دوست دارم

کتاب خیال ماندنت را دوست دارم

نویسنده:مائده فلاح
امتیاز:
۳.۵از ۲۱۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خیال ماندنت را دوست دارم

کتاب خیال ماندنت را دوست دارم نوشته مائده فلاح است. این کتاب را انتشارات شقایق منتشر کرده است و داستان زندگی دختری به نام آرام است.

درباره کتاب خیال ماندنت را دوست دارم

آرام، دختری که با شخصیت ناآرام خود مازیار سرکش و عاشق را دیوانه کرده است. داستان از جایی شروع می‌شود که آرام به دلیل بی‌پروایی‌هایش نامزدش وحید که مردی جذاب است را از دست داده است. او در پوسته سخت و محکم خود باقی مانده است و به همه نشان می‌دهد با این موضوع کنار آمده است. آرام نه تنها از وحید و بی‌عرضگی‌اش متنفر است، به دوست او، مازیار هم همین حس را دارد. اما حقیقت این است که خودش این‌طور خیال می‌کند. داستان پیش می‌رود و مازیار بعد از مطمئن شدن از پایان رابطه آن‌ها، قدم پیش می‌گذارد و می‌خواهد آرام پر شر و شور را به دختری آرام تبدیل کند.  در همین زمان در اولین سفرشان به شمال، فیلمی از طرف یک ناشناس برای آرام فرستاده می‌شود که زندگی او را دست‌خوش تغییر بزرگ‌تری می‌کند. او در را روی مازیار قفل می‌کند و فرار می‌کند و این موضوع باعث شروع اتفاقات عجیب می‌شود.

خواندن کتاب خیال ماندنت را دوست دارم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به رمان عاشقانه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب خیال ماندنت را دوست دارم

ـ خب من خیلی اهل شعر و شاعری نیستم، اگه هم شعری بخونم ترجیح می‌دم شاعر شعرش یه مرد باشه. حس می‌کنم شعری که شاعرش مرده با احساس‌تره.

دو سال بود ایران زندگی نمی‌کرد، تحصیلات عالیه داشت. از یک طبقهٔ اجتماعی روشن فکر بود، برایش ننگ بود که رک و راست بگوید؛"اصولا زن جماعت را قبول ندارد." ولی من می‌دانستم که او همین‌طور فکر می‌کند.

عقب رفتم و به صندلی تکیه دادم. مثل یک ارباب رجوع ناچیز نگاهش کردم:

ـ خب طبیعیه که مردا شاعرای بهتری باشن، چون اونا منبع الهامی مثل"زن"دارند. زن‌ها از این موهبت بی‌بهره‌اند.

گوشهٔ لبش را به دندان گرفت، منتظر یک جواب دندان شکن بودم. او اهل حرف خوردن نبود.

ـ شما کاملا درست می‌گی، زن‌ها منبع الهام خیلی خوبی هستن.

بین منبع الهام گفتن من و منبع الهام او تفاوت زیادی بود. او کاملا به شکل بی‌ادبانه‌ای ادا کرده بود و برای من سخت نبود که بفهمم منظور او از الهام آن وجوه جسمی یک زن است و نه حس شاعرانه‌ای که یک مرد از زن می‌گیرد. نمی‌دانم چرا او می‌توانست با چند کلمه مرا در هم بریزد. این‌قدر به هم بریزد که بلند شوم و او را از اتاقم به بیرون پرت کنم. دلم می‌خواست وحید را به باد ناسزا بگیرم.

فاتحانه نگاهم کرد و گفت:

ـ به نظر می‌رسه شما سر قضیهٔ دختر خاله‌اتون هنوز از من دلخورید.

خیلی سریع سرم را تکان دادم و حرفش را رد کردم:

ـ اصلا این‌طور نیست. اشتباه وحید بود که خواست شما رو با هم آشنا کنه، وگرنه شما اصلا مناسب هم نبودید.

این بار طرف دیگر لبش را به دندان گرفت. این‌طوری می‌کرد تا مبادا لبخند بزند:

ـ لحن گفتنتون بیشتر شبیه اینه که بگید من آدم نامناسبی هستم.

خیلی خوب بود که متوجه شد. ابرو بالا انداختم:

ـ این چه حرفیه؟ وحید اشتباه کرد! شما کی اومدید ایران؟

لب‌هایش را به معنی فکر کردن انحنا داد:

ـ یه ده روزی می‌شه.

ص الف
۱۴۰۰/۱۰/۲۹

یک کتاب فوق العاده زیبا با متنی روان و سلیس...وقتی نویسنده خوش ذوق و متبحری مثل "مائده فلاح" رمان رو نوشته باشه نمیشه از اون کتاب گذشت و به جرات میگم تمام رمان های ایشون رو دوس داشتم و دارم.

- بیشتر
ماریا
۱۴۰۰/۱۲/۰۴

به نظر من رابطه در این کتاب نه با عشق شروع شد و نه تا انتها عشقی در اون هویدا بود در این کتاب دختره به شدت تو سر خور پسره هست فقط هر جا پای سکس میاد وسط دختره

- بیشتر
Anahita malmir
۱۴۰۱/۰۱/۰۳

از نظرم هر کتابی که شما از یک نویسنده به عنوان اولین اثر مطالعه می کنید بشدت در روند ادامه دادن مطالعه آثار دیگر از ان نویسنده تاثیر گذار خواهد بود ... متاسفانه این کتاب اصلا خوب نبود مثل تمام رمان

- بیشتر
کاربر ۴۰۲۵۴۵۳
۱۴۰۰/۱۲/۰۲

نویسنده در ابتدا خیلی خیلی وارد جزئیات شده و طول تفسیر داده اما در انتها انگار حوصلش سر رفته و سر و ته قضیه رو هم آورده

zAhra Kalani
۱۴۰۱/۰۳/۱۱

رمان سیر معمولی داشت و همش تو دعواو بحث دو شخصیت اصلی مرد و زن می گشت. شخصیت مرد داستان فردی از خود متشکر و مغرور بود ، شخصیت دخترم دمدمی مراج و لجباز. نسبت به آثار دیگه خانم فلاح سطح پایین

- بیشتر
Mobina.b.e
۱۴۰۱/۰۵/۱۱

شاید بخوایم نسبت به رمان های این چنینی بگیم یه پله بهتر باشه اما کتاب خوبی نبود ، خیلی طولانی و کشدار بود و اخراش ولش کردم ، اما تا اونجایی که خوندم : ❌❌❌❌کامنت من اسپویل کوچیکی داره اگر با

- بیشتر
Negar Shojaei
۱۴۰۰/۱۰/۳۰

من نسخه چاپی این کتاب رو دارم و خیلی زیاد خوبه..البته شخصیت مردش یکم پررو و رو اعصابه اما در کل کتاب خوبیه..

فا.۴۸
۱۴۰۱/۰۱/۲۱

دختر داستان در عین قوی بودن سریع تحت تاثیر گفته دیگران قرار می گیرد. مرد داستان هم ترجیح می دهد در سکوت موانع را بردار و این دو رفتار حوادث و واکنشها را بوجود می آورد. کتاب ارزش خواندن دارد

- بیشتر
Neshat 77
۱۴۰۱/۰۳/۰۲

به شخصه داستان های دیگر خانم فلاح را بیش تر دوست داشتم. شخصیت اول زن داستان به خوبی شکل نگرفته بود. در یک مسائل بسیار امروزی و روشن فکر و در یکسری بسیار کوته فکر بود. رابطه زن و مرد

- بیشتر
میس سین
۱۴۰۱/۰۹/۲۰

خوشحالم که این کتاب اولین کتابی نبود که از خانم مائده فلاح میخوندم وگرنه کاملا قید بقیه کتابهاشون رو میزدم. فکر کنم این کتاب جزو کارهای ابتدایی این نویسنده باشه اونقدر سطح پایین و زرد و پر از ایرادات فاحش

- بیشتر
گاهی این‌طوری می‌شه، فکر می‌کنیم یکی رو یه کوچولو اذیت کردیم، اما بعدا می‌فهمیم که اذیتش نکردیم، نابودش کردیم و همه خبر دارن الا خودمون.
راز
به کی بدهکارم؟ ـ به کسی که چشمش رو روی تو بست. بهش یه بزرگ شدن بدهکاری، باید اون‌قدر بزرگ بشی که دیگه نتونه در برابر بزرگیت چشم‌هاش رو ببنده. باید در برابرش قد علم کنی.
راز
این حرف‌های خوب نبودند که برای ما مرجع می‌شدند برای انجام کارِ درست، بلکه همیشه این شرایط بودند که تعیین می‌کردند چگونه رفتار کنیم.
reyhaneh
خب طبیعیه که مردا شاعرای بهتری باشن، چون اونا منبع الهامی مثل"زن"دارند. زن‌ها از این موهبت بی‌بهره‌اند.
n re
یکی رو می‌خواد شبیه خواهر و مادر خودش. تقصیری هم نداره‌ها. یه عمر بهش گفتن که زن خوب یعنی اونی که شبیه ما باشه. تو کتش نمی‌ره یه زن خوب بپوشه، خوب تفریح کنه، پول درآره.
بهناز
هر آدمی یک بعد خوب و بهتری دارد که همیشه بروز نمی‌کند. گاهی می‌آید و می‌رود، در آن سه روز ما بهترین آنی که می‌توانستیم باشیم، شدیم. خوب‌ترین آدمی که در وجود ما پنهان بود بیرون آمده بود و تمام لحظات ما را در دست گرفته بود.
reyhaneh
این حرف‌های خوب نبودند که برای ما مرجع می‌شدند برای انجام کارِ درست، بلکه همیشه این شرایط بودند که تعیین می‌کردند چگونه رفتار کنیم
راز
حواست هست که باید از این به بعد بیشتر مواظب رفت و آمدت باشی. مواظب باشی با کی می‌ری با کی می‌آی. کجا می‌ری؟ چیکارا می‌کنی. باید برای بزرگ شدن با بزرگا بگردی مازیار. از نوع لباس پوشیدنت تا انتخاب اون آدمی که باهاش می‌چرخی، باید همه چیزت روی اصول باشه.
بهناز
"تا مرا می‌نگرد قافیه را می‌بازم بازی منتهی‌العافیه را می‌بازم چشممان خورد به هم، صاعقه زد، پلکم سوخت نیزه‌ای جمجمه‌ام را به گلوبندِ تو دوخت"
ghazalak
دنبال یکی باش که تو رو همه جوره بخواد نه اونطور که خودش دلش می‌خواد تو باشی.
n re
دو زانو کنارش نشست، چه‌قدر ناز چشم‌هایش را دوست داشت، از خیلی‌وقت پیش ناز چشمانش را دوست داشت، زمانی که آرام مال او نبود. یکی از آن بدهایی که پدربزرگش می‌گفت او به آن‌ها تمایل دارد، همین بود. اصلا بعضی چیزهای بد آن‌قدر خواستنی بودند که نمی‌شد به داشتن آن‌ها فکر نکرد، حداقل او نمی‌توانست.
راز
به او که روی کاناپه خوابیده و فارغ از عالم و آدم بود، زل زد. مگر دلش می‌آمد او را از خواب بیدار کند! این لعنتیِ دوست داشتنی کی وقت کرده بود میان این همه دعوا و کشمکش تا بدین حد او را عاشق خود کند؟ عشقش کی، کجا و چطور این همه قد کشیده بود که نفهمید. می‌شد دست بیندازد و او را در آغوش بگیرد، اما بیدارش نکند؟ نه، باید بیدارش می‌کرد تا بفهمد که کجا ایستاده است. به این فهمیدن نیاز داشت. از اوجب واجبات بود.
راز
"تا مرا می‌نگرد قافیه را می‌بازم بازی منتهی‌العافیه را می‌بازم چشممان خورد به هم، صاعقه زد، پلکم سوخت نیزه‌ای جمجمه‌ام را به گلوبندِ تو دوخت"
ghazalak
وقتی سنت بالا می‌ره خود به خود دل کندن از بعضی چیزها برات سخته،
n re
آدمی هم که صد در صد باب میل تو باشه هیچ جا پیدا نمی‌شه. اصلا یه کاغذ بردار برو بنویس کدوم کار مازیار داره اذیتت می‌کنه، اونایی که خیلی برات مهمن رو جدا کن. هر کدوم رو می‌شه حل کرد ول کن، اونایی رو هم که نمی‌تونی حلش کنی ببین ارزشش رو دارن که به خاطرش زندگیت رو باهاش به هم بزنی؟ اگه آره، پس تمومش کن. دیگه خودت باهاش طرف نشو، کار رو بسپار به بقیه. بالاخره یکی توی خانواده‌اش هست که مازیار خطش رو بخونه، اگه هم نه، باز برو با خودش صحبت کن، دونه دونه مشکلاتت رو بگو، جواب اونم بشنو. فقط دیگه یه نفر سوم رو وارد رابطهٔ خودتون نکن.
لوتوس
گاهی یک حقیقت، به خودی خود به اندازهٔ کافی تلخ است، اما هنگامی که یک نفر دیگر آن حقیقت را پتک کرده و بر سرت می‌کوبد، هزار بار بیشتر مزهٔ تلخی‌اش راحس می‌کنی.
بوسلیکی
زنی که سیگار می‌کشه زنانگیش رو هم لابه لای دودای سیگار به باد می‌ده
n re
ماهان با شنیدن صدایش از اتاق بیرون آمد و گفت: ـ به تو می‌گه بیا پیشم شب‌بو؟ رویم را برگرداندم تا خنده‌ای که مثل یک خروس بی‌محل آمده و روی لبم نشسته بود را نبیند. ـ تو هم می‌گفتی حتما میام یابو.
راز

حجم

۷۳۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۷۲۸ صفحه

حجم

۷۳۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۷۲۸ صفحه

قیمت:
۷۲,۰۰۰
۲۱,۶۰۰
۷۰%
تومان