بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خیال ماندنت را دوست دارم | طاقچه
تصویر جلد کتاب خیال ماندنت را دوست دارم

بریده‌هایی از کتاب خیال ماندنت را دوست دارم

نویسنده:مائده فلاح
امتیاز:
۳.۶از ۲۱۸ رأی
۳٫۶
(۲۱۸)
گاهی این‌طوری می‌شه، فکر می‌کنیم یکی رو یه کوچولو اذیت کردیم، اما بعدا می‌فهمیم که اذیتش نکردیم، نابودش کردیم و همه خبر دارن الا خودمون.
راز
به کی بدهکارم؟ ـ به کسی که چشمش رو روی تو بست. بهش یه بزرگ شدن بدهکاری، باید اون‌قدر بزرگ بشی که دیگه نتونه در برابر بزرگیت چشم‌هاش رو ببنده. باید در برابرش قد علم کنی.
راز
این حرف‌های خوب نبودند که برای ما مرجع می‌شدند برای انجام کارِ درست، بلکه همیشه این شرایط بودند که تعیین می‌کردند چگونه رفتار کنیم.
reyhaneh
هر آدمی یک بعد خوب و بهتری دارد که همیشه بروز نمی‌کند. گاهی می‌آید و می‌رود، در آن سه روز ما بهترین آنی که می‌توانستیم باشیم، شدیم. خوب‌ترین آدمی که در وجود ما پنهان بود بیرون آمده بود و تمام لحظات ما را در دست گرفته بود.
reyhaneh
یکی رو می‌خواد شبیه خواهر و مادر خودش. تقصیری هم نداره‌ها. یه عمر بهش گفتن که زن خوب یعنی اونی که شبیه ما باشه. تو کتش نمی‌ره یه زن خوب بپوشه، خوب تفریح کنه، پول درآره.
بهناز
خب طبیعیه که مردا شاعرای بهتری باشن، چون اونا منبع الهامی مثل"زن"دارند. زن‌ها از این موهبت بی‌بهره‌اند.
n re
حواست هست که باید از این به بعد بیشتر مواظب رفت و آمدت باشی. مواظب باشی با کی می‌ری با کی می‌آی. کجا می‌ری؟ چیکارا می‌کنی. باید برای بزرگ شدن با بزرگا بگردی مازیار. از نوع لباس پوشیدنت تا انتخاب اون آدمی که باهاش می‌چرخی، باید همه چیزت روی اصول باشه.
بهناز
این حرف‌های خوب نبودند که برای ما مرجع می‌شدند برای انجام کارِ درست، بلکه همیشه این شرایط بودند که تعیین می‌کردند چگونه رفتار کنیم
راز
دنبال یکی باش که تو رو همه جوره بخواد نه اونطور که خودش دلش می‌خواد تو باشی.
n re
"تا مرا می‌نگرد قافیه را می‌بازم بازی منتهی‌العافیه را می‌بازم چشممان خورد به هم، صاعقه زد، پلکم سوخت نیزه‌ای جمجمه‌ام را به گلوبندِ تو دوخت"
ghazalak
به او که روی کاناپه خوابیده و فارغ از عالم و آدم بود، زل زد. مگر دلش می‌آمد او را از خواب بیدار کند! این لعنتیِ دوست داشتنی کی وقت کرده بود میان این همه دعوا و کشمکش تا بدین حد او را عاشق خود کند؟ عشقش کی، کجا و چطور این همه قد کشیده بود که نفهمید. می‌شد دست بیندازد و او را در آغوش بگیرد، اما بیدارش نکند؟ نه، باید بیدارش می‌کرد تا بفهمد که کجا ایستاده است. به این فهمیدن نیاز داشت. از اوجب واجبات بود.
راز
دو زانو کنارش نشست، چه‌قدر ناز چشم‌هایش را دوست داشت، از خیلی‌وقت پیش ناز چشمانش را دوست داشت، زمانی که آرام مال او نبود. یکی از آن بدهایی که پدربزرگش می‌گفت او به آن‌ها تمایل دارد، همین بود. اصلا بعضی چیزهای بد آن‌قدر خواستنی بودند که نمی‌شد به داشتن آن‌ها فکر نکرد، حداقل او نمی‌توانست.
راز
گاهی یک حقیقت، به خودی خود به اندازهٔ کافی تلخ است، اما هنگامی که یک نفر دیگر آن حقیقت را پتک کرده و بر سرت می‌کوبد، هزار بار بیشتر مزهٔ تلخی‌اش راحس می‌کنی.
بوسلیکی
آدمی هم که صد در صد باب میل تو باشه هیچ جا پیدا نمی‌شه. اصلا یه کاغذ بردار برو بنویس کدوم کار مازیار داره اذیتت می‌کنه، اونایی که خیلی برات مهمن رو جدا کن. هر کدوم رو می‌شه حل کرد ول کن، اونایی رو هم که نمی‌تونی حلش کنی ببین ارزشش رو دارن که به خاطرش زندگیت رو باهاش به هم بزنی؟ اگه آره، پس تمومش کن. دیگه خودت باهاش طرف نشو، کار رو بسپار به بقیه. بالاخره یکی توی خانواده‌اش هست که مازیار خطش رو بخونه، اگه هم نه، باز برو با خودش صحبت کن، دونه دونه مشکلاتت رو بگو، جواب اونم بشنو. فقط دیگه یه نفر سوم رو وارد رابطهٔ خودتون نکن.
لوتوس
وقتی سنت بالا می‌ره خود به خود دل کندن از بعضی چیزها برات سخته،
n re
"تا مرا می‌نگرد قافیه را می‌بازم بازی منتهی‌العافیه را می‌بازم چشممان خورد به هم، صاعقه زد، پلکم سوخت نیزه‌ای جمجمه‌ام را به گلوبندِ تو دوخت"
ghazalak
ماهان با شنیدن صدایش از اتاق بیرون آمد و گفت: ـ به تو می‌گه بیا پیشم شب‌بو؟ رویم را برگرداندم تا خنده‌ای که مثل یک خروس بی‌محل آمده و روی لبم نشسته بود را نبیند. ـ تو هم می‌گفتی حتما میام یابو.
راز
زنی که سیگار می‌کشه زنانگیش رو هم لابه لای دودای سیگار به باد می‌ده
n re

حجم

۷۳۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۷۲۸ صفحه

حجم

۷۳۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۷۲۸ صفحه

قیمت:
۷۲,۰۰۰
تومان